آنچه اکنون در مصر رخ می دهد، شکستن حلقه فشار 30 ساله است که بر مردم تحمیل شده، پشت کردن به توافقنامه ننگین "کمپ دیوید " است که سه دهه چون بختک بر روح و روان ملت مصر سنگینی میکند.
اکنون این مصر است که غبار سال ها را از پیکره خود میتکاند تا دوباره برپاخیزد و عزت و کرامت خود را بازیابد و یکبار و برای همیشه کمپ دیوید را پس زند و بعد از این که جان و روح خویش را بازیافت به دامان مردمش بازگردد. مصر به دامان مردمش بازمیگردد تا اندیشهها و نوشتههای "سعد زغلول " و "الظاهر پیپرس " و "صلاح الدین " و "حسن البنا " و "جمال عبد الناصر " را تحقق بخشد و گمشده خود را بازیاید تا به گفته "جمال حمدان " اندیشمند راحل بزرگ مصری مثلث قدرت منطقه را کامل کند، یعنی جهان عرب ، ایران و ترکیه.
*ملت مصر به راه خود برای سرنگونی مبارک ادامه میدهد
هنگامی که خبرنگار یکی از شبکههای ماهوارهای پیش از تظاهرات "جمعه خشم " در مصر از یک شهروند مصری پرسید که خوب میخواهید چه کنید، گویا رژیم مصر تصمیم گرفته تمام ارتباطات اینترنتی و تلفنی و فیس بوک را قطع کند، به سادگی توصیف ناپذیری گفت: این که مشکلی نیست، چون همه میدانند وقت اذان کی است ، همچنین میدانند نماز جمعه چقدر وقت میبرد و پس از پایان نماز راهپیمایی خشم از مساجد آغاز خواهد شد و مردم با یکدیگر تلاقی خواهند کرد و با گرد آمدن در میدان تحریر و میادین دیگر مصر خواستههای خود را فریاد خواهند زد، حال در این راه حتی اگر اینترنت و تمام وسایل ارتباطی هم قطع باشد، باز ما به راه خود ادامه خواهیم داد.
* انقلاب ایران لرزه بر اندام رژیم صهیونیستی انداخت
از زمان انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 که رژیم صهیونیستی را وحشت زده و جهان غرب و شرق آن زمان را شگفت زده کرد، ما که در آن زمان یک گروه دانشجویی فلسطینی بودیم و نام خود را گروه "الجرمق " گذاشته بودیم، همیشه این سوال را از خود میکردیم که آیا مردم اکنون در آسایش بسرمیبرند، آیا خوبند، آیا مشکل جوامع عربی و اسلامی را باید در مردم جستجو کرد یا نخبگانی که جان و دلشان به معادلات بیگانگان و آکادیمیها و تحصیلکردگان فرنگی بستهاند تا ببینند، آنها چه میگویند و چه مینویسند تا به سرعت نوشتهها و گفتههای آنها و حتی شیوه خوردن و نوشیدن و خوابیدنشان را ترجمه و به ما القا کنند؟ یا این که نه واقعا این مردم هستند که مشکل دارند و باید مشکل را در آنها جستجو کرد و دیگر سودی از به انتظار نشستن نیست تا این که شاید زمانی فرارسد که این مردم بپاخیزند.
نظر |
امروزه باز هم همان گردباد نجیب است که در خاورمیانه شکل گرفته، به پاخاسته، میچرخد و میپیچد و حاکمان دیکتاتور منطقه را به هوا برده و بر زمین میکوبد.
روزنامه کیهان در یادداشتی با عنوان "گردباد نجیب " به قلم حسین شریعتمداری نوشت:
تمامی خبرها و گزارشهای مستند از پیدایش گردباد پرقدرتی حکایت میکند که ملتهای مسلمان منطقه به راه انداختهاند. این گردباد برخلاف آنچه تاکنون درباره گردبادها خوانده و شنیده و یا دیدهایم، نه فقط ویرانگر و وحشتآفرین نیست، بلکه آباد کننده و دلنشین نیز هست. از این روی باید آن را «گردباد نجیب» نامید، چرا که تنها با دیکتاتورها سر ستیز دارد و چون از قدرت فوق العادهای برخوردار است، بساط حاکمیت دیکتاتورها را، از ریشهبر میکند و به هوا برده و برزمین میزند. دقیقاً مثل گردبادهای پرقدرت دیگر که درختهای تنومند را از ریشه بیرون میکشد و تنها به شکستن شاخ و برگها بسنده نمیکند تا ریشه و تنه باقیمانده آن فرصت حیات دوباره داشته و بعد از چندی، بار دیگر ریشه بدواند و شاخ و برگ بپراکند.
