حاجی مهیاری از آن پیرمردهای با صفا و سر زنده گردان حبیب بن مظاهر لشکر حضرت رسول بود. لهجه اصفهانی اش چاشنی حرفهای بامزه اش بود و لازم نبود بدانی اهل کجاست. کافی بود به پست ناواردی بخورد و طرف از او بپرسد: «حاجی بچه کجایی؟» آن وقت با حاظر جوابی و تندی بگوید: «بچه خودتی فسقلی، با پنجاه شصت سال سنم موگویی بچه؟»
از عملیات برگشته بودیم و جای سالم در لباس هایمان نبود. یا ترکش آستینمان را جر داده بود یا موج انفجار لباسمان را پوکانده بود و یا بر اثر گیر کردن به سیم خاردار و موانع ایذایی دشمن جرواجر شده بود. سلیمانی فرمانده گردانمان از آن ناخن خشک های اسکاتلندی بود! هر چی بهش التماس کردیم تا به مسئول تدارکات بگوید تا لباس درست و حسابی بهمان بدهد، زیر بار نرفت.
- لباس هاتون که چیزی نیست. با یک کوک و سه بار سوزن زدن راست و ریس می شود!
آخر سر دست به دامان حاجی مهیاری شدیم که خودش هم وضعیتی مثل ما داشت. به سرکردگی او رفتیم سراغ فرمانده گردانمان. حاجی اول با شوخی و خنده حرفش را زد. اما وقتی به دل سلیمانی اثر نکرد عصبانی شد و گفت: «ببین، اگه تا پنج دقیقه دیگه به کل بچه ها شلوار، پیراهن ندی آبرو واسه ات نمی گذارم!» سلیمانی همچنان می خندید. حاجی سریع خودکار دست من داد و گفت: یالله پسر، آنی پشت پیراهن من بنویس: حاجی مهیاری از نیروهای گردان حبیب بن مظاهر به فرماندهی مختار سلیمانی.»
من هم نوشتم. یک هو حاجی شلوار زانو جر خورده اش را از پا کند و با یک شورت مامان دوز که تا زانویش بود، ایستاد. همه جا خوردند و بعد زدیم زیر خنده. حاجی گفت: «الان میرم تو لشکر می چرخم و به همه می گویم که من نیروی تو هستم و با همین وضعیت می خواهی مرا بفرستی مرخصی تا پیش سر و همسر آبروم برود و سکه یه پول بشم!» بعد محکم و با اراده راه افتاد. سلیمانی که رنگش پریده بود، افتاد به دست و پا و دوید دست حاجی را گرفت و گفت: «نرو! باشد. می گویم تا به شما لباس بدهند!» حاجی گفت: «نشد. باید به کل گردان لباس نو بدهی. والله می روم. بروم؟» سلیمانی تسلیم شد و ساعتی بعد همه ما نو و نوار شدیم، از تصدق سر حاجی مهیاری!
*حاج علی اکبر ژاله مهیاری در زمستان سال 80 به رحمت خدا رفت و در نزدیکی پسر شهیدش علیرضا در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. او هفت سال در جبهه بود!
منبع : آوینی
نظر |
شهید جعفری فرمانده تدارکات و پشتیبانی سپاه ارومیه
از دانشجویان فعال در مبارزه با رژیم ستم شاهی بود،از این بابت،چند سالی طعم تلخ زندان و شکنجه را نیز تحمل کرد.پس از پیروزی انقلاب، تحصیلات اش را در رشته مهندسی فیزیک به پایان رساند، به اهواز رفت تا در راه اندازی سپاهآن جا سهیم باشد
شهید مجید جعفری بزرگ آباد، زاده روز نهم مرداد ماه سال 1330 در روستای بزرگ آباد از توابع ارومیه، از دانشجویان فعال در مبارزه با رژیم ستم شاهی بود،از این بابت،چند سالی طعم تلخ زندان و شکنجه را نیز تحمل کرد.پس از پیروزی انقلاب، تحصیلات اش را در رشته مهندسی فیزیک به پایان رساند، به اهواز رفت تا در راه اندازی سپاهآن جا سهیم باشد، مسوولیت تعاون و سپس تدارکات و پشتیبانی سپاه استان و محورهای جبهه را بر عهده گرفت و سر آخر روز هجدهم آبان ماه سال 1359 در دزفول به شهادت رسید.
