خامنهای، دنیا و آخرت ماست
نظر |
لعنت خدا بر جدا شونده از رهبری
«شهید آیتالله دستغیب:خودت را مجتهد میدانی، مقدمات خوان میدانی، نمیدانم، هر چه خودتان میدانید. بر تو واجب است امروز تبعیت از یک نفر، تو حق نداری درمقابل رهبر حرفی بزنی، تماماً باید تبعیت کنند... هر عمامه سری که از رهبر مکرم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد.»
"اگر کسی اشکال کند چنانکه اشکال هم کردهاند و گفتهاند که بلی، مثل امام خمینی کجا دیگر پیدا میشود در دورههای قبل نبوده ایشان نابغه بوده است و بعد از این هم دیگر مثل ایشان پیدا نخواهد شد. ممکن است یک فقیهی بعد از ایشان بیاید و چطور و چطور بشود، آنوقت ما دچار دیکتاتوری روحانیت خواهیم شد. تمام اینها شبهههای واهی است البته بدانید و میدانید، جسارت نکنم، تذکر است هرگاه اکثر خلق حاضر شدند به اطاعت از ولی امر و فقیه عادل، والله خدایتعالی مثل خمینی و بهتر از او برایشان پیدا خواهد کرد "ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها "... این حرف شیطانی است که پس از آیتالله خمینی چکار خواهیم کرد، همان کسی که آقای خمینی را بهوجود آورد، بعد از ایشان بهتر از او یا مثل ایشان را در رأس مسلمین قرار خواهد داد. مسلمانان را حیران نمیگذارد ولی شرطش حاضر بودن مسلمین مثل حالا هست. مادامی که خلق حاضرند اطاعت کنند از ولی امر، خدا ولی امر را برایشان مستقر خواهد داشت. این اولاً، و ثانیاً بر فرض بگوییم نعوذ باللّه فقیهی که بعد میآید ممکن است منحرف شود و ممکن است دیکتاتوری کند، ممکن است حب ریاست داشته باشد، ممکن است فساد داشته باشد، اولاً این احتمال در ریاست جمهوری هم هست. هر مقامی را که شما فرماندهی کل قوا به او بدهید بلکه در او صد برابر است. چطور اگر بگویند فرماندهی کل قوا برای ریاست جمهور باشد، هیچکس هیچ حرفی نمیزند؟ در حالی که صد برابر احتمال است که فساد کند و دیگر اینکه ممکن است در همین قانون قید شود که هرگاه آن فقیهی که رهبر شده اگر انحرافی در او پیدا شد، از همان مجرایی که تثبیت شده از همان مجرا منعزل میگردد.
از چه مجرایی فقیه را تثبیت کردید در قانون؟ از مجرای اکثریت خلق. خلق، خبرگان را معین کردند و خبرگان هم این رهبر را معین کردهاند. تا این رهبر منحرف شد فوراً دو مرتبه اکثریت خلق، خبرگان را تأسیس میکنند و همان خبرگان عزلش میکنند و فقیه دیگری را سرجای او مینشانند. این چه خطری است که شما را به وحشت انداخته است که چطور خواهد شد؟ اینها موهومات است. "(1)
"کیست که این ناله مرا به گوش عمامه [به] سرهای ایران برساند، هر کسی میخواهی باش! خودت را مجتهد میدانی، مقدمات خوان میدانی، نمیدانم، هر چه خودتان میدانید. بر تو واجب است امروز تبعیت از یک نفر، تو حق نداری درمقابل رهبر حرفی بزنی، تماماً باید تبعیت کنند... هر عمامه سری که از رهبر مکرم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد. تمام عمامه سرها همه باید مطیع، همه باید مطیع یک رهبر، امام یکی نائب امام هم یکی، دیگری هیچ تقدم ندارد. همه باید فرمان ببرند، همه باید اطاعت بکنند.
