carnivore چگونه کار می کند
ممکن است تا حالا در مورد carnivore (گوشتخوار)، برنامه بحث برانگیز توسعه یافته توسط دفتر تحقیقات فدرال(اف بی آی) ایالات متحده برای دادن دسترسی به فعالیت های آنلاین / پست الکترونیکی مجرمان مشکوک چیزهایی شنیده باشید. برای بسیاری، این برنامه بطور ترسناکی یادآور کتاب «????» جورج اورول است. اگر چه carnivore به نفع یک نرم افزار استراق سمع تجاری در ژانویه ???? توسط اف بی آی کنار گذاشته شد (برنامه ای که زمانی قرار بود برای تجدید نفوذ خاص اف بی آی در دنیای نظارت بر ارتباطات کامپیوتری بکار رود)، اما این برنامه در ساختار و کاربرد چنان جذاب است که بررسی آن خالی از فایده نخواهد بود. ضمن اینکه اگر هم کنار گذاشتن این برنامه توسط FBI صحت داشته باشد، با اطمینان می توان گفت که نسخه های جامع تر و خطرناک تری از آن در دست استفاده اند.
شاید به نظر برسد که این برنامه شبه بدافزار چون فقط در ایالات متحده استفاده می شود، خطری برای دیگر ساکنان کره زمین به شمار نمی آید. اما متاسفانه واقعیات آمیخه به شایعه در تاریخ این کشور نشان می دهد که هیچ اطمینانی نسبت به استفاده صحیح و محدود از این شبه بدافزار وجود ندارد.
تکامل carnivore
گوشتخوار نسل سوم نرم افزار کشف و شناسایی آنلاین استفاده شده توسط اف بی آی بود. در حالی که اطلاعات در مورد نسخه اول هرگز اعلام نشده است، بسیاری بر این باورند که اولین نسخه در واقع یک برنامه تجاری عمومی به نام Etherpeek بوده است.
در سال ????، اف بی آی نسل دوم برنامه را با نام Omnivore (همه چیز خوار) گسترش داد. بر اساس اطلاعات منتشر شده از سوی اف بی آی، Omnivore برای نظارت بر ترافیک ایمیل در یک سرویس دهنده اینترنتی خاص و دریافت ایمیل های با مقصد خاص و ذخیره آن بر روی یک دستگاه و یا چاپ آن در همان لحظه طراحی شده بود. Omnivore در اواخر سال ???? به نفع یک سیستم جامع تر به نام DragonWare suite (که به اف بی آی اجازه بازسازی پیام های ایمیل، دریافت فایل ها و یا صفحات وب را می داد)، بازنشسته شد.
DragonWare دارای سه بخش مختلف بود:
Carnivore - یک سیستم تحت ویندوز NT/2000 که اطلاعات را ضبط می کند.
Packeteer - هیچ اطلاعات رسمی و موثقی فاش نشده است اما احتمالا برنامه ای سر هم کردن مجدد بسته های (packet) اطلاعاتی است .
Coolminer - هیچ اطلاعات رسمی و موثقی فاش نشده است اما احتمالا برنامه ای برای تحلیل داده هایی است که از پیام ها استخراج شده.
همانطور که می بینید، مقامات اطلاعات زیادی در مورد DragonWare suite، هیچ چیزی در مورد Packeteer و Coolminer و اطلاعات بسیار کمی در مورد Carnivore فاش کردند. اما ما می دانیم که Carnivore اساسا یک packet sniffer بود، تکنولوژی که بسیار رایج است.
Packet Sniffing
مدیران شبکه های کامپیوتری سال ها است که از برنامه های کنترل بسته های اطلاعاتی، برای نظارت بر شبکه های خود و انجام تست های تشخیصی و ??یا عیب یابی مشکل استفاده می کنند. اساسا، packet sniffer برنامه ای است که می تواند تمام اطلاعات شبکه ای را که به آن متصل است ببیند. از آن جایی که داده ها بر روی یک شبکه جریان رفت و برگشتی دارند، این برنامه تک تک بسته های اطلاعاتی را بازبینی می کند.
به طور معمول، یک کامپیوتر فقط بسته هایی را که دارای آدرس اعلام شده باشند نگاه می کند و بقبه بسته ها بر روی شبکه را نادیده می گیرد. هنگامی که packet sniffer بر روی یک کامپیوتر نصب می شود، رابط شبکه آن در حالت بی قاعده تنظیم می شود. این بدان معنی است که این برنامه بدون توجه به شیوه آدرس دهی پاکت های اطلاعاتی، همه بسته ها را نگاه می کند. میزان ترافیک قابل کنترل توسط اسنیفر تا حد زیادی به محل کامپیوتر در شبکه بستگی دارد. یک کامپیوتر در شاخه منفردی از شبکه، تنها بخش کوچکی از ترافیک شبکه را می بیند، در حالی که سرور اصلی تقریبا همه آن را می بیند.
یک برنامه packet sniffer می تواند در دو حالت تنظیم شود:
بدون فیلتر: تمام بسته ها را کنترل می کند.
فیلتر شده : تنها بسته هایی را که حاوی اطلاعات خاص باشند، بازرسی می کند.
بسته هایی که شامل داده های مورد نظر باشند، هنگام عبور از جلو دیدگان اسنیفر، کپی می شوند. برنامه بسته به پیکربندی خود این کپی ها را بر روی حافظه اصلی یا دیسک سخت ذخیره می کند. این نسخه ها سپس می توانند با دقت برای یافتن اطلاعات و یا الگوهای خاص تجزیه و تحلیل شوند
وقتی که شما به اینترنت متصل هستید، در واقع به شبکه ای متصل می شوید که توسط ISP شما مدیریت می شود. شبکه ISP با دیگر شبکه ها که توسط ISP های دیگر نگهداری می شوند در ارتباط است. یک برنامه packet sniffer که بر روی یکی از سرور های ISP قرار دارد به صورت بالقوه می تواند تمامی فعالیت شما را بر روی اینترنت نظارت کند. مانند :.
• از چه وب سایت هایی دیدن کرده اید
• در سایت کدام قسمت ها را دیده اید
• به چه کسی ایمیل فرستاده اید
• محتوای ایمیل ارسالی شما چه بوده است
• از یک سایت خاص چه چیزی دانلود کرده اید
• اگر وب سایتی دارید چه کسانی به وب سایت شما سر می زنند
در واقع بسیاری از ISP ها از برنامه های snifer به عنوان یک ابزار تشخیصی استفاده می کنند. همچنین بسیاری از ISP ها کپی داده هایی مانند ایمیل ها را به عنوان بخشی از سیستم پشتیبان خود نگه می دارند.
عملکرد کارنیوور (Carnivore)
حالا که تاحدودی می دانید کارنیوور چیست، بیایید به چگونگی کارکرد آن نگاهی بیاندازیم:
?- اف بی آی به کسی که در فعالیت های جنایی شرکت دارد، مشکوک است و از دادگاه حکمی را به منظور مشاهده فعالیت آنلاین مظنون درخواست می کند.
