سپس پروردگار مهربان، جبرئیل امین را با هزار فرشته به سوى تو مىفرستد و بر فراز آرامگاه تو هفت فراز از نور برمىآورد. سپس اسرافیل با سه جامهی نورانى در بالاى سرت مىایستد و با نهایت احترام مىگوید: «اى دختر گرانقدر محمد! برخیز که هنگام برانگیخته شدن تو فرا رسیده است.» و تو در کمال آرامش و امنیت از هر نگاه، در پوششى کامل، برمىخیزى. اسرافیل جامههایى را که با خود آورده است، به تو مىدهد و تو آن را بر تن مىکنى».
من که او را میدیدم
در خانه را به صدا درآورد و اجازهی ورود خواست. پیامبر اکرم(ص) به او اجازه داد تا وارد شود. مرد دستانش را به دیوار مىگرفت و آرامآرام پیش مىآمد. پیرى نابینا بود که براى درخواست کمک وارد خانهی پیامبر اکرم(ص) شده بود. فاطمه(س) در کنار پدر ایستاده بود. پیش از این که مرد نابینا پرده را کنار بزند و وارد شود، فاطمه(س) برخاست و درون حجره رفت.
مرد نابینا دقایقى نزد پیامبر(ص) نشست و خداحافظى کرد و رفت. پیامبر دخترش را صدا زد. فاطمه(س) بیرون آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: «چرا خود را از آن مرد نابینا پوشانیدی، او که تو را نمىدید؟» فاطمه(س) پاسخ داد: «او مرا نمىدید، ولى من عطر زده بودم. او بوى مرا استشمام مىکرد و متوجه حضور من مىشد». پیامبر(ص) مىخواست فاطمهی خویش را بیازماید و پاسخ را از خود او بشنود. پس او را تحسین کرد و فرمود: «شهادت مىدهم که تو پارهی تن من هستى».1
دیگر تکرار نکنی!
زن با حجاب کامل، نگاه خود را به آیههاى قرآن دوخته بود و به سخنان «ابو بصیر» دربارهی تفسیر آیهها و قرائت او گوش فرا مىداد. اندکى گذشت و هر دو خسته شدند. در این لحظه، ابو بصیر به شوخى، سخنى با زن گفت تا خستگىشان رفع شود و درس را به پایان رساند. پس از مدتى ابو بصیر در مدینه به دیدار امام باقر(ع) رفت. امام با دیدن ابو بصیر، وى را سرزنش کرد و فرمود: «کسى که در خلوت گناه کند، پروردگار نظر لطفش را از او برمىدارد. این چه سخن زشتى بود که تو به آن زن در آن روز گفتى؟»
ابو بصیر که مىدانست امام به خوبى از چند و چون جریان اطلاع دارد، هیچ نگفت و سرش را پایین انداخت. عرق شرم به پیشانى ابو بصیر نشست و خجالتزده شد. امام با دیدن شرمندگى ابو بصیر و بیدارى و توبهی او بیشتر از این به سرزنش ادامه نداد و فقط فرمود: «مراقب باش دیگر این اشتباه را تکرار نکنى!»2
نظر
![]() |
آرزوهای طولانی و دراز، به یقین یکی از بدترین و خطرناکترین دشمنان سعادت انسان است؛ چرا که تجربه در تمام طول تاریخ نشان داده که انسان در بلندپروازی آرزوها، هیچ حدّ و مرزی را به رسمیّت نمیشناسد
یکی از مهمترین و موثرترین عوامل وارستگی انسان، "ذکر الموت" یعنی یاد مرگ و قیامت است، چرا که کسی که همواره به یاد مرگ و قیامت باشد، بیشک مراقب اعمال و رفتار و پندار خود خواهد بود. قهرا چنین انسانی تلاش میکند تا کارش را بر طبق رضای حق تعالی و مطابق با دستورات الهی انجام دهد.