حتی مکرر گفتهام، حسن و حسین(ع) یکیشان امام بود، حسن امام، حسین مأموم، هیچوقت حسین تا حسن بود در عرض نبود، تابع، تابع، هر چه بهش میگفتند، میگفت هر چه حسن بفرماید، دو تا امام نمیشود، دو تا نائب امام هم غلط است، دو تا رهبر غلط است. وای به امتی که از رهبر الهی خود فاصله بگیرد، هلاک است، هلاک است، طعمه دشمن است... "
منبع: صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، جلد دوم، انتشارات مجلس شورای اسلامی، صفحه 1158
بیانات منتشر نشده رهبر انقلاب درباره رمان زندگی پیامبر اسلام(ص)
بخت و اتفاق از دیدگاه ابن سینا
بن سینا نیز به تبع رئیس مشائیان، به بحث پیرامون بخت و اتفاق می پردازد و آن را ناقض قانون علیت نمی داند. اما در چار چوب جهان شناسی خاص خود و برداشت متفاوتی که از علیت وجودی دارد، به تبیین آنها می پردازد
چکیده
در میان اقوال کسانی که وجود تمام عالم را ناشی از اتفاق می دانند و قانون علیت را نادیده می گیرند، برخی فقط پیدایش موجودات جزئی را به اتفاق نسبت می دهند و معتقدند در پیدایش طبایع جزئی مادی، نمی توان اتفاق را نادیده گرفت و ضرورت علی را جاری ساخت.
ارسطو ضمن اعتقاد به قانون علیت در عالم، بخت و اتفاق را از جمله علل می داند، ولی به همسویی و سازگاری بخت و اتفاق با ضرورت معتقد نیست و اتفاق را در مقابل ضرورت قرار می دهد. ابن سینا نیز به تبع رئیس مشائیان، به بحث پیرامون بخت و اتفاق می پردازد و آن را ناقض قانون علیت نمی داند. اما در چار چوب جهان شناسی خاص خود و برداشت متفاوتی که از علیت وجودی دارد، به تبیین آنها می پردازد و آنها را علل حقیقی و موجبه امور نمی داند و تا حدودی موفقتر از ارسطو بحث را پیش می گیرد، به طوری که ضرورت علی و معلولی دچار خدشه نمی شود. اما در نهایت امر این مطلب جای بحث دارد که کدام مشکل فلسفی، ارسطو و ابن سینا را وادار به اتخاذ چنین موضعی در باب بخت و اتفاق می کند. این مطلب در ابن سینا نیاز بیشتری به تفحص دارد. چرا که با قبول نظام احسن، وجود و حاکمیت ضرورت علی در عالم و علم عنایی حق تعالی به موجودات، برای نظریاتی چون بخت و اتفاق که ناشی از جهل انسان به علل حقیقی است و بیشتر جنبه عامیانه دارد تا علمی و فلسفی، جایی باقی نمی ماند.
-------------------------------------------------------------------------------------
واژگان کلیدی :علت، علت فاعلی، علت غایی، بخت، اتفاق، عبث
-------------------------------------------------------------------------------------
نویسنده:مریم سالم -دکتر رضا اکبریان دانشیار دانشگاه تربیت مدرس
منبع: سایت حکمت سینوی
ولایتفقیه و ولایت سفیه!
اشاره:
اما نگاه من به ایران، نگاه یک منتقد و نگاه کسی است که در آنجا چیزی را میبیند که دوست داشت برای کشور و وطن خود ببیند؛ از جمله برپایی اسلام و شوکت آن در همه حال...
ایران را ندیدهام و کسی را در آنجا نمیشناسم؛ رویدادهای ایران را با چشم خود ندیدهام، اما آن را از میان اخبار و چیزهایی که دربارة سیاست و ادب و فکر و اندیشة آنجا نوشته شده و آنچه مخالفان و منتقدان آن گفتهاند، پیگیری کردهام؛ خصوصاً دربارة موضع ایران نسبت به فلسطین اشغالی! و این اخبار و تحلیلها، کمترین حد لازم برای شناخت و تحلیل ایران را به من داده است.
شاید اولین و بارزترین مسئلهای که مخالفین ایران بهعنوان یک نقطه ضعف مطرح میکنند، "ولایت فقیه " باشد که اساس نظام سیاسی و اداری ایران را تشکیل میدهد. آنان ولایت فقیه و "دولت دینی " را یک ابزار مؤثر در اعمال قدرت و سرکوب افراد و مجامع میشناسند.
