در احادیث ملاحم و فتن، خروج قرامطه، سقوط بنیامیّه و بنیعبّاس، فتح «استانبول»، اشغال «عراق» و «افغان» توسط سرکرده کفر و دیگر رخدادهای جهان تا هنگامه ظهور و انفجار نور، به روشنی پیشبینی شده است.
بیش از دو هزار نشانه برای فرج، ظهور و رستاخیر در کتب حدیثی نقل شده که میتوان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود: 1. فِتَن: فتنه از ریشه فتن در لغت به معنای امتحان و آزمایش است. 2. مَلاحم: جمع ملحمه به معنای جنگ و کشتار است. 3. اشراط الساعه: اَشْراط جمع شَرَط به معنای نشانه و سرآغاز است. ساعه به معنای رستاخیر است. اشراطالسّاعه، یعنی نشانههای رستاخیر. 4. علائم ظهور: عَلائِم جمع عَلامَه از ریشه عَلَم به معنای نشانه است. نشانههای ظهور که در اصطلاح فتن، ملاحم و اشراط السّاعه نیز نامیده میشوند؛ از نخستین روز رحلت رسول اکرم(ص) آغاز شده تا هنگامه ظهور ادامه دارند. منظور از بیان علائم ظهور آن است که هر کس بخواهد از خطر ضلالت در امان باشد، آنها را فرا بگیرد تا کسی را در برابر خداوند حجّت نباشد که مقتضای آن وجوب فراگیری علائم ظهور و معذور نبودن احدی در ندانستن آنها میباشد.آثار فراوانی تحت عنوان «علائم الظّهور»، «علامات الظّهور» و «علامات المهدی(ع)» از علمای فریقین منتشر شده است.2 ازشیخ صدوق نیز کتابی به نام علامات آخرالزّمان گزارش شده است.3 ادامه مطلب...
نظر |
دو گردان همه شاهد این قضیه بودند و به دنبال نور رفتند. در آخرین لحظه یک برادر پاسدار با تلاش زیاد خود را به امام زمان(عج) رساند و دستش را بوسید. امام زمان(عج) فرمود: «به خدا سوگند شما پیروزید.»
«گلهای سپید» نگاهی نو به ادبیات انقلاب و پایداری دارد و روایتگر تاریخ انقلاب و جنگ یک روستاست به نام "گل سفید" و به تفصیل، مبارزات جوانان انقلابی این روستا را از قبل انقلاب تا بعد از آن و در ادامه معرفی 24 شهید روستای گل سفید در جنگ تحمیلی و همچنین جانبازان و آزادگان سرافراز روستا را پیش روی خواننده کتاب قرار میدهد؛ و از این حیث به اثری جالب توجه در معرفی نقش یک روستا در کوران انقلاب و جنگ مبدل گشته است. همچنین کتاب با استفاده مستند از عکسها و دستنوشتههای متعدد، تاریخ روستا را مصور و قابل لمس نموده است و با انتخاب روایت های کوتاه و نه چندان بلند در 428 صفحه کتاب، میتوان ادعای خوانشی ساده را توسط خواننده انتظار داشت که از این حجم زیاد خسته نگردد و در عین حال مطالعه ای تاریخی را در حوزه این گونه از ادبیات، با غنای اطلاعاتی مخصوص به خود انجام داده باشد. ادامه مطلب...
مهمترین نکته تربیتى که از داستان «ابلیس و آفرینش آدم» که در سوره هاى مختلف قرآن آمده، استفاده مى شود، همان سقوط وحشتناک «ابلیس» از آن مقام والائى که داشت، به خاطر کبر و غرور است!
مى دانیم «ابلیس» از فرشتگان نبود (همان گونه که از آیه 50 سوره «کهف» استفاده مى شود) و آن چنان ارتقاء مقام در سایه اطاعت فرمان خدا پیدا کرده بود که در صفوف فرشتگان قرار داشت، حتى بعضى مى گویند: معلم فرشتگان بود، و طبق آنچه از «خطبه قاصعه در نهج البلاغه» استفاده مى شود، هزاران سال پرستش خدا کرده بود.