امام علی(ع) در پایان خطبه 28 نهج البلاغه میفرماید: "ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان اتباع الهوی و طول الامل؛ ترسناکترین چیزی را که بر شما از آن بیمناکم دو چیز است: هواپرستی و آرزوهای دراز". همین معنا، در خطبه 42 با توضیح بیشتری ـ به خاطر اهمیّت فوقالعادهای که دارد ـ آمده است، میفرماید: "ای مردم! بدانید که ترسناکترین چیزی که از آن بر شما خائفم، دو چیز است: پیروی از هوا و هوس و آرزوهای طولانی. پیروی از هوا و هوس، انسان را از حق باز میدارد و آرزوهای طولانی آخرت را به دست فراموشی میسپارد"(1).
آرزوهای طولانی و دراز، به یقین یکی از بدترین و خطرناکترین دشمنان سعادت انسان است؛ چرا که تجربه در تمام طول تاریخ نشان داده که انسان در بلندپروازی آرزوها، هیچ حدّ و مرزی را به رسمیّت نمیشناسد و هر قدر در آن پیش میرود، باز آرزو دارد از آن هم پیشتر رود. بدیهی است که چنین آرزوهای طولانی و بیحدّ و مرز، تمام قدرت فکری و جسمی او را به خود جلب و جذب میکند و چیزی برای پرداختن به امر آخرت و زندگی جاویدان او باقی نمیگذارد. از شگفتیهای این آرزوها این است که هر چه انسان پیشتر میرود جاذبههای کاذب آن بیشتر میشود و امواج غرور و غفلت آن سهمگینتر میگردد.
این همان است که قرآن مجید درباره آن خطاب به پیامبر اسلام، در اشاره به وضع گروهی از کفّار میفرماید: "ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون؛ آنها را به حال خود واگذار! تا بخورند و از لذتهای این زندگی مادّی بهره گیرند و آرزوها(ی دراز)، آنها را در غفلت فرو برد، ولی بزودی خواهند فهمید"(حجر: 3)که چه اشتباه بزرگی کردهاند و چه فرصتهای پرارزشی را جاهلانه از دست دادهاند. در کلمات قصار نهج البلاغه آمده است: "من اطال الامل اساء العمل؛ آن کس که آرزوهای خود را طولانی کند، مرتکب اعمال بدی میشود"(2) که با استفاده از اسباب مشروع، هرگز نیل به آن آرزوها امکان پذیر نیست، و فقط، از طریق آمیختن حلال به حرام و پایمال کردن حقوق دیگران و به فراموشی سپردن فرمان خدا تنها به بخشی از آن خواهند رسید.
در آخر خطبه 86 نهج البلاغه، حضرت با تعبیر بسیار گویایی در این زمینه به همه انسانهایی که طالب سعادتند، هشدار داده و میفرماید: "و اعلموا ان الامل یسهی العقل و ینسی الذکر فاکذبوا الامل فانه غرور و صاحبه مغرور؛ بدانید! آرزوهای دراز، عقل را گمراه میسازد و یاد خدا را به فراموشی میسپارد. بنابراین به این گونه آرزوها اعتنا نکنید که فریب است و دارنده این آرزوها فریب خورده است".
این مسئله، به قدری اهمیّت دارد که امام علی (ع) در خطبه 81، آن را رکن اصلی زهد میشمرد و میفرماید: "ایها الناس الزهاده قصر الامل و الشکر عند النعم و التورع عند المحارم؛ ای مردم! زهد در سه چیز خلاصه میشود: کوتاهی آرزوها، و شکر گذاری در مقابل نعمتها و پرهیز از گناهان". آرزوهای آدمی همیشه فراتر از عمر و امکان و قدرت او است و به همین دلیل، هواپرستان و دنیا طلبان هرگز به آرزوی نهایی خود نمیرسند و غالباً به هنگام جان دادن با ناراحتی و زجر فراوان دنیا را وداع میگویند.