میخواهم مستقیماً بگویم که: اسلام، در واقع، چیزی به نام دولت دینی، به مفهوم مسیحی و یهودی نمیشناسد! دولت اسلامی، اولین حکومت دینی بر روی زمین بوده که عالم دینی به خاطر جایگاهش یا صاحب قدرتی به خاطر نفوذش تحکم نمیکند، بلکه دولتی است که همة انسانها را مسئول میداند که حسابش هم با خداست. صاحب قدرت نیز خادم مسلمانان بهشمار میآید و در حاکمیت اسلام، جواز حرمت یا چشمپوشی بیجا نیست. و شیعه ـ چه در فِرَق باطنگرا و چه ظاهرگرا ـ حکمرانی با ظلم یا چشمپوشی بیجا بر هیچکس را نمیپذیرد... پس فقیه در این جایگاه، رهبر و برپادارندة اوامر شریعت است و حتی اگر در جایگاه رهبری انقلاب باشد، مصون از نقد نیست؛ چنانچه آیتالله منتظری (مخالف مشهور) از او انتقاد میکند و روش سیاسی او را نفی کرده و حتی خواستار اخراج وی میگردد! آیا این امر در حکومت عربهای قائد ممکن است؟!
فقیه در مکتب تشیع، یک رهبرِ مردمیِ حقیقی است؛ چرا که در منش و سادگی و زهد و فروتنی، مانند سایر مردم است.
فقیه شیعه، عنصری زنده و پرتحرک است که ملت را به سوی عمل و جهتی که خدمت به دین است، تشویق میکند و شاید این عامل، پشتوانة ایثار مال و جان ملت ایران در مبارزه با نظام شاهنشاهیِ وحشی و ساواک و سیاستهای ذلیلانه در مقابل صهیونیستها و مؤسسات مسیحیِ استعماریِ وابسته به آمریکا بود.
ولایتفقیه، به ارتباط میان رهبران و محرومان، حوزهها و مساجد، مجامع متصدی امور و مردم، و گفتوگوی گسترده میان آنها معتقد است. جوهر ولایتفقیه در اندیشة اسلامی اهل سنت، به معنای مخالفت با منکر و نفی ظلم است؛ حتی اگر نتیجة آن قطع شدن سر از پشت باشد (برای نمونه، ماجرای عالم فقیه، سعید بن جبیر را بخوانید.) فقیه در این منظر، باید قدرت خویش را برای دفاع از ضعفا و فقرا و مظلومان بهکار گیرد. فقیه سنی میتواند مقابل حاکم ظالم بایستد و جلوی طغیان او را بگیرد؛ چنانچه در این مورد، مثالهای بسیار تاریخیِ نزدیک و دور وجود دارد و برخی علمای سنی در برابر ظلم یا طغیان برخی ممالک تحت سلطة عثمانیان چنان کردند.
شکی نیست که ولایت فقیه در ایران، یک مبنای سیاسی را وضع کرده که صرف نظر از معایبش، آن را بسیار بهتر از ولایت سَفیه در بیشتر دوَل عربی ما قرار داده است!
ایران تحت امر ولایتفقیه توانسته است به تعداد قابل توجهی از متخصصان در علوم مختلف دست یابد؛ جنگ نابودگری را که هشت سال در مقابل عراق و بسیاری از دوَل عربی و آمریکا و غرب بود، پشت سر بگذارد و تحریمهای اقتصادی مداوم غرب از زمان پیروزی انقلاب تا کنون را بشکند! همچنین توانسته است تا در سایة جنگ و تحریم، صنایعی قوی و کشاورزی پرثمری ایجاد کند و در بسیاری از محصولات به خودکفایی دست یابد که اولین آنها گندم بوده است. برتری زن ایرانی نیز در عرصههای مختلف قابل مشاهده است؛ از جمله در عرصة سیاسی و امور کشوری، آن هم با حفظ ارزشها و اخلاقیات اسلامی و از اینها مهمتر اینکه نیروهای نظامی ایران به خلاقیتی چشمگیر در ساخت ادوات جنگی زمینی و دریایی و هوایی دست یافتهاند؛ علاوه بر اینها پرتاب ماهواره به فضا و تکمیل همة این دستاوردها با غنیسازی اورانیوم صورت گرفته است.