اما همه این مقامات را به خاطر یک ساعت تکبر و غرور از دست داد، و آن چنان گرفتار تعصب و خودپرستى شد که، حتى در مقام عذرخواهى و توبه برنیامد، بلکه، همچنان به کار خود ادامه داد. و در جاده لجاجت آن چنان ثابت قدم ماند، که تصمیم گرفت مسئولیت شرکت در جرم همه ظالمان و گنهکاران از فرزندان آدم را به عنوان یک وسوسه گر، بپذیرد، و معادل کیفر و عذاب همه آنها را یک جا تحمل کند! این است نتیجه خودخواهى و غرور و تعصب و خودپسندى و استکبار. نه تنها ابلیس که، با چشم خود انسانهاى شیطان صفتى را دیده ایم، یا شرح حال آنها را در صفحات سیاه تاریخ مطالعه کرده ایم که، هنگامى که بر مرکب غرور و تکبر و خودخواهى سوار شدند، دنیائى را به خاک و خون کشیدند، گوئى پرده اى از خون و جهل، چشمان ظاهر و باطن آنها را از کار انداخته، و هیچ حقیقتى را مشاهده نمى کنند، دیوانه وار در راه ظلم و بیدادگرى گام بر مى دارند و سرانجام خود را در بدترین پرتگاه ها ساقط مى کنند. این استکبار و غرور، آتش سوزان و وحشتناکى است، همان گونه که انسان ممکن است سالیان دراز زحمت بکشد و خانه، وسائل و سرمایه اى براى زندگى فراهم سازد، ولى محصول آن را تنها با یک شعله آتش در چند لحظه تبدیل به خاکستر کند، همچنین کاملاً امکان پذیر است که محصول اطاعت هزاران سال را با ساعتى استکبار و غرور در برابر خدا از دست دهد، چه درسى از این گویا و تکان دهنده تر؟!عجب این که او حتى به این نکته روشن نیز توجه نداشت که آتش بر خاک برترى ندارد چرا که منبع همه برکات گیاهان، حیوانات، معادن، محل ذخیره آبها خلاصه سرچشمه پیدایش هر موجود زنده اى خاک است، ولى کار آتش سوزندگى و در بسیارى از مواقع ویرانگرى است. على(علیه السلام) در همان «خطبه قاصعه» (خطبه 192 نهج البلاغه) از ابلیس به عنوان «عَدّوُّ اللّه» (دشمن خدا) و «اِمامُ الْمُتَعَصِّبِیْنَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِیْنَ» (پیشواى متعصبان لجوج، و سر سلسله مستکبران) نام برده، مى گوید: «به همین جهت خداوند لباس عزت را از اندام او بیرون کرد، و چادر مذلت بر سر او افکند». سپس اضافه مى کند: «آیا نمى بینید چگونه خداوند او را به خاطر تکبرش کوچک کرد؟ و به خاطر برترى جوئیش پست ساخت؟ در دنیا رانده شد و عذاب دردناک در سراى دیگر براى او فراهم ساخت.» (أَلاتَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الخِرَةِ سَعِیراً).(تفسیر نمونه، ج 11،ص90) جایگاه تواضع در قرآن واژه[ تواضع] در قرآن مجید نیامده است ولى خداوند با تعبیرهاى لطیف و جالب دیگرى مردمان را به این فضیلت فرا خوانده است . خطاب به پیامبراکرم (صلی الله علیه وله ) مى فرماید: بال و پر خود را براى مومنان فرود بیاور (سوره حجر آیه 88)جناح ، به معناى بال و پر و[ خفض] ضد[ رفع] است .پرندگان هنگامى که مى خواهند فرود آیندبال هاى خود را جمع مى کنند و پایین مى آورند آن گاه که مى خواهند اوج بگیرند بال هاى خود را باز مى کنند. در مجموع [ خفض جناح] نهایت تواضع و فروتنى را از سر مهر و محبت مى رساند.در آیه فوق خداوند به رسول اکرم (صلی الله علیه وله ) که مربى و معلم مومنان است دستور تواضع و فروتنى مى دهد تا همه کسانى که در مقام رهبرى و هدایت مردم قرار گرفته اند خود را بااین خصلت پایسته بیارایند.همچنین خداوند درباره تواضع و احترام نسبت به والدین با همین واژه (خفض جناح ) خطاب مى فرماید:در برابر پدر و مادر از روى مهربانى و لطف بال هاى خویش را فرود آور و بگو: پروردگارا همان گونه که آنان مرا در کوچکى تربیت کردند مشمول رحمتشان قرار بده . (سوره اسراء آیه 24) آیه دیگرى که مومنان به ویژه رهبران و مسئولان را به تواضع و فروتنى فرا مى خواند با تعبیر زیباى[ لین] بیان شده است :به سبب رحمت خداونداست که تو پیامبر چنین خوشخوى و فروتن هستى . اگر تندخو و سخت دل بودى از گرد تو پراکنده مى شدند. (سوره ل عمران آیه 159)آیات قرآن هندسه اخلاقى انسان مسلمان را به بهترین وجه ترسیم نموده وازاین رهگذر همگان را به سوى ارزش هاى زیبنده دعوت مى کند. در آیه دیگر در توصیف بندگان شایسته خداوند چنین مى خوانیم : بندگان شایسته خداى بخشایشگر کسانى هستند که با آرامش و تواضع بر زمین راه مى روند و هنگامى که جاهلان آنان را مخاطب مى سازند به آنان سلام مى گویند. (سوره فرقان آیه 63. 13. سوره اسراء آیه 37 ) در مقابل در قرآن به شدت از تکبر مذمت شده است . به عنوان نمونه :در روى زمین با تکبر و غرور گام برمدار چرا که نمى توانى زمین را بشکافى و طول قامتت هرگز به کوه ها نمى رسد.کوه هاى با آن عظمت در برابر عظمت خدا همچون پرکاهى هستند معلق در هوا که بدون اراده به این سو و آن سو مى روند. لمقان حکیم به فرزندش توصیه مى کند: پسرم !از مردم روى مگردان و متکبرانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد. (سوره لقمان آیه 18) [تعصر] به معناى روى برگرداندن از مردم است از روى تکبر براى خوار ساختن آنان . واضح است که تواضع در راه رفتن به معناى سست و بى رمق حرکت کردن نیست بلکه مراد رعایت حالت طبیعى است . در حالات رسول خدا نوشته اند: قد کان یتکفا فى مشیه کانما یمشى فى صبب .(تفسیر روح المعانى ج 19.144 ذیل یه 63 سوره فرقان) ؛ در حالى که شتاب نداشت با سرعت و صلابت گام برمى داشت گویى از یک سرازیرى پائین مى رفت .