?- دادگاه حکم بررسی و کنترل همه جانبه پست الکترونیک را صادر می کند. واژه کنترل همه جانبه (content-wiretap) در «قوانین نظارتی تلفن» ایالات متحده به معنی هر چیزی است که بتوان در یک بسته (packet) ذخیره و استفاده کرد. موارد دیگری از این کنترل تله و ردیابی است، بدین معنی که اف بی آی می تواند تنها اطلاعات مقصد را ذخیره کند. مثل ایمیلی که پیامی با آن فرستاده می شود و یا وب سایتی که مظنون در حال بازدید از آن است. شکل معکوس تله و ردیابی پن رجیستر (pen register) نام دارد که در زمانیکه ایمیلی به مظنون برسد و یا هنگام بازدید مظنون از وب سایت ها، شروع بکار می کند.
?- اف بی آی با شرکت سرویس دهی اینترنت (ISP) مظنون تماس گرفته و یک کپی از فایل های پشتیبان فعالیت های مظنون را می خواهد.
?- ISP داده های فعالیت مشتری را بعنوان بخشی از فایل پشتیبان آن ذخیره نکرده است.
?- اف بی آی یک رایانه کارنیوور را در ISP برای نظارت بر فعالیت های فرد مظنون مستقر می کند.
این کامپیوتر شامل موارد زیر است:
یک سری نرم افزارهای ارتباطی ویژه
یک نوع سیستم امنیت فیزیکی که برای دسترسی به کامپیوتر نیاز به یک رمز عبور خاص دارد. ( این مورد مانع دسترسی فیزیکی افراد بجز اف بی آی به سیستم کارنیوور می شود)
یک دستگاه جداسازی شبکه که سیستم کارنیوور را در تمام شبکه پنهان نگه می دارد ( این مورد از هک شدن سیستم توسط کامپیوتر دیگری جلوگیری می کند. )
?- اف بی آی نرم افزار کارنیوور را با آدرس IP کامپیوتر فرد مظنون پیکر بندی می کند، بطوری که کارنیوور تنها بسته ها را از این مکان خاص ذخیره کرده و سایر بسته ها را رد کند.
?- کارنیوور همه بسته ها را از سیستم مظنون بدون هیچ مانعی از طریق ترافیک شبکه کپی می کند.
?- پس از اینکه کپی ها آماده شد فیلتری بر روی آنها اعمال می شود که تنها بسته های اطلاعاتی مربوط به ایمیل نگهداری شوند. این برنامه بر اساس پروتکل ارتباطی هر بسته، تعیین می کند که بسته ها شامل چه اطلاعاتی هستند. بعنوان مثال بسته های ایمیلی از پروتکل انتقال ایمیل (SMTP) استفاده می کنند.
?- بسته های ایمیلی در ابزار ذخیره سازی خاصی شبیه به هارد اکسترنال ذخیره می شوند.
??- یک مامور اف بی آی هر روز یا دو روز یکبار از آی اس پی بازدید کرده و ابزار ذخیره سازی را جابجا می کند. مامور، هارد پر شده را برداشته و آن را در جعبه ای قرار می دهد که روی آن تاریخ خورده و مهر و موم شده است. اگر مهر صدمه دیده باشد فرد مسئول باید آن را امضا کرده، تاریخ بزند و دوباره آن را مهر کند.
??- این نظارت بدون حکم دادگاه بیشتر از یک ماه نمی تواند ادامه یابد. پس از تکمیل کار، اف بی آی سیستم خود را از آی اس پی خارج خواهد کرد.
??- اطلاعات ذخیره شده با استفاده از نرم افزارهایی همچون پکتیر (packeteer) و کولمینر (coolminer) پردازش می شوند.
??- اگر نتایج بدست آمده مدارک کافی ارائه کنند، اف بی آی می تواند از آنها بعنوان بخشی از پرونده علیه مظنون استفاده کند.
موارد استفاده کارنیوور
اف بی آی از کارنیوور در موارد خاصی استفاده می کند. مخصوصا زمانیکه فردی مظنون به موارد زیر باشد, برای استفاده از کارنیوور از دادگاه درخواست حکم می کند:
تروریسم
کودک آزاری و سوء استفاده جنسی
جاسوسی
جنگ های اطلاعاتی
کلاه برداری
البته چند مسئله کلیدی وجود دارد که موجب نگرانی های بسیاری در بین گروه های مختلف می شود:
حریم خصوصی: بسیاری از مردم کارنیوور را بعنوان نوعی تجاوز به حریم خصوصی خود می دانند، درحالیکه به طور بالقوه امکان سو استفاده از آن وجود دارد. مصوبه حریم خصوصی ارتباطات الکترونیک (ECPA) حمایتی حقوقی از حریم خصوصی را برای همه ارتباطات الکترونیکی فراهم کرده است. هر نوع نظارت الکترونیکی نیاز به حکم دادگاه دارد و باید دلیلی موجه مبنی بر حضور مظنون در فعالیت های جنایی وجود داشته باشد.
مقررات: اعتقاد عمومی بر این بود که کارنیوور سیستم عظیمی است که به دولت آمریکا این امکان را می دهد تا کنترل اینترنت را بدست گیرد و موارد استفاده از آن را تعیین و تنظیم کند. برای این کار نیاز به یک زیرساخت شگفت انگیز است و اف بی آی به قرار دادن سیستم کارنیوور در هر نوع ISP اعم از خانگی، تجاری و آموزشی نیاز خواهد داشت. در حالیکه به لحاظ تئوری انجام این کار برای تمام اپراتور های آی اس پی غیر ممکن است. البته می گویند که هنوز هیچ راهی برای ایجاد این اپراتور ها در خارج از قلمرو قدرت ایالات متحده وجود ندارد. هرگونه حرکتی در این خصوص با مخالفت های جدی از همه طرف روبرو خواهد شد.
.
آزادی بیان: بعضی از مردم فکر می کنند کارنیوور از طریق آی اس پی به همه جریان های مضنون نظارت می کند و بدنبال کلمات کلیدی خاصی همچون ((بمب)) و یا ((ترور)) است. هرگونه نرم افزار پکت اسنیفر (Packet sniffer) می تواند برای جستجوی الگوهای خاصی از کاراکترها و داده ها تنظیم شود. هر چند اف بی آی بدون دلیل احتمالی هیچ توجیهی برای کنترل و نظارت فعالیت آنلاین شما ندارد و برخلاف قوانین عمل کرده است.
اشلون (Echelon): یک شبکه مخفی در حال توسعه توسط آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) است که ظاهرا به منظور شناسایی و ذخیره بسته های اطلاعاتی در تمام دنیا که شامل کلمات کلیدی همچون ((بمب)) و ((قتل)) می باشد، طراحی شده است. هیچ مدرکی مبنی بر وجود و حمایت ایالات متحده از اشلون وجود ندارد. بسیاری از مردم این مورد را با سیستم کارنیوور اشتباه می گیرند.
تمامی این نگرانی ها اجرای کارنیوور را برای اف بی آی به نبردی دشوار تبدیل می سازد. اف بی آی از افشای سورس نرم افزاری و دیگر اطلاعات فنی در مورد کارنیوور خودداری می کند که این فقط به نگرانی مردم می افزاید. اما تا زمانی که این نرم افزار بر اساس محدودیت ها و قوانین فعالیت کند، کارنیوور عاملی موثر و بعنوان سلاحی مفید در جنگ با جرم و جنایت در اختیار FBI خواهد بود.