ملت ایران در سایة ولایتفقیه، از ملل شیوخی که علمی جز علوم دینی نمیدانند، نیست. این ملت، ملت زندهای است که راه خود را با علم و معرفتی که پشتیبان آن ایمان است ـ آن اعتقاد هر چه باشد ـ به خوبی دریافته و نشانة آن را نیز در هزاران شهیدی که در میادین جنگ به خاطر مقاومت در برابر استبداد و رویارویی با دشمنان تقدیم کرده است، میتوان یافت. و این است که رقابت جدی بعد از انتخابات ریاست جمهوری خردادماه 1388 را بهعنوان جزئی از زندهبودن این ملت و انقلابیگری دائمی آنان برای جستوجوی عدالت و اصلاحات قرار داد که مانع کوتاهآمدن انقلابیون در مقابل قدرت و غرق شدن در فساد میشود.
در مقابل ولایتفقیه، "ولایت سفیه " در برخی کشورهای عربی است، و آن قراردادن موانعی میان مردم و والیان است که سفهای عاجز را در جایگاه خدا و مردم را در جایگاه موجوداتی قرار میدهد که هیچ آینده و ارزشی ندارند!
سفاهت در مفهوم لغوی خود، شامل بسیاری از مفاهیم، از جمله زبونی، جهالت، بزدلی، فریب و انحراف و... است و سفاهت در مفهوم سیاسی خود، از آن مفاهیم فاصلة زیادی ندارد! او هیچ چیز از دین و دنیا و خلقت و کرامت بشری و وطن نمیداند؛ با قدرت آهن و آتش و افترا حکم میراند؛ در مقابل صهیونیستها و صلیبیان ظالم سَر خَم میکند و در مصرف ارزشمندترین میراثهای فرهنگی و مادی وطن، خیانت میکند!
ولایت سفیه، انسانیت را از هموطنان خود سلب میکند و آنها را به تکه گوشتهای مطیع امر سفیه تبدیل میکند که در هر سطحی که باشد برای او شعار بدهد و با فساد نزدیکان و یاران او همزیستی کند! حتی اگر اجازه دهند چون سگان، پارس کند!
ولایت سفیه، بیگانگان را در جایگاهی بالاتر از هموطنان خود قرار میدهد و در استحقاق بخشیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آنان افراط میکند.
به ولایت سفیه نگاه کن که چگونه نیازهای مردم از سوزن تا موشک را که معمولاً نیازی هم به آن ندارند، وارد میکند و آنچه از صنایع و مؤسسات دارد، میفروشد و زمینها را به ویژهخواران و فرصتطلبان میبخشد و درهای کشورش را به روی دشمنان و کینهتوزان میگشاید؛ در حالیکه آن را بر روی برخی هموطنان مخالف خود بسته است و حتی پس از مرگشان نیز از آنها نمیگذرد و اجازة دفن آنها در کشور خودشان را هم نمیدهد!
و بیندیش که چگونه با وارد کردن گندم سمی بهدست کلاهبرداران، برای مردم بدبخت(!) زندگی را در کشورشان به باد شرطبندی میدهند؛ در حالیکه همة شرایط و لوازم کاشت و برداشت گندم مورد نیاز و سایر محصولات کشاورزی و میوهها و سبزیجات برایشان وجود دارد، اما ولایت سفیه چیزی جز تحقیر ملتش و ضربه زدن به او با نان مسموم را نمیشناسد!
و بیندیش که چگونه "زبونی " به انتخاب استراتژیک ولایت سفیه بدل شد، در حالیکه دشمن صهیونیست در همة زمینهها و روز به روز، بر قدرت و درندهخویی و دشمنی خود افزوده است و سفها فقط به نمایشهای تلویزیونی نیروهای نظامی و امنیتی و ارتش ملی بسنده کردهاند!
فرق بسیار بزرگی است میان ولیّ فقیهی که خود را به مردم نزدیک میکند، حتی اگر موافق او نباشند، با ولایت سفیهی که خود را به دزدها و فرصتطلبان و دروغگویان و منافقین و پیمانشکنان و بوقهای تزویر و قلمهای تزویر و شبکههای تزویر نزدیک میکند!
ولایت سفیه حق ندارد ولایتفقیه را ملامت کند، مگر اینکه تغییر کند و نمونة اسلامی وطنی قوی و آزاده را نمایش دهد که در مقابل واشنگتن تعظیم نمیکند، بلکه در مقابل خداوند واحد، سر تعظیم فرود میآورد...
تا آن زمان، از خداوند بخشش و سلامتی را آرزومندیم!
نویسنده:دکتر حلمی محمد القاعود
منبع: ماهنامه امتداد شماره52