رسول مکرم اسلام(ص) این مطلب را در ضمن مثال جالب و روشنی بیان کرده است. آن حضرت روزی سه قطعه چوب را گرفت، یکی را در پیش روی خود بر زمین فرو نشاند و دومی را کمی آن طرف تر، ولی سومی را بسیار دورتر قرار داد. سپس رو به یاران کرد و فرمود: "میدانید اینها چیست؟" عرض کردند: خدا و پیامبرش، آگاهتر است. حضرت فرمود: "این قطعه چوبی که در برابر من قرار داد، بهمنزله انسان است، و قطعه دوم ـ که کمی از آن دورتر است به منزله اجل و پایان زندگی است و اما آن قطعه سوم ـ که در فاصله دوری قرار دارد ـ آرزوها است که انسان، به سراغش میرود، ولی اجل پیش از رسیدن به آن مانع و حایل میشود"(3).
یاد مرگ و قیامت تاثیر بسیاری بر دوری از آرزوهای طولانی دارد. یاد مرگ میتواند آرزوها را کوتاه کند و موجب بیقراری و کنارهگیری از خانه فریب (دنیا) گردد و آدمی را برای سرای جاودان آماده سازد. در دستورات اسلامی نیز بر کوتاهی فکر و اندیشه در مورد ساعتهای آینده دنیا، و منع از مشغول ساختن ذهن به امور دنیایی آتی، و مغتنم شمردن فرصتها بسیار سفارش شده است؛ همچنان که پیامبر اکرم (ص) میفرماید: "چون به صبح میرسی درباره عصر فکر نکن و چون به عصر رسیدی درباره صبح فکر نکن. از سلامتی برای بیماریت و از جوانی برای پیریت، و از زندگی برای مرگت استفاده کن؛ زیرا نمیدانی فردا زندهای یا مرده"(4). همچنین ذکر شده است که هرگاه کسی کاری را به زمان آینده محوّل میکرد، حضرت مسئله مرگ را به او یادآوردی میکرد و وی را سخت مورد توبیخ قرار میداد.
بسیار روشن است انسانی که همواره در یاد مرگ باشد، هیچ گاه عملی انجام نمیدهد که در قیامت نتواند پاسخگوی آن باشد و بدین سبب، عذاب الهی را بر خود هموار سازد؛ بلکه آرزوها را کوتاه نموده، سعی در طاعت و بندگی خدا خواهد داشت تا بهشت الهی را جایگاه خویش قرار دهد؛ همچنان که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "آیا همه شما دوست دارید وارد بهشت شوید؟ عرض کردند: آری ای پیامبر خدا! فرمود: آرزوها را کوتاه کنید، مرگ را پیش چشم خویش قرار دهید و از خداوند چنان که سزاوار است شرم کنید!"(5).
انسانی که دلبستگیهایی به دنیا پیدا کرده، بعضی از این دلبستگیها به دلبستگی دیگری میانجامد تا او را هلاک میکند؛ همچنان که حضرت عیسی (ع) فرمود: "مثل طالب الدنیا مثل شارب ماء البحر کلما ازداد شربا ازداد عطشا حتی یقتله؛ حکایت طالب دنیا، حکایت کسی است که از آب دریا مینوشد، هر چه بیشتر بنوشد، بر عطش او افزوده شود تا او را بکشد"(6).
با یاد مرگ، به تدریج دیدگاه انسان نسبت به دنیا تغییر میکند؛ به طوری که به مقدار اندکی از آن راضی میگردد. امیرالمؤمنین (ع) در این باره میفرماید: "من اکثر ذکر الموت رضی من الدنیا بالیسیر؛ کسی که بسیار یاد مرگ کند، به مقدار کمی از دنیا راضی میشود"(7).
یاد مرگ، میل انسان به دنیا را نابود و پس از آن، ریشههای غفلت را قطع میکند؛ اما کدام غفلت؟ غفلت از کمال واقعی و غفلت از کسی که از رگ گردن (یا رگ قلب) به انسان نزدیکتر است.
با قطع ریشههای غفلت، چشم از وعدههای دروغین دنیا برداشته میشود و دل به وعدههای خداوندی قوت میگیرد و آنگاه است که طبع انسان که به واسطه دلبستگیهای دنیایی و گناه دگرگون شده و از لطافت فطریش به قساوت کشیده شده است، لطافت از دست رفته را باز مییابد. با بیداری دل از خواب غفلت، دیگر جایی برای هوسها باقی نمیماند، زیرا دنیا جایگاه بلند خود را در دل انسان از دست میدهد و خوار و کوچک میشود؛ از این رو است که رسول خدا (ص)، تفکر یک ساعت درباره مرگ را از عبادت یک سال بهتر میداند؛ چنانکه امام صادق(ع) فرمود: منظور از این سخن، یاد مرگ است.