حضرت رسول اعظم در ذیل بر شمردن فضائل مولا امیرالم?منان علیه السلام به فضیلتی از فرزندش حسین علیه السلام اشاره می کند که دنیایی معنا در آن نهفته است. می فرمایند: اگر حیاء می توانست بصورت انسانی مجسم شود آن صورت انسانی، کسی جز حسین نبود.
یکی از خصلتهای ارزشی که ریشه در درون آدمی دارد و از طرفی از فضائل بسیار تأثیرگذار در جامعه می باشد، مسأله حیاء است. خداوند متعال اصل این صفت را در درون همه انسانها نهاده است؛ اما هر کس در طول حیاتش بر اساس تربیتی که می شود این خصلت خدادادی و فطری خویش را یا تقویت می کند و یا اینکه با ارتکاب گناهان کمرنگ می کند تا جایی که دیگر اثری از حیاء در وجود چنین انسانی باقی نمی ماند. اولیاء خدا و در رأس ایشان امامان معصوم که دارای کمالات و فضائل اخلاقی، آن هم در اعلی درجه آن می باشند؛ این خصلت حیاتی را در اوج خود دارند. از جمله حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه صفت حیاء در وجود نازنینش موج می زد. تاریخ زندگانی این ابرمرد تاریخ از کودکی تا صحنه کربلا شاهد این مدعی است. دلایل عقلی و نقلی دلیل عقلی بر اینکه امام معصوم باید دارای فضایل اخلاقی باشند این است که چون ایشان امامند و رهبری امت را به عهده دارند و باید الگویی تمام برای آنان باشند؛ بنابراین نباید نقصی در وجود ایشان باشد. از آنجایی که یکی از فضائل دارا بودن صفت حیاست؛ پس اینان باید نهایت درجه حیاء را دارا باشند تا در این خصلت هم الگویی مناسب برای عموم باشند. اگر این گونه نباشد فلسفه امامت و رهبری زیر س?ال می رود. دلیل نقلی بر این موضوع روایتی است که از حضرت رسول اعظم نقل شده است:عن ابن عباس قال قال رسول الله لعبد الرحمن بن عوف یا عبد الرحمن أنتم أصحابی و علی بن أبی طالب منی... و لو کان الحیاء صورة لکان الحسین.(1) حضرت در ذیل بر شمردن فضائل مولا امیرالم?منان علیه السلام به فضیلتی از فرزندش حسین علیه السلام اشاره می کند که دنیایی معنا در آن نهفته است. می فرمایند: اگر حیاء می توانست بصورت انسانی مجسم شود آن صورت انسانی، کسی جز حسین نبود. چون ایشان امامند و رهبری امت را به عهده دارند و باید الگویی تمام برای آنان باشند؛ بنابراین نباید نقصی در وجود ایشان باشد. از آنجایی که یکی از فضائل دارا بودن صفت حیاست؛ پس اینان باید نهایت درجه حیاء را دارا باشند تا در این خصلت هم الگویی مناسب برای عموم باشند .این کلام کنایه از نهایت حیاء امام حسین علیه السلام دارد. حیاء در گفتار و حیاء در رفتار فردی و اجتماعی حیاء در قبال خدا و بندگی اش و حیاء در برابر بندگان و مخلوقان خدا همگی از اقسام حیاست که حضرت همه را به بهترین وجه ممکن دارا می باشند. ادامه مطلب...