روزى گروهى از معتزلیان ازجمله عمروبن عبید و اصل بن عطا ؛ حفص بن سالم و دیگر رؤسا و سردمداران معتزله به حضور امام صادق (ع ) آمدند و این در وقتى بود که ولید (خلیفه مروانى ) کشته شده و در میان اهل شام اختلاف پدید آمده بود.
آنان با امام گفتگو کردند و سخنشان به درازا کشید. امام فرمود: حرفتان را طول دادید! شخصى از میان خود به نمایندگى انتخاب کنید تا او از سوى شما سخن بگوید و خلاصه هم بگوید.
آنان عمروبن عبید را به نمایندگى خود برگزیدند و او ازطرف همفکرانش حرف زد و یک سخنرانى طولانى هم کرد. از جمله گفت : مردم شام خلیفه خود را کشته اند؛ خداوند آنها را درهم ریخته و پراکنده شان فرموده است .
در این بین ما مردى را پیدا کردیم داراى دین ؛ خرد ؛ مردانگى و شایستگى براى خلافت . او محمد بن عبدالله بن حسن است . ما مى خواهیم در اطراف او گردآئیم و پس از بیعت با او انقلاب کنیم و مردم را به اطاعت از او فرا خوانیم . هر کس با او بیعت کرد و از او فرمان برد با او هستیم و در میان جمع خود او را جا مى دهیم و هر کس از ما کناره گرفت و کارى هم با کار ما نداشت ما نیز با او کارى نخواهیم داشت ؛ لیکن هر کس در برابر ما بایستد؛ ما نیز در برابر بغى و تجاوز و توطئه او مى ایستیم و او را به سوى حق و اهل حق برمى گردانیم . مع ذلک ما مى خواهیم این مطلب را با شما در میان بگذاریم . چون از فکر و راهنمائیهاى شما بى نیاز نیستیم و شما داراى دانش و فضیلت هستید و پیروان فراوان دارید.
پس از آنکه سخنان عمرو به پایان رسید امام ابوعبدالله (ع ) خطاب به همه حضار فرمود: آیا همه تان با عمرو همفکر و هم عقیده اید؟
گفتند: آرى .
آنگاه امام خداوند را حمد و ثنا گفت و بر پیامبر درود فرستاد . سپس فرمود: ما اهل بیت هنگامى که خداوند نافرمانى شود به خشم مى آئیم و وقتى مردم از خداوند اطاعت کنند و فرمان ببرند راضى و خشنود مى گردیم . اى عمرو! به من بگو ببینم اگر ملت مسلمان حق حاکمیت را به تو دهد و تو قدرت را بدون زحمت و جنگ و خونریزى به چنگ آورى آنگاه به شما گفته شود آن حق را به هر که دلت مى خواهد واگذار کن به چه کسى واگذار مى کنى ؟
ـ آنرا به شورا واگذار مى کنم تا مسلمانان پس از مشورت تصمیم بگیرند.
مشورت با همه مسلمانان ؟ آرى .
مشورت با دانشمندان و نیکان ؟ آرى .
قریش و غیر قریش چطور؟ عرب و عجم همه یکى هستند.
آیا تو ابوبکر و عمر را دوست مى دارى و نسبت به آنها تولى دارى یا از آنان و عملکردشان تبرى مى جوئى ؟ من ابوبکر و عمر را دوست مى دارم و عملکرد آنها را قبول دارم و بطور کلى نسبت به آنها تولى دارم .
اگر تو مردى بودى که از آنان و عملکردشان دورى مى جوید و نسبت به آنها تولى ندارد مسأله اى نبود که تصمیم و کار تو بر خلاف نظر و عمل آنها باشد؛ ولى تو از یک سو مدعى هستى که آنان را دوست مى دارى و کارشان را صحیح مى دانى و عملکردشان را قبول دارى؛ آنوقت بر خلاف آنها عمل مى کنى . چون عمر با قراردادى که با ابوبکر داشت با او بیعت کرد و در این کار با احدى مشورت ننمود؛ سپس ابوبکر هم بدون مشورت با کسى خلافت را به عمر برگردانید. آنگاه عمر نیز خلافت را به شوراى شش نفره واگذاشت ؛ از انصار کسى را جز همان شوراى شش نفر قرار نداد و تازه درباره آن شش نفر هم سفارشى کرد که گمان ندارم شما آن را کار پسندیده اى بدانید.
او چه سفارشى کرد؟
او به صهیب دستور داد سه روز با مردم نماز جماعت بگزارد و طى این سه روز آن شش نفر به بحث و مشورت بپردازند و چنان مقرر داشته بود که در جلسه شش نفره احدى شرکت نکند؛ جز پسرش آن هم به عنوان مشاور که خود حق انتخاب شدن براى خلافت را نداشته است . عمر به مهاجرین و انصار توصیه کرده بود که اگر پس از گذشت سه روز شورا خاتمه نیابد و بر فردى از آن شش نفر اتفاق نظر حاصل نشود گردن هر شش نفر زده شود و یا اگر نظر چهار نفرشان یکى باشد و فقط دو نفر به مخالفت برخیزند گردن آن دو نفر زده شود. آیا شما در ارجاع خلافت به شوراى مسلمین به چنین شیوه اى خشنود هستید؟!