اما متاسفانه در خصوص اینکه تا چه میزان استفاده از چنین سیستم هایی روال قانونی رعایت می شود یا در اختیار چه کشورها و گروه هایی است، هیچگاه به روشنی و درستی مطلبی بیان نشده است.
منبع : negahbaan.com
نظر |
1)« خواهران ما در حالى که چادر خود را محکم برگرفته اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می کنند... هدفدار در جامعه حاضرشده اند.»
(رییس جمهور شهید محمد على رجایى)
2)«اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو می ترسد تاسرخى خون من.»
(شهید محمد حسن جعفرزاده)
3) «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکارى شما رشد پیدا کردم.»
(شهید غلامرضا عسگرى)
4)«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوىمعنویت و صفا مىکشاند.»
(شهید على رضائیان)
5) «از خواهران گرامى خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا کهحجاب خونبهاى شهیدان است.»
(شهید على روحى نجفى)
6) «و تو اى خواهر دینىام: چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است.»
(شهید عبدالله محمودى)
7)«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بىاعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»
(شهید على اصغر پور فرح آبادى)
8)«به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید.».
(شهید حمید رستمى)
9) «خواهرم: حجاب تو مشت محکمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام مى زند.»
(شهید بهرام یادگارى)
10)«یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.»
(شهید صادق مهدى پور)
11)«از تمامى خواهرانم مىخواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»
(شهید سید محمد تقى میرغفوریان)
12)«خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.»
(شهید حمید رضا نظام)
13) «حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست»
(شهید محمد کریم غفرانى)
14) «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مىکشید.»
«حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بینى و دشمن تو را نمى بیند.»
(سردار شهید رحیم آنجفى)
برگرفته از سایت http://www.sabokbalan.com
خاطرات و گفتار بسیار خواندنی از دختر گرامی امام خمینی(ره)؛
وقتی شنیدم که آقای خامنهای انتخاب شدهاند، قلباً خوشحال و آرام شدم و گویی مرگ پدر را فراموش کردم. معتقدم بهترین فرد، ایشان بودند و هستند. انشاءالله که عمر طولانی داشته باشند.
در یکی از مطالب، خاطراتی خواندنی از خانم زهرا مصطفوی دختر بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی منتشر شده است که متن آن در ذیل میآید:
اشاره: آنچه در پی میآید بخشی از خاطراتی است که در طول سالهای گذشته از خانم دکتر زهرا مصطفوی یادگار گرامی حضرت امام سلامالله علیه شنیدهام؛ خاطراتی که از سادهترین آنها مانند بازی با کودکان در خانه تا بزرگترین آنها همچون مسئله رهبری آینده، آموزنده و برای رهروان روحالله بسی ارزشمند است. اکنون به مناسبت سالگرد عروج آن عزیز سفر کرده - که همچنان اندیشه و راهش زنده و پویاست - تقدیم امت امام میشود.
محمدحسن رحیمیان
گردش به سمت گلها
- امام نسبت به مسئله محرم و نامحرم و برخورد با نامحرم، بسیار مقید بودند. من حدوداً 11 سال داشتم و هنوز چادر چیت سر میکردم. آقای اشراقی (داماد اول امام) ما را دعوت کرده بودند و من همراه ایشان به مهمانی رفتم. آقای اشراقی باغچهای داشتند که در وسط آن معبری بود و آنجا دو سه تا صندلی گذاشته بودند که در آنها امام و آقای اشراقی روی صندلی نشستهاند. آن روز کسی در را باز کرد و خود آقای اشراقی به استقبال آمدند. ما به خاطر قضیه نامحرم بودن، جلوی شوهر خواهرها نمیامدیم. من یکه خوردم و از امام پرسیدیم: «سلام بکنم؟» امام گفتند: «واجب نیست». من چون خجالت میکشیدم با آقای اشراقی روبهرو بشوم و سلام نکنم، از مسیر خارج شدم و رفتم میان علفها و گیاهان باغچه و از آن معبر نرفتم تا با ایشان روبهرو نشوم.
الان هم منزل ما اینطوری است که مردها و زنها به خاطر مهمانی دور هم نمینشینند، مگر به خاطر مراسم و مسائل جدی شرعی. بعد از انقلاب خود من در تلویزیون، سمینارها، سخنرانیها و جلساتی که آقایان و خانمها حضور داشتند، حضور فعال داشتم و امام هرگز نگفتند نروید و این کار را انجام ندهید، ولی در همان دوران اگر شوهر خواهرم میآمدند، این طور نبود که سفره زنها و مردها یکی باشد. رفتوآمد بود اما مردها جدای از زنان در اتاقهای مختلف پذیرایی میشدند.
* سفره محرم و نامحرم جدا بود
- تا آخرین لحظه زندگی امام، همواره سفره محرم و نامحرم جدا بود. یک بار مادرم به امام گفته بودند: «ما امشب منزل نفیسه خانم - دختر بزرگ آقای اشراقی - دعوت داریم». امام فکر کرده بودند که در منزل نفیسه خانم، همسرش و شوهر خواهرهایشان هستند و مرد و زن با هم هستند و به مادرم گفته بودند: «این مجلس، مجلس حرام است. شما میخواهید به مجلس حرام بروید؟» مادرم گفته بودند: «همه به من محرم هستند.» امام گفته بودند: «به دخترها که محرم نیستند.» مادر گفته بودند من میروم که به همه مردها محرم هستم (دامادها و احمد) امام در این مورد بسیار دقت میکردند.
* امام به خواهرم دیه دادند!
آنچه از دوران بچگی یادم هست، این است که من حدود 8 ساله بودم، خواهرم ده سال و خواهر بزرگترم (همسر آقای اشراقی) 12 سال داشت. ما با بچههای منزل همسایه سمت چپ خانه که منزل آقای کمالوند بود، عروسکبازی میکردیم... گاهی هم گرگم به هوا بازی میکردیم. امام به ما گفته بودند منزل آقای کمالوند نرویم.
ایشان از علما و از دوستان امام بودند. این دوستی هم قصه جالبی دارد. به ما گفته بودند به آنجا نروید. هر وقت میخواهید بازی کنید، دخترشان - که اسمش طاهرهخانم بود - بیاید پیش شما. پشت بامهای منزل ما به یکدیگر راه داشت. ما همگی بچه بودیم، ولی آنها نوکر 14- 15 سالهای داشتند که به تازگی صدایش دورگه شده بود. به همین جهت آقا دستور داده بود شما نباید به منزل آنها بروید. وقتی آقا از مسجد سلماسی برمیگشتند و به طرف منزل میآمدند، از پشت کوچه صدای گرگم به هوای ما بچهها را شنیدند. وقتی به منزل آمدند، از کارگرمان - زیور - پرسیدند: «بچهها کجا هستند؟» او جواب داد: «منزل آقای کمالوند.» گفتند: «برو بگو بیایند.» ما خیلی ترسیدیم. برگشتیم به منزل و سهتایی توی زیر زمین رفتیم، خطاب امام، بیشتر به خواهر بزرگترم بود که مکلف شده بود. امام یک چوب نازک خشک را برداشتند و محکم به لبه دیوار زیرزمین زدند و گفتند: «من نگفتم نروید؟ چرا رفتید؟» بسیار هم عصبانی بودند. چوب شکست و یک تکهاش به پای خواهرم خورد. بلند شدیم و به اتاق رفتیم و من دیدم پای خواهرم کمی کبود شده است.