به پرچم رژیم جعلی و اشغالگر قدس نگاه کنید! دو نوار آبی رنگ در زمینهای سفید به موازات هم دیده میشوند. صهیونیستها انکار نمیکنند که این دو نوار آبی رنگ نماد و سمبل دو رود «نیل» و «فرات» است و نشان دهنده پهنای ایده آلی که به زعم آنان قرار است گستره سرزمین اشغالی صهیونیستها و کشور جعلی اسرائیل باشد. امروز اما، مقامات رژیم صهیونیستی اعلام کردهاند در منطقه «رفح» و مرزهای اسرائیل با مصر دیواری بلند و غیرقابل نفوذ که تا چند متر در عمق زمین نیز ادامه داشته باشد، خواهند ساخت و تأکید کردهاند که ساخت این دیوار بلند آمیخته از آهن و سیمان را بدون فوت وقت آغاز میکنند.
این بود سرگذشت انقلاب ما
اکنون همه دنیا ببیند و می بیند که ما به رغم انف سلطه ها، زنده ایم و زنده خواهیم بود. سنتهای الهی در تاریخ، این را حکم کرده و جز این نخواهد بود و این، زنده ترین و گویاترین پیام ماست. نظام سلطه، همواره خواسته است عکس این را ثابت کند و اراده خود را برای ملتها و کشورهای جهان سوم، سرنوشت ساز بداند.
اشاره:
آن چه می خوانید، بخشی از سخنرانی رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای در سازمان ملل است که در دوران ریاست جمهوری ایشان ایراد شده است و در آن به بیان ویژگی های انقلاب اسلامی ایران، پرداخته شده است.
آقای رئیس! آقای دبیرکل! حضار محترم!
من از ایران می آیم که زادگاه پرآوازه ترین و در عین حال، ناشناخته ترین انقلاب دوران های معاصر است؛ انقلابی بر پایه دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهی... راهی به درازای همه تاریخ بشر... و اکنون نیز قلمرو نظامی است که بر همان پیشینه استوار، بنا شده و به پشتوانه فرهنگ بی نظیر آن که اکنون به برکت بیداری اسلامی، غنای بیشتر یافته، تکیه کرده است.
ریشه استوار و اندیشه زیربنایی این انقلاب، «جهان بینی توحیدی اسلام» است. تفسیر انسان، تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آینده، تفسیر طبیعت، تبیین همه علائقی که انسان را با دنیای بیرون از وجود او - جهان، انسان ها و اشیا - مرتبط می کند و نیز فهم و درک آدمی از وجود خود و خلاصه همه چیزهایی که نظام ارزشی جامعه را میسازد و آن را بر اداره مطلوب خود قادر می کند... همه و همه از این جهان بینی الهی، ریشه و مایه می گیرد و منشعب می شود.
در اندیشه الهی اسلام، همه هستی، آفریده خدا و جلوه گاه علم و قدرت او و پوینده به سوی اوست و انسان، برترین آفریده و جانشین او.
در اندیشه الهی اسلام، افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه، بندگان خدایند. میان نژادها، رنگ ها، مردم سرزمین ها، هیچ تفاوت نیست و اینها مایه برتری کس یا ملتی نیست. انسانیت، پیوسته است و تعرض به یک انسان، تجاوز به همه انسانیت است؛ بدون دخالت خصوصیات جغرافیایی و نژادی.
پیغمبران، مردم را به بندگی خدا که پتکی بر سر خودخواهی و برتری جویی است، فرا خواندند و آیینی که بهشت صفا و آرامش را، حتی پیش از بهشت اخروی، به بشر ارزانی می داشت، بدو عرضه کردند و او را به مهار کردن غریزه افزون خواهی و سلطه جویی، تشویق نمودند و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجنزار فساد اخلاقی، بر حذر داشتند و سرچشمه های فضیلت و راستی و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند و یاد خدا و عشق به او را که ضامن این همه و تعالی بخش روان اوست، بدو تلقین کردند.
«نعمت سوسکی» کیست؟
وی در زمره ی افسران کلاش، بی سواد، قره نوکر، چاپلوس، خشن نسبت به زیردست، قشری و گیج و گنگ ارتش به شمار می رفت. که از سالهای خدمت در دانشکده افسری، همقطارانش او را به نام نعمت سوسکی به دلیل تیرهگی صورتش و نعمت خره ملقب کرده بودند.