به همین سبب است که امیرمومنان علی(ع) آن را به عنوان یکتا موعظه گر انسان، کافی میداند و از رسول خدا(ص) حکایت میفرماید که حضرتش(ص) اصحاب خویش را بسیار به یاد مرگ سفارش می رد و میفرمود: "ای بندگان خدا!... پس بسیار یاد مرگ کنید در آنجا که نفسهای تان شما را به امیال و شهوات فرا میخواند که مرگ، به عنوان موعظه گر، بس است و بسیار یاد مرگ کنید که آن ویرانگر خوشیهای شما و سد بین شما و امیال و شهوات شما است"(8).
آیا آزادی بیان با تقوا یکی است؟
دغدغه قرآن برای اهل رسانه، تقوا است نه آزادی. اگر آزادی هم نباشد، کسی که تقوی دارد شجاع است و در فضای فاقد آزادی هم حرف خودش را میزند. آزادی هم نباشد، آزادی را درست میکند. اگر تقوا باشد نه تنها از آزادی سوء استفاده نمیشود بلکه آزادی حقیقی نیز ایجاد خواهد شد. شعار«آزادی بیان» یک مرام صهیونیستی و فریب بزرگ آنها می باشد. وی آزادی بیان در غرب را بازی می باشد که همیشه به نفع دروغگوها تمام می شود و بیش از فایده، ضرر دارد. فواید آزادی بیان، با روش دیگری و با آسیبهایی کمتر از آزادی بیان، محقق میشود.
اگر انسان اساساً به «آزادیهای اجتماعی» نیاز دارد، پس چرا در قرآن نیامده است؟
* در ادامه بحث ترس، مقدمتا، اشاره به یک مطلب مهم در عرص? علوم انسانی بسیار ضروری است. این مقدمه را با سؤال مهمی آغاز میکنیم و آن اینکه: چرا در قرآن کریم صریحا از کلمه «آزادی» سخنی به میان نیامده است؟ مگر آزادی مسأله مهم بشر نیست؟ آیا در آن زمان آزادی مسأله بشر نبوده، و امروزه این اهمیت پیدا شده است؟ آیا قرآن تنها به مسائل جامع? آن روز پرداخته است؟ و آیا انسان اساساً نیاز به آزادی دارد؟ یا به صورت مقطعی و در دوران ما چنین نیازی پیدا کرده است؟ اگر انسان اساساً به آزادی نیاز دارد، پس چرا در قرآن نیامده است؟ این سؤالات در مورد «آزادی بیان» هم مطرح است. ارزشهای آزادی بیان چیست؟ آیا خدا هیچکدام از ارزشهای آزادی بیان را قبول ندارد؟ شاید ما از اساس نگاه درستی به این مقوله آزادی بیان نداشتهایم.
1- فواید آزادی بیان چیست؟ / آیا با مفهومی غیر از آزادی، نمیتوان به آن فواید دست پیدا کرد؟
*از طرفداران آزادی بیان باید پرسید: قرار است با مفهوم آزادی بیان و تحقق آن در جامعه به چه نتایجی برسیم؟ چه فوائدی برای آزادی بیان وجود دارد؟ هر فائدهای را که میخواهید برای آن در نظر بگیرید. حالا باید این سوال بسیار اساسی را پرسید آیا نمیتوان با مفهومی غیر از آزادی بیان به آن فوائد دست پیدا کرد؟ حتی به گونهای که آن فواید، بهتر بیشتر و عمیقتر شود و از آسیبهای کمتری هم برخوردار باشد؟
چرا خداوند به جای تصریح به «آزادی بیان»، صاحبان حرف حق را به شجاعت و نترسیدن توصیه کرده؟
* آیه شریف?: الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب(زمر/18) اگر به آزادی بیان ربط داشته باشد، بدون اینکه عَلَم آزادی بیان را بلند کند، و تصریح یا تأکیدی بر آزادی بیان داشته باشد، به کسانی بشارت داده است که از بهترین سخنان تبعیت کند.