شب به آقا گفتم: «خرده چوبی که به دیوار زدید و شکست، به پای صدیقه خورده و پایش کبود شده.» امام پرسیدند: «واقعا؟» گفتم: «بله.» گفتند: «برو بگو بیاید.» صدیقه خانم آمد و امام پایش را دیدند و به او دیه دادند! من به خودم گفتم ای کاش پای من کبود شده بود! امام تا این حد روی مسائل شرعی دقت داشتند، در حالی که بچهشان بود و عمداً هم نزده بودند. با همه انس و توجه و محبتی که امام داشتند، ما از ایشان خیلی حساب میبردیم. البته حق با ایشان بود من خیلی شلوغ بودم.
آغوش مهربان آقا
- شاید اولین خاطرهای که از دوران کودکی به یادم مانده، به خاطر لذتی که از حضور امام میبردم. این است که امام شبها زیر کرسی مینشستند و من که یک دختر چهار پنج ساله بودم، میرفتم زیر کسی و سرم را از زیر بغل ایشان بیرون میآوردم و چون بچه شیطانی هم بودم، خیلی وول میخوردم، ولی ایشان دلشان نمیآمد به من بگویند برو؛ فقط نگهم میداشتند که خیلی شلوغ نکنم. گاهی هم دستی به سر و صورتم میکشیدند. من چون خیلی از این کار لذت میبردم که در آغوش پدر باشم، نمیرفتم. ایشان هم نمیگفتند برو، ولی دست و پایم را میگرفتند که خیلی شلوغ نکنم. خیلی با خوشرویی و محبت با من رفتار میکردند ومن از این کارشان خیلی لذت میبردم؛ لذا اولین خاطرهای که از دوران بچگی یادم میآید این است که شبها دور کرسی مینشستیم و بسیاری از اوقات من شام خوردم را هم همانجا و همراه امام میخوردم.
* برنامه ثابت امام برای بازی با کودکان
- بیش از آنکه تصور کنید حضرت امام اهل محبت بودند. بچه بودم و یک روز در حیاط نشسته بودیم، به من گفتند: «اگر توانستی این مداد را با دست راستت به دیوار بزنی، من به تو جایزه میدهم.» من گفتم: «اینکه کاری ندارد.» گفتند: «بینداز.» من هم مداد را دادم به دست راستم و پرت کردم به طرف دیوار و بعد گفتم: «جایزهام را بدهید.» امام گفتند: «با دستت پرت نکردی.» گفتم: «چرا! با دستم پرت کردم.» گفتند: «نخیر! دستت هنوز به بدنت هست!» من تازه متوجه شدم که دارند با من شوخی میکنند.
امام برای بازی با ما وقت خاصی داشتند. صبحها در منزل تدریس میکردند و طلاب میآمدند. نیمساعت به اذان ظهر مانده، طلاب میرفتند و امام میآمدند به حیاط و یک ربع با ما بازی میکردند. ما هم میدانستیم و از قبل جمع میشدیم. ما معمولاً از گِل باغچه تیله درست میکردیم و میگذاشتیم خشک میشدند، بعد با آنها تیلهبازی میکردیم و هرکس میتوانست تیله بیشتری را بزند، برنده بود. البته بازیهای گوناگونی از جمله گرگم به هوا بازی میکردیم. ایشان مینشستند و یک نفرمان سرش را در دامن ایشان میگذاشت و بعد همه میرفتند و قایم میشدند، بعد آن فرد بلند میشد و دنبالمان میگشت. امام به ضعیفترها کمک هم میکردند. من از همه شلوغتر بودم و یکی از خواهرهایم (خانم آقای اشراقی) با اینکه چهار سال از من بزرگتر بود، آرامتر و مظلومتر بود و زبر و زرنگی مرا نداشت. گاهی اوقات میرفتم بالای درخت کاجی که در منزلمان بود و آنجا قایم میشدم. کسی سرش را بلند نمیکرد به آنجا نگاه کند. امام میدانستند که بچهها نمیتوانند مرا پیدا کنند و با سرشان اشاره میکردند، یعنی آنجا را نگاه کن و جای مرا لو میدادند. گاهی اوقات هم زیر عبایشان قایم میشدیم.
امام عصرها هم برای تدریس به مسجد سلماسی قم در کوچه آقازاده میرفتند و تقریباً نیمساعت به اذان مغرب که آفتاب هنوز بالای دیوار بود، به منزل برمیگشتند و ما منتظرشان بودیم. میآمدند و یک ربع با ما بازی میکردند و بعد سراغ کارهای خودشان میرفتند.
امام سر شب شام میخوردند، به قولی سه از غروب رفته، گاهی قبل و گاهی بعد از شام میآمدند و با ما بازی میکردند. اوایل کودکی بازی بود و بعد به تدریج تبدیل به کتاب خواندن شد. من در 13-14 سالگی خیلی اهل مطالعه بودم و کتابهای رمان و تاریخی را غالباً بلند میخواندم و بقیه گوش میدادند. بزرگتر که شدیم، امام معما و چیستان یا مسئلهای مطرح میکردند و ما سعی میکردیم پاسخ آنها را پیدا کنیم. گاهی اوقات هم نمیتوانستیم جواب بدهیم.
* دفاع امام از کوچکترها
- یادم هست 10 -11 ساله بودم و حاجآقا مصطفی شاید 21-22 ساله بود. به من گفت: «یک لیوان آب به من بده.» امام نشسته بودند. من شانههایم را بالا انداختم و گفتم: «نمیخواهم». حاجآقا مصطفی ناراحت شد و آمد طرف من که مرا دعوا کند. امام به من اشاره کردند که فرار کن. داداش دید و گفت: شما این جور میکنید که گوش به حرف نمیدهد.» آقا گفتند: «اگر گوش به حرفت بدهد، امروز میگویی یک لیوان آب بده، پس فردا میگویی کفشهایم را جلوی پایم جفت کن!»
* مصطفی بر فراز گلدسته!
- همراه خانم (مادرشان) در صحن حضرت معصومه سلام الله علیها بودم. حدود 8 - 9 سال داشتم و داداش 18- 19 ساله بودند. خانم سرشان را بلند کردند و توجه کردند که یک نفر روی مناره کله معلق ایستاده است. اولین حرفی که خانم زدند این بود که گفتند: «خوش به حالش!» خانم خیلی شاداب و دلشاد بودند. همه نگران شدند، ولی خانم گفتند: «فکر میکنم مصطفی باشد. غیر از مصطفی کسی جرأت نمیکند آن بالا برود و معلق بزند!» جالب این است که خانم نگران نشدند و اصلاً اهل اینجور نگرانیها نبودند. بقیه خیلی نگران شدند، ولی ایشان ابداً.