نعمت الله نصیری، از مطیع ترین و گوش به فرمان ترین نظامیان ارتش شاهنشاهی بود. او همان کسی است که از طرف شاه مامور شد، حکم عزل دکتر محمد مصدق را در شب 25 مرداد 1332 به او تحویل داد و متعاقبا دستگیر شد و تا تحقق کودتای 28 مرداد در بازداشت به سر برد. پس از بازگشت شاه، او به واسطه این ماجرا ارتقاء درجه پیدا کرد و پلههای ترقی را در عرض مدت بسیار کوتاهی طی کرد. او در عین حال از بدنام ترین مقامات رژیم پهلوی بود که بسیاری وی را از اصلی ترین عوامل زمینه ساز سقوط این رژیم میدانند.
منصور رفیع زاده، آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا که اخیرا خاطرات خود را در قالب کتابی منتشر کرده است، در این کتاب پیرامون نصیری می نویسد: « "نصیری " چند سال بعد در مقام ریاست ساواک، به بلندترین درجه ارتش ایران یعنی ارتشبدی ارتقاء یافت و در زمرهی افسران کلاش، بی سواد، قره نوکر، چاپلوس، خشن نسبت به زیردست، قشری و گیج و گنگ ارتش به شمار می رفت. که از سالهای خدمت در دانشکده افسری، همقطارانش او را به نام نعمت سوسکی به دلیل تیره گی صورتش و نعمت خره ملقب کرده بودند ... دور است اگر تصور شود نصیری در عمرش، کتابی خوانده یا قدرت تفکر و تعمق او به حد قابل رشدی رسیده باشد.»
همچنین در خاطرات منسوب به مادر شاه (تاج الملوک آیرملو) درباره نصیری آمده است:
«همین آقای ارتشبد نعمت الله نصیری که ما به او می گفتیم نعمت خرگردن. او گردنی کلفت مثل خر داشت! می آمد خدمت محمدرضا و گاهی من هم در این ملاقات ها بودم. می گفت امریکایی ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسته اند! محمدرضا می گفت بدهید!»
ساواک در طول ده سال مدیریت نصیری، با بیتدبیری و خشک مغزیهای او، از نهادی جهت تثبیت بقای رژیم پهلوی، به پاشنه آشیل و نقطه ضعف آن تبدیل شد. به طوری که شاه علیرغم میل خود مجبور شد در آخرین روزهای حیات رژیمش تن به انحلال آن بدهد. چندی قبل از آن نصیری برکنار و سفیر ایران در پاکستان شد و ناصر مقدم به عنوان آخرین مقام ساواک بر آن ریاست یافت. ولی چند ماه چه سودی می توانست برای وی بجز بدنامی داشته باشد؟ ولی مقدم این بدنامی را با سوء سیاست خود به جان خرید.
جالب اینجاست که هر چهار نفر سران ساواک عاقبت خوشی پیدا نکردند. اولین رییس ساواک، تیمور بختیار تصفیه درون سازمانی شد و به وسیله ساواک در عراق ترور شد. پاکروان، نصیری و مقدم که هر سه در زمان انقلاب دستگیر شده بودند اعدام شدند. در واقع این سازمان بدیمنی عجیبی برای سران خود داشت.
انقلاب اسلامی ایران از چنان اهمیتی در تاریخ انقلاب های جهان برخوردار است که از هنگام وقوع و پس از آن نظر بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان عرصه انقلاب ها را به خود معطوف ساخت.
کارشناسان و خبرگان این حوزه در موضوع ریشه های انقلاب اسلامی ایران با محور قرار دادن موضوعاتی مانند مسائل اقتصادی، امور اجتماعی، مسائل سیاسی، توسعه و... موارد متعددی را ذکر کرده اند که در قالب مقالات و کتب متعدد در دسترس است، اما به نظر می رسد با وجود کاوش ها و تلاش های بسیاری که در این باره انجام گرفته همچنان جای برخی موضوعات اصلی در بین موارد ارائه شده خالی است از این رو سوال «چرا مردم انقلاب کردند؟» هنوز سوالی تازه، زنده و نیازمند پاسخ قانع کننده است. موضوع اصلی متن حاضر پاسخی نو به سوال فوق است.