* اما در آی? مورد بحث که میفرماید: الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسیباً، (سوره احزاب، آیه 39) میبینید خداوند متعال به جای تصریح به «آزادی بیان»، از زاوی? دیگری به این موضوع پرداخته است و فرموده است: «آنها که حرف حقی برای گفتن دارند، از بیان آن نترسند و آن را بگوید». «تبلیغ رسالات الهی» همان سخن حقی است که میتواند مصادیق متنوعی داشته باشد. به هر حال به جای اینکه بفرماید: «به کسانی که میخواهند سخنی بگویند آزادی بیان بدهید تا آنان که رسالات الهی را بیان میکنند هم آزادی بیان پیدا کنند و مانعی بر سر راه تبلیغشان نباشد»، میفرماید: «خود کسانی که اهل تبلیغند نباید بترسند و نمیترسند.»
آسیبهای «آزادی بیان» چیست؟/ آیا با مفهومی غیر از آزادی، میتوان از آن آسیبها کاست؟
* بی شک مفهوم آزادی و آزادی بیان فوایدی دارد، اما بدون تردید آسیبهایی هم دارد. باید دید آیا امکان دارد به همان فوائد از راه دیگری که آسیبهای کمتری دارد رسید؟ برای درک اهمیت این سوال باید به فریبها و آثار سوء آزادی بیان توجه کرد. ما که تاکنون هرچه دیدهایم مفهوم آزادی بیان بیشتر به نفع سرمایهداران زالو صفت و صهیونیستها بوده است.
* البته هر سخن حقی میتواند آسیبهایی داشته باشد و مورد سوء استفاده قرار بگیرد. هم از آزادی ممکن است سوء استفاده شود و هم از آیات قرآن (همانطور که عده ای به استناد برخی آیات قرآن به جنگ با حضرت علی(ع) برخواستند)، اما باید دید آسیب کدام مفهوم کمتر است؟ قطعاً به دلیل کمتر بودن آسیبهای روش قرآن و روش برخورد دین با مفاهیم اجتماعی باید به نگاه دینی برگردیم؛ و نباید تعصب داشته باشیم که برخی مفاهیم علم شده در جوامع پر از مشکلات مدرن را مسلمات و مقدسات اولی? حیات انسان تلقی کنیم.
در فضای آزادی بیان، اکثراً سخن «باطل» رد و بدل میشود یا سخن «حق»؟/ آیا بازی آزادی بیان همیشه به نفع دروغگوها تمام نمیشود؟/ «آزادی بیان» بیش از فایده، ضرر دارد
* یکی از فواید آزادی این است که «در فضای آزاد، حرف حق هم رد و بدل میشود.» خب خدا کاری کرده است که حرف حق حتماً رد و بدل بشود و دستور داده که کسی که حرف حق میزند، از غیر خدا نترسد. ولی در آزادی بیان، حرف بد هم رد و بدل میشود. حالا اگر دقت کنید میبینید وقتی ملاک ارزش، «آزادی بیان» باشد بیشتر حرف «بد» رد و بدل میشود، یا آنجا که «شجاعت در بیان سخن حق» ارزش محوری میشود حرف بد و ناصحیح مطرح میگردد؟ پس آزادی بیان بیش از فایده، ضرر خواهد داشت؟ آیا در شرایطی که آزادی بیان ارزش محوری باشد، بازی همیشه به نفع فریبکارها و دروغگوها تمام نمیشود؟ در حالی که اگر ارزش محوری با مفهوم شجاعت در بیان حق باشد، فریبکاریها و دروغگوییها راحت تر قابل کنترل است.