* امام به من گفتند: کودتاچی!
ما اغلب برای ناهار آبگوشت داشتیم، چون امام آبگوشت دوست داشتند، ولی من اصلاً آبگوشت دوست ندارم و در منزل همسرم هم جز چندباری که نوههایم آمدند و خواستند برایشان درست کنم، آبگوشت درست نکردهام. یک بار که حدوداً 9 - 8 ساله بودم در فصل تابستان بود و امام وضو گرفته بودند و داشتند از پله بالا میآمدند و من ظرف گوشت کوبیده دستم بود. چشمم که به آقا افتاد، بشقاب را به طرف دیوار پرت کردم و گفتم: «کی گفته هر کس بزرگتر است، باید حرف، حرف او باشد؟ شما چون بزرگترید و آبگوشت دوست دارید، من هم باید آبگوشت بخورم؟» ایشان آمدند بالا و به خانم گفتند: «بچهها را بنشانید و از آنها بپرسید چه غذایی دوست دارند و هر روز مطابق میل یکی از آنها غذا بپزید». البته به من لقب «کودتاچی» دادند و گفتند تو کودتا کردی!
* خواهش امام از من: به چین نرو!
- چند سال قبل از فوت امام مرا به چین دعوت کردند که بروم آنجا و صحبت کنم. سر سفره بودیم و ایشان به خاطر قلبشان به دستور دکتر پشت میز کوچکی مینشستند و غذا میخوردند. من خیلی عادی و معمولی گفتم: «من هفته دیگر به چین میروم. مرا دعوت کردهاند.» حرفهای دیگری زده شد و گذشت. چند دقیقه بعد، امام به من گفتند: «فهیمه (مرا در منزل فهیمه صدا میزنند) بیا!» بعد گفتند: «سرت را بیاور پایین.» من کنار ایشان ایستاده بودم. گوشم را نزدیک دهانشان بردم. امام گفتند: «میخواهم از تو خواهش کنم به چین نروی.» من مکثی کردم و گفتم: «چشم»، ولی حقیقتش این است که کمی به من برخورد که چرا ایشان همان وقت به طور عادی این مطالب را نگفتند. مثلاً نگفتند مصحلت نیست و نرو و چرا اینجور گفتند. وقتی غذا خوردن تمام شد و ایشان خواستند به اطاقشان بروند، من همراهشان رفتم و گفتم: «میخواهم از شما گله کنم.» پرسیدند: «چرا؟» جواب دادم: «شما فکر میکنید اگر مرا منع کنید گوش نمیکنم؟ همانجا به من میگفتید نرو، مصحلت نیست. من هم قبول میکردم. لازم نبود مرا صدا بزنید و درِ گوشم بگویید.» گفتند: «آدم وقتی میخواهد چیزی را به کسی بگوید، باید به کف پای او بگوید؟ باید درِ گوشش بگوید!» فهمیدم میخواهند از در شوخی درآیند. گفتم: «هم من میدانم منظورم چیست، هم شما میدانید!»
* دقت و مراعات ظریف
- نکته دیگری که یادم آمد از دورهای است که امام کسالت داشتند. حدود ده روز قبل از رحلتشان بود. امام بیمار بودند و باید در بیمارستان بستری میشدند. امتحان جامع دکترا هم داشتم. امام هم قرار بود فردای آن روز به بیمارستان بروند. من وقتی وارد منزل شدم، ایشان داشتند با مادرم شام میخوردند. شنیدم که گفتند: «به فهیم نگویید.» من همانجا متوجه شدم که ایشان میخواهند به بیمارستان بروند، منتها ایشان به دیگران توصیه میکردند به من نگویند که حواسم برای امتحان پرت نشود. من به روی خودم نیاوردم که میدانم. آمدم و نشستم و صحبت کردیم و شب به منزل برگشتم.
صبح فردا دلم نیامد که نروم و امام(ره) را نبینم. از آن طرف هم از بیمارستان گفته بودند جواب آزمایش حاضر نیست و باید فردا برای عمل بیایید. من این را نمیدانستم. وقتی آمدم و وارد اتاق شدم، فکر کردم امام را میخواهند به بیمارستان ببرند. به روی خودم هم نمیآوردم که میدانم. به محض اینکه وارد شدم، امام دستشان را باز کردند و گفتند: «خیالت راحت! قرار نیست به بیمارستان بروم.» پرسیدم: «جدی میگویید؟» یادم نیست عین جملهشان چه بود، اما آن را جوری ادا کردند که من باور کردم که قرار نیست اصلاً به بیمارستان بروند و با کمال آرامش رفتم و امتحانم را دادم و برگشتم و تازه فهمیدم که قرار است فردای آن روز بروند. اینقدر دقیق بودند که من از نظر روحی لطمه نخورم و امتحانم خراب نشود.
* بیشترین ناراحتی امام از آقای منتظری و ماجرای قطعنامه بود
- من اصلاً در مورد قضیه آقای منتظری ناراحت نشدم و فکر میکردم حق همین است که امام ایشان را کنار بگذارند، چون دیده بودم که امام چقدر از دست ایشان اذیت شدند. رنج امام حد و اندازه نداشت. باورشان نمیشد کسی که آنقدر مبارز و متدین بوده، اینطور تحت تأثیر قرار بگیرد. فوقالعاده زیاد هم تلاش کردند تا ایشان را از بعضی ارتباطات و کارها منع کنند. امام کمتر مسائل بیرون را در اندرون نقل میکردند، ولی در ارتباط با ایشان از بس منقلب و ناراحت بودند، میآمدند و میگفتند.
من در طول زندگی امام، دو بار ناراحتی فوقالعاده زیاد ایشان را دیدم. یک بار همین قضیه آقای منتظری بود که امام خیلی اذیت شدند، یکی هم قبول قطعنامه. من تهران نبودم و از تلویزیون خبر برکناری آقای منتظری را شنیدم. خوشحال شدم و فکر میکردم حق همین بود و ایشان نباید جانشین امام باشند. خدا شاهد است همان روز اول بعد از رحلت امام با آن همه ناراحتی از آن مصیبت بزرگ، وقتی شنیدم که آقای خامنهای انتخاب شدهاند، قلباً خوشحال و آرام شدم و گویی مرگ پدر را فراموش کردم. حتی کسی به من گفت: «خوشحالی میکنی که جای پدرت جانشین انتخاب شد؟» گفتم: «این حرف چیست؟ بالاخره هر کسی رفتنی است، ولی شخص بسیار خوبی جای ایشان آمد». تا الان هم معتقدم بهترین فرد، ایشان بودند و هستند. انشاءالله که عمر طولانی داشته باشند.
* نظر امام درباره رهبری آیتالله خامنهای
- به خاطرم هست، 3-4 روز بعد از جریان آقای منتظری که ایشان از قائم مقامی کنار رفتند، پیش امام نشستم و گفتم: «اگرچه زشت است که من این حرف را بزنم، اما بالاخره آدمیزاد از این دنیا میرود و من به نظرم میرسد فردی را نداریم که جانشین شما باشد. آیا بهتر نیست که شورایی باشد؟» تا این حرف را زدم، گفتند: «چرا نداریم؟» گفتم: «به نظر میآید چنین فردی نیست.» گفتند: «چرا، آقای خامنهای.»