فریاد اعتراضی حضرت امام (ره) نسبت به عملکرد دولتمردان رژیم پهلوی به ویژه شخص شاه، موجب شد تا مردم داشته ها و میراث تاریخی خود را بازخوانی کنند، اما نه به منظور شمارش و سنجش آنها، بلکه برای ورود به معرکه قیام، در سایه نیرویی که این داشته ها و میراث تاریخی تولید می کردند. به نظر می رسد عوامل زیر بیش از سایر عوامل در وقوع حرکت انقلابی مردم ایران موثر بود.
الف) شناخت نسبت به مردم: ایشان به خوبی نسبت به حساسیت های مذهبی و ملی مردم آگاه بود و می دانست چنانچه مردم نسبت به آنچه که در این دو حوزه می گذرد و اقداماتی که به ارزش های این دو حوزه لطمه وارد می کند، ساکت نمی نشینند.
ب) شناخت عمیق نسبت به اعمال دولتمردان رژیم شاه: که به هیچ وجه به ارزش های دو حوزه مذهب و ملیت مردم ایران توجه نمی کردند. در واقع این دو عرصه که مورد شناخت حضرت امام (ره) بود، نقطه ضعف و آسیب پذیر رژیم شاه هم بود. از این رو به مجرد شنیده شدن فریاد اعتراض امام (ره) به همراه اشارات و توضیحاتی که در خصوص باورهای مذهبی و ملی مردم در این فریاد بود، امام (ره) مورد توجه مردم قرار گرفت. رژیم شاه از امور مذهبی کاملاً تهی بود و اقدامات ضد مذهبی اش هم آنچنان واضح و آشکار بود که نمی توانست ادای مذهبی بودن را درآورد. در حوزه مسائل ملی با وجود آنکه بسیار تظاهر می کرد، اما باطن رفتارش که سرسپردگی و کرنش در برابر اجانب بود، چندان اجازه نمی داد تا مردم فریب آن تظاهر را بخورند. به این ترتیب بود که مردم و حضرت امام (ره) علیه شاه در یک نقطه و موضع مشترک قرار گرفتند.
3- اعتماد مردم به امام (ره): اولین و برجسته ترین ویژگی حضرت امام (ره) برای ارتباط با مردم این بود که ایشان به درستی تمام در مکتب اسلام تربیت شده بود. مردم به شکل کلی و جمعی نمی توانستند به هر فریاد اعتراضی روی خوش نشان دهند و به زیر هر پرچمی که در مخالفت با شاه برافراشته می شد، جمع گردند. با به میدان آمدن امام (ره) بخشی از مردم هم که نسبت به ایشان شناخت بیشتری داشتند به میدان آمدند و رفته رفته به میزانی که شناخت مردم نسبت به حضرت امام (ره) بیشتر می شد به صحنه آمدن آنها هم گسترده تر می گردید و این روند تدریجی آنقدر ادامه پیدا کرد تا در زمانی کوتاه، همه مردم ایران به حضرت امام (ره) به عنوان رهبری دینی، خودساخته، سازش ناپذیر و کسی که به دنبال رهایی ملت از چنگال استکبار داخلی و خارجی است، اعتماد کردند و پس از آن بود که همه سرمایه خود را برای پیروزی انقلاب امام (ره) به میدان آوردند. 4- آشنایی مردم با گذشته تاریخی شان از مجاری غیر رسمی: رژیم شاه در حوزه اطلاع رسانی به مفهوم کلی، سیاستی هماهنگ با حفظ امنیت خود و نیز تأمین منافع کشورهایی که در ایران صاحب نفوذ بودند، مانند آمریکا و انگلیس، اتخاذ کرده بود. در این سیاست کلی و کلان می بایست از صدا و سیمای آن زمان مطالبی پخش می شد که چارچوب ذهنی ایرانیان را در جهت تأیید موقعیت نظام حاکم و نوع ارتباطش با بیگانگان شکل می داد. نشریات و کتاب های منتشر شده هم در مطابقت با این سیاست اجازه انتشار داشتند. در کنار این دستگاه عریض و طویل رسمی اطلاع رسانی یک دستگاه اطلاع رسانی غیر رسمی نیز وجود داشت که مطالبی ارائه می کرد که با مطالب ارائه شده از سوی دستگاه اطلاع رسانی رسمی صد در صد متفاوت بود. این دستگاه غیر رسمی اطلاع رسانی سخنرانی های ایراد شده در مساجد و هیأت های مذهبی و نیز جلساتی مانند آن بود. حاضرین در این جلسات با مسائلی آشنا می شدند که تقریباً صد در صد