توصی? اول قرآن به صاحبان حرف حق: «از غیر خدا نترسید»
* پس روش قرآن (با توجه به آیه39 سوره احزاب: الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ...) این است که آنان که حرف حقی برای گفتن دارند، باید حرفشان را بزنند؛ اعم از اینکه آزادی باشد یا نباشد. اگر سرشان هم بر دار رفت، باید حرفشان را بزنند. این خود موجب پدید آمدن نوعی آزادی معقول و منطقی برای بیان سخن حق میشود.
توصی? دوم قرآن به صاحبان حرف حق: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»
* توصیه دیگر قرآن برای تحقق فوائد آزادی بیان این است که: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداَ؛ اى کسانی که ایمان آوردهاید، تقوای الهی پیشه کنید، و سخن درست و استوار بگویید» (احزاب؛70). اگر کسی حرفی زد، باید حرفش درست و صحیح باشد. خدا به جای اینکه بگوید «آزادی بیان هنرمندان، مبلغان و متفکران و رسانهایها را فراهم کنید و جو آزادی بیان درست کنید»، دستور میدهد که برای بیان و حرف زدن، «تقوا داشته باشید و حرف درست بزنید.» در فضایی که فقط آزادی بیان تبلیغ شود، معلوم است که این فضا معمولاً به نفع دشمنان بشریت تمام میشود. اما تأکید بر قول سدید و درست حرف زدن بیشتر به نفع پیامبران و رفع مظلومیت از محرومان تمام میشود.
وقتی تنها بر فضای باز تأکید شود، حرف غلط بیشتر رد و بدل میشود
* وقتی تنها بر فضای باز تأکید شود، بیشترین حرفی که رد و بدل میشود حرف غلط خواهد بود. مانند وقتی که انواع محدودیتها کم باشد، بیشتر شاهد ظلم و ستم خواهیم بود تا رشد و بالندگی. بعد لازم است قوانین و ضوابط فراوانی تنظیم شود، تا از آسیبها جلوگیری نمایند. در نهایت هم معمولا ضوابط چندان کارگر نخواهند بود. تاکید بر آزادی بیان چنین گرفتاریهایی زیاد دارد. ولی این مشکلات در شیو? نگاه قرآن بسیار کمتر است. ممکن است کسی به بهان? بیان سخن حق و حقطلبی به سخن باطل بپردازد ولی کنترلش راحتتر است بالاخره حرف حق منطق و ملاکهایی دارد که راحتتر قابل ارزیابی است. در فضای نگاه قرآن، در قدم اول لازم است که فرد، مبلّغ رسالات خدا باشد و اهل سخن حق باشد. از اول هم به سخن گفتن هر کسی بها داده نشده است که همین که حرف بزند ارزشمند باشد، بلکه باید حرف حق بزند.
«آزادی بیان» حرب? غرب برای ایجاد اختلاف در جامعه/«آزادی بیان» یک مرام صهیونیستی
* یکی از آسیبهای مهم آزادی بیان به عنوان یک ارزش محوری این است که میتواند منشاء اختلافات شود و همه افراد جامعه را به جان هم بیاندازد. امید استکبار برای اینکه بتواند یک جامعه را به نزاع و اختلاف بکشاند، ارزش محوری دادن به همین آزادی بیان است. با چنین تحلیلی کلمه آزادی بیان به جای اینکه یک کلام مقدس بشود، میشود یک مرام صهیونیستی.
دغدغه قرآن برای اهل رسانه، تقوا است نه آزادی/ با تقوا، آزادی حقیقی ایجاد میشود/ خفقان ناشی از رسانههای آزاد، بدتر از خفقان دیکتاتورها
* دغدغه قرآن برای اهل رسانه، تقوا است نه آزادی. اگر آزادی هم نباشد، کسی که تقوی دارد شجاع است و در فضای فاقد آزادی هم حرف خودش را میزند. آزادی هم نباشد، آزادی را درست میکند. اگر تقوا باشد نه تنها از آزادی سوء استفاده نمیشود بلکه آزادی حقیقی نیز ایجاد خواهد شد. چون خود رسانهها میتوانند یک نوع خفقان و سلب آزادی بیان را به جامعه و اندیشمندان تحمیل کنند که از خفقان دیکتاتورهای نظامی بدتر است.