صرفنظر از سخن امام، من واقعاً و قلباً به رهبر معظم انقلاب اعتقاد دارم. خدا شاهد است که این اعتقاد قلبی من است که الان بهترین فرد را داریم و چه انتخاب خوبی بود. هیچکس نمیتوانست این طور محکم در برابر آمریکا و دشمنان بایستد و از ملت دفاع کند. گاهی اوقات وقتی ایشان مطلبی را میگویند، خیلی یاد امام میکنم و میبینم گویا همان گفتههاست. من بسیار به ایشان اعتقاد دارم و لذا هرچه بگویند اطاعت میکنم.
من معتقدم که در رأس یک کشور اسلامی قطعاً باید ولی فقیه باشد و فقط ولی فقیه است که میتواند به معنای حقیقی، کشور را حفظ کند؛ انتخابی هم که مردم به صورت مستقیم یا غیر مستقیم میکنند، انتخاب درستی است. مردم تشخیص درستی دارند.
سابقه دین اسلام در سرزمین ایران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمیگردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجری و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خلیفه دوم.
سؤالی که دراین نوشتار مورد بررسی قرار خواهد گرفت، این است که چگونه ایرانیان به سوی تشیع گرایش یافتند؟
سابقه دین اسلام در سرزمین ایران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمیگردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجری و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خلیفه دوم.
اما سؤال اساسی این است که به رغم ورود اسلام به ایران در دوره خلفا و همچنین به رغم آنکه ایرانیان قرون اولیه، اکثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اینک شاهد اکثریت ایرانیان شیعی هستیم؟
در این نوشته، بحث کلامی مطرح نیست. بلکه از دیدگاه "جامعهشناسی تاریخی " بررسی میکنیم که چه تحولاتی باعث شد که اکثر ایرانیان، شیعه شوند.
در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:
1. پاسخ های نادرست و افسانهای.
2. پاسخ صحیح و منطقی.
در اینجا ضمن طرح چند پاسخ افسانهای و نقد آنها، در انتها پاسخ صحیح را ارائه خواهیم کرد.
1. پاسخهای نادرست و افسانهای:
1 ـ 1. ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو دختر یزدگرد سوم از سلسله ساسانی، باعث علاقه ایرانیان به اهل بیت(ع) و در نتیجه تشیع ایرانیان شده است.
نقد این پاسخ:
اولاً: اساس چنین داستانی صحیح نیست.
ثانیاً: لازمهی صحت این داستان آن است که ایرانیان میبایست به خود سلسله ساسانیان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالی که ایرانیان اجازه دادهاند تا این سلسله براحتی فرو بپاشد و حتی یزدگرد نیز پا به فرار گذاشت و در شهرهای مختلف ایران آواره بود تا این که سرانجام توسط "آسیابانی ایرانی " در "مرو " کشته شد.
ثالثاً: پاسخ دیگری هم شهید مطهری میدهد و آن اینکه تعدادی از امویان هم با ساسانیان پیوند زناشویی بستند. پس چرا ایرانیان نسبت به امویان علاقهمند نشدند؟
2 ـ 1. ایرانیان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بودهاند. وقتی ایران توسط مسلمانان فتح شد، ایرانیان مجبور بودند در ظاهر بگویند ما مسلمان شدهایم و الا کشته میشدند یا باید جریمه میپرداختند. لذا در ظاهر اسلام را قبول میکردند اما در واقع همان عقاید زرتشتیگری و عقاید قبل از اسلام خود را حفظ کردند و ادامه دادند لکن تحت عنوان شیعه. پس تشیع، مذهبی است که در اصل به دست ایرانیان ساخته شده و ربطی به اسلام ندارد، بلکه مذهبی ایرانی است.
نقد این پاسخ:
اولاً: این نظریه زمانی میتواند صحیح باشد که رهبران اصلی شیعه ایرانی باشند؛ در حالی که همه رهبران اصلی شیعه که ائمه معصومین علیهم السلام هستند، عرب هستند.
ثانیاً: این نظریه در صورتی صحیح است که شیعیان اولیه همه ایرانی باشند در حالی که جز تعداد کمی از شیعیان اولیه ـ نظیر «جناب سلمان فارسی» ـ غالب شیعیان از عربها بودند.
ثالثاً: نظریه فوق وقتی میتواند صحیح باشد که منابع و متون اصلی شیعه با سایر مسلمانان تفاوت میداشت و میبایست این تفاوت در منابع ایرانی خود را نشان دهد. در حالی که اینطور نیست. اولین منبع اصلی مسلمان قرآن کریم است که شیعه و غیر شیعه به آن اعتقاد دارند. دومین منبع سنت است. اجماع هم به همان کتاب و سنت برمیگردد و عقل به مستقلات عقلیه باز میگردد که اختصاص به ایرانیان ندارد بلکه مربوط به همه است.
رابعاً: نظریه فوق وقتی میتوانست قرین واقع باشد که ایرانیان از همان قرون اولیه تماماً شیعه باشند. در حالی که ایرانیان در این دورهها غالباً غیر شیعه بوده و به اسلام اهل سنت گرایش داشتند و اکثر رهبران اهل سنت هم از ایرانیان بودند. همچنین مؤلفان متون دینی اهل سنت اکثراً ایرانی هستند و این نکتهای است که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران میآورد.
خامساً: رهبران و دانشمندان شعیه تا قرن دهم اکثراً غیرایرانی بودند و خارج از ایران زندگی میکردند. «شیخ مفید»، «سید مرتضی»، «محقق حلی»، «شهید اول و ثانی» و علمای جبل عامل که بعدها به دعوت صفویه به ایران آمدند و همچنین «محقق کرکی» که حوزههای علمیه شیعه را در ایران و عراق و مناطق دیگر گسترش داد، همه غیرایرانی بودند. این نکته صحیح است که فرهنگ، زبان و زمان و مکان و رسم و عادات در آموزههای مذهبی تأثیرگذار است. اما اینگونه نیست که این عوامل سبب شوند یک مذهب تشیع خاص ایرانیان تأسیس شده باشد. اتفاقاً فقه شیعی بر عنصر زمان و مکان، تاریخ و غیره تأکید فراوان دارد. بنابراین، تأثیر و تاثر قابل انکار نیست ولی مسأله نمیتواند تعیین کننده باشد.
برخی آموزههای فلسفی قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضی از عادات و داستانها هم منتقل شده است. در واقع ایرانیان برخی از میراثهای خود را حفظ کردهاند، اما آن را هرگز جزیی از تشیع ندانستهاند. بلکه یکسری از این مسائل مربوط به آداب و رسوم ملی ماست که ربطی به تشیع ندارد. مثل زبان فارسی، عید نوروز و... ایرانیان هیچ گاه زبان فارسی را رها نکردند. زیرا بین اسلام و ایران تضادی نبوده است. بلکه در مواردی که تعارضی وجود داشته، ایرانیان خود به نفع اسلام از آن دست کشیدهاند و اسلام را مقدم دانستهاند.