مربوط به حوزه دین بودند و ماهیتاً وضع موجود حکومت را نفی می کردند. مطالب فراگرفته شده در مراکز دینی اندک اندک توسط حاضرین در آن جلسات به دیگران منتقل و بر دامنه فراگیری آن افزوده می شد. در این میان، مهم محتوایی بود که در مراکز دینی به آن پرداخته می شد. آشنایی هر چه بیشتر مردم با محتوای مطالب این مراکز که در ذات خود نافی حکومت شاه بودند، بذر اعتراض و مخالفت با رژیم پهلوی را در بستر آماده شده مردم می کاشت و هنگامی که این مردم فریادهای اعتراض آمیز امام (ره) را می شنیدند با جان و دل آن را می پذیرفتند و آماده قیام می شدند. 5- تضاد بین داشته ها و موقعیت موجود: دسترسی مردم از طریق مراکز آموزشی - خبری غیررسمی که غالباً در اختیار مذهبیان بود به ارزش ها و آموزه های دینی که هم آرمان ها را بیان و هم تحمل زندگی ذلت بار را نفی می کرد، مردم را وادار به تأمل در رهنمودها و اهداف اسلام در زندگی دنیوی و ارتباط آن با آخرت و نیز مقایسه آن با وضع موجود در رژیم شاه می نمود. این مقایسه که ناخواسته و به واسطه دو وضعیت کاملاً متفاوت انجام می گرفت دو پیامد مهم به همراه داشت: الف- وضعیت حاکم وضعیتی نیست که مورد تأیید اسلام باشد، زیرا مسیر آن در مسیر کاملاً مخالف با مسیر ارائه شده از سوی اسلام است و نمی تواند تأمین کننده سعادت دنیوی و اخروی مردم باشد. ب- مردمی که با آموزه ها و احکام اسلامی آشنا شده بودند به این نکته واقف گردیدند که اسلام سکوت و گردن نهادن آنها به چنین رژیم ظالم و ضد دینی را نمی پذیرد و از آنها می خواهد که در برابر چنین رژیم فاسد و ضد دین قیام کنند و حکومت اسلامی را به جای آن اقامه کنند. 6- هدایت و رهبری: مردم پس از آشنایی صحیح با وظایف دینی و اینکه می بایست با سرنگونی حکومت جور اقدام به تأسیس نظام اسلامی کنند، متوجه این مهم شدند که برای اقدام به چنین کار بزرگی به یک رهبر دینی آگاه و شجاع که قادر باشد تمام راه را طی کند نیاز دارند. این آگاهی اولیه، نگاه ها را متوجه امر هدایت و رهبری کرد. هدایت و رهبری از آن جهت مهم بود که مسیر طولانی، پرخطر و مملو از حوادث پیش بینی نشده بود. حرکت مقتدرانه و مواضع کوبنده حضرت امام (ره) و همراهی و مساعدت خواص موجب شد تا مردم دریابند که آن کسی را که برای هدایت و رهبری خود در این اقدام تاریخ ساز جست وجو می کردند آیت الله العظمی حاج آقا روح الله خمینی است. بعد از آن بود که به ندای ایشان لبیک گفتند و برای حمایت از وی تمام سرمایه خود را به میدان آوردند و با سرنگون ساختن رژیم شاهنشاهی 0052 ساله و تحقیر ابرقدرت های حامی شاه و تأسیس نظام اسلامی، توانایی اسلام برای کشورداری الهی را در معرض نگاه متعجب جهانیان قرار دادند. بدین گونه بود که عصر خمینی آغاز گردید. 1- نفس فریاد اعتراضی حضرت امام (ره): حضرت امام (ره) از دو موضوع، شناخت بسیار دقیقی داشتند. 2- مسلمان بودن مردم ایران: اسلام به عنوان یک دین آسمانی پس از ورود به ایران در تمام ادوار مهمترین نقش را در زندگی ایرانیان داشته است. در فراز و فرودهای بسیار پس از ورود اسلام به ایران، مسائل مختلفی در تاریخ ایرانیان وجود داشته که به اقتضای شرایط از اساس دستخوش تغییر و تحول شده اما آنچه که مسلم است اینکه ایرانیان در دوره پس از ورود اسلام به ایران در سخت ترین شرایط همچنان مسلمان زندگی کرده اند. مسلمان بودن ایرانیان، این آمادگی را در مردم ایجاد کرده بود تا هر گاه شخص مورد اعتمادی یک مطالبه دینی را اعلام می کرد، مردم به وی پاسخ مثبت می دادند.