عمرو و همراهانش یکصدا گفتند: خیر.
اى عمرو ! رها کن این کارها را ! به نظر تو پس از دعوت براى محمد و بیعت با او و پیشرفت کار به نحوى که فرضاً همه ملت با شما هم آوا شدند و حتى دو مرد هم با شما به مخالفت برنخاستند اگر به جماعت مشرکان رسیدید و با آنها برخورد کردید چه مى کنید ؟ آنان که اسلام نیاورده و جزیه نپرداخته اند. آیا شما و آن کسى که او را براى خلافت کاندیدا کرده اید علم و دانشى دارید که بدان وسیله به روش رسول خدا درباره مشرکان در امر پرداخت جزیه عمل کنید؟ آرى .
چه مى کنید؟ آنان را به سوى اسلام مى خوانیم . اگر نپذیرفتند؛ به پرداخت جزیه وادارشان مى کنیم .
اگر آنان مجوس و آتش پرست باشند و یا از پرستندگان بهائم و چهار پایان باشند چطور؟ همه شان برابرند و یکسان عمل مى شود.
آیا قرآن مى خوانى ؟ آرى .
به این آیه خوب توجه آن :
<قاتلوا الّذین لا یومنون باللّهِ ولا بالیومِ الاخرِ ولا یحرّمون ما حرّم اللّهُ و رسولُه ولا یُدینون دین الحقِّ من الذین اوتوا الکتاب حتى یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون >
(با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز آخرت ایمان ندارند حرام خدا و رسول او را حرام نمى دانند و به دین حق نمى گروند بجنگید و مقاتله کنید تا با خفت و خوارى جزیه بپردازند.) خداوند استثناء قائل شده و فقط در مورد اهل کتاب چنان فرموده است ؛ آنگاه شما مى گوئید اهل کتاب و دیگران یکسانند؟
آرى ؛ برابرند.
این دانش را از چه کسى یاد گرفته اى ؟ از مردم ؛ آنان چنین مى گویند.
اى عمرو! از این بگذاریم ! پس اگر آنها از قبول اسلام و پرداخت جزیه خوددارى کردند و شما در جنگ برایشان پیروز گشتید با غنیمتهاى جنگى چه مى کنید؟ خمس آن را کنار مى گذاریم و چهار پنجم بقیه را میان جنگنده ها تقسیم مى کنیم .
آن را میان همه جنگنده ها تقسیم مى کنید؟ آرى .
پس تو در عمل و سیره با رسول خدا مخالفت کردى و مى توانى از فقها و دانشمندان و اساتید مدینه بپرسى . چون همه آنان متفق القولند که رسول خدا با اعراب بادیه نشین مصالحه کرد که آنان در سرزمینهاى خود بمانند و مهاجرت نکنند با این شرط که اگر دشمنى قد علم کرد؛ پیامبر آنان را بسیج کند و بوسیله آنان دشمن را سرکوب نماید و از غنائم جنگى هم نصیبى به آنها ندهد؛ ولى تو مى گوئى غنیمت میان همه تقسیم مى شود پس تو در جنگ با مشرکان برخلاف روش پیامبر عمل مى کنى .
از این هم بگذریم ! تو در مورد صدقه و زکات چه مى گوئى ؟ عمرو آیه <انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها> را قرائت کرد.
آرى اما تقسیم آن چگونه خواهد بود؟ آن را به هشت قسمت تقسیم مى کنم و به هر صنف از هشت صنف یک قسمت را مى دهم .
اگر تعداد یک صنف ده هزار نفر باشد ولى صنف دیگر فقط یک مرد دو مرد یا حداکثر سه مرد بوده باشد چطور؟ آیا همان مقدار که به ده هزار نفر مى دهى به این سه مرد هم همان را مى دهى ؟ آرى .
آیا سهم شهرنشین را با صحرانشینان برابر مى پردازى ؟ آرى .
پس تو در تمام کارهاى پیامبر با وى مخالفى . رسول خدا زکات صحرانشینان را به فقرا و مستحقان صحرانشین مى پرداخت و زکات شهرنشینان را به مستحقان شهرنشین و هیچوقت برابر هم تقسیم نمى فرمود بلکه آن را فقط با حاضران و به همان اندازه کسانى که حضور پیدا مى کردند قسمت مى فرمود...
اگر شبه اى در این مطلب داشته باشى مى توانى از فقهاى مدینه و اساتید موجود در آن بپرسى ؛ چون آنان همگى متفق القولند بر اینکه پیامبر چنین مى کرد.
آنگاه امام صادق (ع ) خطاب به عمروبن عبید فرمود: تو اى عمرو و شما اى همراهان و همفکران او! از خدا بترسید و پاس او را نگاه بدارید؛ زیرا پدرم که بهترین مردم روى زمین و داناترین آنان به کتاب خدا و سنت رسول الله (ص ) بوده فرمود: <هر کس به رخ مردم شمشیر بکشد و آنان را به سوى خود دعوت کند در صورتیکه در میان مسلمانان کسى وجود داشته باشد که از او داناتر است ؛ چنین کسى گمراه و متکلف است .
منبع : سایت آوینی
نظر |