3 ـ 1. ایرانیان تا قرن دهم سنی بودند. از آن پس با زور صفویان به شیعه گرایش یافتند. زیرا شاه اسماعیل صفوی وقتی در تبریز تاج گذاری کرد، بسیاری از سنیها را قتل عام نمود.
نقد پاسخ فوق:
اولاً: شاه اسماعیل یک جوان 14 ساله بود و نمیتوان پذیرفت که وی بدون حمایت شیعیان به قدرت رسیده باشد. زیرا منطقی نیست که حامیان وی از سنیها باشند و علیه مذهب خود، شاه اسماعیل را به نفع مذهب تشیع حمایت کنند. بنابراین، در ایران آن زمان شیعیان زیادی وجود داشتهاند که صفویه به اتکای آنان توانستهاند قدرتی تشکیل دهند و در برابر عثمانی که یک امپراتوری پر قدرت مدعی سنی بود، بایستند و مقابله کنند و در نهایت حکومت تشکیل دهند.
ثانیاً: در تاریخ ثابت نشده است که صفویه با زور شمشیر شیعه را در ایران به وجود آورده باشند. البته به صورت جزیی و موردی، اهل سنت مورد آزار صفویان واقع میشدند، چنانکه شیعیان مورد آزار عثمانیها قرار میگرفتند. روشن است که عمل هر دو حکومت نادرست و غیراسلامی بوده است.
2. پاسخ صحیح و منطقی:
نخست باید بپذیریم که استقرار و نفوذ یک مذهب در میان یک قوم، امری نه دفعی بلکه به صورت تدریجی است. ما نباید به دنبال تاریخ خاص و معینی باشیم. به نظر میرسد از زمانی که اولین ایرانی به تشیع گرایش یافته تا زمانی که تشیع در ایران فراگیر شد و اکثریت ایرانیان را شیعیان تشکیل دادند، حدود 10 قرن به طول انجامیده باشد.
اتفاقاتی که طی 10 قرن اولیه اسلام در ایران به وقوع پیوست باعث فراگیری تشیع در ایران شد که به اجمال میتوان آنها را اینگونه مرور کرد:
1 ـ 2. نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفای پیامبر و اهل بیت، فردی ایرانی و شیعی بود. در یمن نیز ایرانیانی وجود داشتند که متمایل به سمت اهل بیت بودند. یمن توسط حضرت علی (ع) و در زمان حیات رسول اکرم (ص) به اسلام ایمان آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علی (ع) آشنا شدند؛ در حالی که ساحل خلیج فارس تا یمن تحت نفوذ ایران بود.
2 ـ 2. در دوره خلیفه دوم، وی تبعیضهایی بین عرب و عجم قائل شد که موجب آزردگی خاطر ایرانیان گردید. پس از کشته شدن خلیفه دوم به دست یک ایرانی، فرزند وی چند تن از ایرانیان موجود در مدینه را به قتل رساند. اما وقتی حضرت علی(ع) به حکومت رسید اعلام کرد که بین عرب و عجم تفاوتی نیست و عرب هیچ گونه فضلی بر عجم ندارد و این باعث شد تا ایرانیان به حضرت علی(ع) گرایش پیدا کنند. همچنانکه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد کردن تعداد زیادی از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی از موالیان در مدینه ایجاد کرد که محب اهل بیت(ع) بودند.
3 ـ 2. پس از شهادت حسین بن علی(ع) ایرانیان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام یزیدی و اسلام حسینی. بنی امیه با آن سابقه ظلمها و اعمال تبعیضها نمیتوانست در قلوب ایرانیان جایی داشته باشد و به صورت طبیعی ایرانیان به سوی امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) گرایش پیدا کردند و بعدها در سقوط بنی امیه بیشترین کمکها را نمودند. زیرا بنی عباس با شعار حمایت از آل محمد (ص) قیام کردند. اما بعد معلوم شد که این جریان نیز با جریان اهل بیت فاصله دارد.
4 ـ 2. در طول تاریخ، برخی از شاگردان امام جعفر صادق و سایر ائمه ـ علیهم السلام ـ در ایران حضور یافتند و به طور گسترده مکتب اهل بیت(ع) را تبلیغ کرده و ایرانیان را به مذهب آنان دعوت میکردند.
5 ـ 2. حضور حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل دیگری است. یکی از دلایلی که «مأمون» میخواست امام رضا(ع) را ولیعهد کند، مقابله با عربهایی بود که از برادرش «امین» حمایت میکردند. تحلیل وی این بود که با ولایت عهدی امام رضا(ع) هم ایرانیان شیعی را به سوی خود جذب خواهد کرد و هم شیعیان عرب؛ و این باعث تقویت قدرت وی و ضعف امین خواهد شد.
6 ـ 2. بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانیقی» و دیگر خلفای ستمگر به ایران آمدند و پراکندگی آنان در سراسر ایران عامل دیگری در گسترش تشیع در ایران بود. همانطور که حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شیراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلایل مهم روی آوری مردم ایران به سمت تشیع است.
7 ـ 2. در عصر سلاطین شیعهی آلبویه موجبات تبلیغ مکتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم شد و کتب مهم شیعی مثل تهذیب، استبصار، کافی و من لایحضره الفقیه در این زمان تألیف شد. بزرگانی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی و سید رضی توانستند در این عصر اسلام شیعی را به مردم معرفی نمایند.
8 ـ 2. در دوره ایلخانان، حضور علامه حلی به مدت 10 سال در ایران و آزادی وی در بیان احکام و مهارت او در فقه و کلام و نیز تلاشهای «خواجه نصیر الدین طوسی» عامل دیگری در این زمینه است.
9 ـ 2. حلقه آخر این جریان تاسیس دولت صفویه و اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی و حضور و دعوت از علمای شیعه از سراسر جهان اسلام است. این همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفویه پس از طی 10 قرن، اسلام شیعی در ایران گسترش یابد و به صورت یک مکتب و مذهب فراگیر در این کشور معرفی شود.
منبع:www.abna.ir
متخصصان و کارشناسان علوم سیاسی ومسائل بین المللی هرکدام به نحوی و با نگاه ویژه خوددرپی تحلیل تحولات اخیرکشورهای اسلامی هستند.اما بی شک هیچ نمی تواند ادعاکند که به گفتمان حضرت روح الله(ره)رجوع کرده وریشه های اصلی این حوادث را در نیافته باشد.
گفتمان خمینی و اکنون وقت بیداری(1)موضوع: شنبه بیست و هشتم اسفند 1389 11:14
این روزها منطقه موسوم به خاورمیانه دستخوش تحولات و حوادث گوناگونی شده است.موج اعتراضات مردمی علیه حکومت های دست نشانده و دیکتاتورهای عربی به راه افتاده است.دیکتاتورها برای سرکوب قیام های مردمی دست به سلاح برده و حمام های خون به راه انداخته اند.آنها برای بقای حکومت خویش دست وپا می زنند و از هر راهی مانع این موج می شوند.نگاهی عمیق تر به آنچه که امروز در منطقه خاورمیانه می گذرد رویارویی دوگفتمان سیاسی را که سال هاست با هم درگیر هستند نشان می دهد.دریک سو گفتمان اسلام آمریکایی قرار دارد که توسط رژیم های مرتجع عربی بر مردم تحمیل می شود.رژیم هایی که از خود هیچ ارده ای ندارندوآلت دست قدرت های استکباری به ویژه آمریکا هستند.آنها در هیچ کدام از عرصه های سیاسی،فرهنگی،نظامی و اقتصادی مستقل نبوده و تنها مجری احکام اربابان خود هستند.آمریکا برای حفظ منافع خود در خاورمیانه دست به دولت سازی زده و عملا در صفحه خاورمیانه ،شطرنج به روش آمریکایی را شروع کرد.
در این شطرنج،آمریکا مهره های سیاه خود را در خانه های سفید کشورهای اسلامی چیده و قواعد بازی ای را که خود ابدع کرده اجرا می کند.
اما در سوی دیگر،گفتمان اسلام ایرانی ،یا به تعبیر بهتر اسلام خمینی قرار دارد.در این گفتمان بازیگران اصلی ،مردم مسلمان منطقه و توده های عظیم جوانان مومن و مسلمان است.
مؤلفه های کلیدی گفتمان اسلام خمینی ،شعائراسلامی و اصول مشترک مسلمانان است که در قالب کلمه وحدت اسلامی جمع شده و در قالب بیداری اسلامی خود را متجلی کرده است.
مردم کشورهای منطقه عملا قواعد شطرنج آمریکایی را برهم زده و مهره های سیاه سوخته آمریکایی را یکی پس از دیگری از صفحه بازی بیرون می اندازند.تجلی بیداری اسلامی در برگزاری نمازهای جماعت در میادین،وشعارهای اسلامی مردم به خوبی مشهود است.در واقع مردم مسلمان دنیای اسلام ،بابرهم زدن بازی شطرنج و تبدیل آن به بازی دومینو،حکومت های جعلی را پشت سر هم به پرتگاه سقوط می کشانندو زمینه را برای ایجاد خاورمیانه اسلامی مهیا می کنند.
بررسی این نکته که چرا فرایند صدورانقلاب ایران این همه به تأخیر افتاد و میان انقلاب خمینی که آغازگر موج اسلام گرایی درجهان بود و انقلاب های اخیر در جهان اسلام حدود30سال فاصله افتاد،نیازمند فرصت بیشتری است،اما به اعتراف همه تحلیلگران عرصه سیاست ،تحولات اخیر بی شک برگرفته از الگوی موفق انقلاب اسلامی ایران است.چه اینکه در سبک و سیاق و روش همانندی ها را به خوبی می توان مشاهده کرد.
ان شاءالله با ایجادخاورمیانه اسلامی،زمینه برقراری حکومت جهانی اسلام و ظهور منجی عالم بشریت،حصرت ولی عصر(عج) هرچه زودترمهیاگردد.
به هر تقدیر متخصصان و کارشناسان علوم سیاسی ومسائل بین المللی هرکدام به نحوی و با نگاه ویژه خوددرپی تحلیل تحولات اخیرکشورهای اسلامی هستند.اما بی شک هیچ نمی تواند ادعاکند که به گفتمان حضرت روح الله(ره)رجوع کرده وریشه های اصلی این حوادث را در نیافته باشد.آنان که با این گفتمان آشنایند به خوبی می دانند که وقوع انقلاب های مردمی با ماهیت اسلامی ،به دور از مرزبندی های سیاسی و مذهبی برعلیه استکبار و ایادی آنها چیزی جز دکترین امام خمینی(ره)نمی باشد.
امام راحل در دکترین سیاسی خود فضای کنونی جهان را به خوبی ترسیم کرده است.«واقعیت این است که دول استکباری شرق و غرب وخصوصا آمریکا و شوروی عملا جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسی تقسیم کرده اند.دربخش آزاد جهان این ابرقدرت ها هستند که هیچ مرز و حد و قانونی نمی شناسند وتجاوزبه منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملت ها راامری ضروری و کاملا توجیح شده ومنطقی و منطبق با همه اصول و موازین خودساخته وبین المللی می دانند.اما در بخش قرنطینه سیاسی که متاسفانه اکثرملل ضعیف عالم و خصوصا مسلمانان در آن محصور و زندانی شده اند،هیچ حق حیات واظهارنظری وجوندارد.همه قوانین و مقررات وفرمول ها ،همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظام های دست نشاندگان ودربرگیرنده ی منافع مستکبران خواهدبود.»
فریادهای مسلمانان و دردمندان علیه ظالمین جهان که امروز درجهان اسلام صورت گرفته است همان پیش بینی حضرت امام است.«مابا اعلان برائت از مشرکین ،تصمیم برآزادی انرژی متراکم جهان اسلام داشته و داریم و به یاری خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزی ایت کار صورت خواهدگرفت.وان شاءالله روزی همه مسلمانان و دردمندان علیه ظالمین جهان فریادزنند و اثبات کنند که ابرقدرت ها و نوکران و جیره خواران شان از منفورترین موجودات جهان هستند.»
ای کاش که مسلمین جهان و جوانان امت اسلام زودتر از این به ندای خمینی کبیر لبیک می گفتندو قیام خویش را شروع می کردند.آن هنگام که حضرت روح الله مسلمانان تمامی کشورهای جهان را مورد خطاب قرار می دادچه کسی می دانست که روزی این امر محقق شود.«مسلمانان تمامی کشورهای جهان از آنجا که شما در سلطه ی بیگانگان گرفتار مرگ تدریجی شده اید،باید بروحشت از مرگ غلبه کنید و از وجودجوانان پرشور وشهادت طلبی که حاضرند خطوط جبهه ی کفر را بشکنند استفاده نمایید.به فکر نگهداشتن وضع موجود نباشید .بلکه به فکر فرار از اسارت و رهایی از بردگی و یورش به دشمنان اسلام باشید که عزت وحیات در سایه ی مبارزه است و اولین گام در مبارزه اراده است و پس از آن تصمیم براین که سیادت کفر و شرک جهانی خصوصا آمریکا را برخود حرام کنید.»
اما این مبارزه تا کجا باید ادامه پیداکند؟درمنطق حضرت امام (ره)باید تا زمانی که مسلمانان به عظمت و اقتدار خود نائل نشده اند به مبارزه ادامه داد.«مسلمانان باید بدانند،تازمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود همیشه منافع بیگانگان برمنافع آنان مقدم می شود و هر روز شیطان بزرگ یاشوروی به بهانه ی حفظ منافع خود حادثه ای رابه وجودمی آورند.راستی اگرمسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهان خواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانندآسوده خواهندبود؟هم اکنون اگرآمریکا یک کشور اسلامی را به بهانه ی حفظ منافع خویش باخاک یکسان کند،چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟پس راهی جز مبارزه نمانده است.وباید چنگ و دندان ابرقدرت ها و خصوصا آمریکا را شکست و الزاما یکی از دو راه راانتخاب نمود.یاشهادت ،یاپیروزی که در کتب ما هردوی آنها پیروزی است.