خاطرات از شهید
مادرش از ساده زیستی او میگوید...
مجید هیچ وقت لباس تازه نمیپوشید و اگر این جا هم از حراجی لباس دست دوم میخرید، وقتی برمیگشت، میدیدم شلوار کهنهای به پا دارد. میگفتم که شلوارت کو؟ میگفت که دادم به کسی که نیاز داشت و از زور بیجایی و بیپولی، کنار خیابان افتاده بود.و هر وقت می آمد با دوستان مقدسش و منطقی تر از خودش بودند که به خانه می آمدند من ندیدم که نماز شب یا ظهر رانخوانده غذا بخورندو خلاصه خیلی ساده زندگی می کردند. مجید درس دبیرستان میخواند که یک روز دیدم به خانه آمد و مقداری نان و یک دانه گوجهفرنگی برداشت و مشغول خوردن شد. گفتم که مجید! من غذا پختهام، چرا نان و گوجه میخوری؟ خندید و گفت که دوست ندارم مادر! من نمیخواهم غذای لذیذ بخورم. الان که از این گوجه و نان خوردم، دیگه نمیتوانم غذای دیگری بخورم. هیچ وقت نباید دو نوع غذا بر سر سفره بیاوری.
دوستاناش که جمعهها با مجید به کوهنوردی میرفتند، تعریف میکنند...
وقتی به روستایی میرسیدیم، مجید هر قدر میتوانست به بچههای روستایی کمک میکرد. علاقه زیادی داشت که به فقرا کمک کند. در کنار کوهنوردی و کارهای مختلف فرهنگی، بحث سیاسی هم یکی از مشغولیتهای دائمی ما بود.
منبع : آوینی
موضوع معرفت امام عصر(علیه السلام) یکی از مباحثی است که قدمتی به اندازهی تاریخ اسلام دارد. روایت مشهور«من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیةً» را شیعه و سنی در بسیاری از کتب حدیثی و غیر حدیثی خود نقل کرده اند و تمام فرق اسلامی آن را صحیح و معتبر می دانند.
معرفت امام زمان مراتبی دارد که ائمه (علیهم السلام) در روایات به آن پرداخته اند. مسلما منظور از این معرفت، صرفا معرفت شناسنامه ای نیست وگرنه آنها که در زمان حیات معصومان(علیهم السلام) می زیستند به طورمستقیم ایشان را می دیدند، به نام و ویژگی می شناختند و با حضرات (علیهم السلام) ارتباط داشتند اما حظّ و بهره ای از این معرفت خود نداشتند.
از امام صادق(علیه السلام) درباره معرفت امام روایت شده که فرمود: «هر یک از شما برای مسافرتی چند فرسخی به دنبال راهنما می گردد در حالی که شما به راه های آسمان ناآگاه تر از راه های زمین هستید. پس برای خود راهنمایی جستجو کنید . »
همچنین امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «فقط کسی خداوند را می شناسد و او را عبادت می کند که نسبت به او معرفت داشته و امامش از ما اهل بیت را بشناسد. و هر کس خدای عزّوجلّ را نشناخته و نسبت به امام خود [از میان] ما اهل بیت معرفت نیافته، معبودی غیر خدا را شناخته و عبادت کرده است و به خدا سوگند، این ضلالت است .» ادامه مطلب...
سیری کوتاه در زندگانی صادق آل محمد صلی الله و آله
سخن گفتن در باره رئیس مذهب جعفری و ششمین پیشوای شیعیان امام جعفرصادق و بررسی افق وسیع حیات ایشان کاری بسیار دشوار و نیاز به بینش عمیق و دانش گسترده ای دارد. لکن در معرفی اجمال ایشان به صفحاتی چند بسنده می کنیم و از خداوند تبارک و تعالی توفیق معرفت روز افزون نسبت به معارف اهل سنت را خواهانیم.
ولادت، کینه و القاب:
ششمین پرچمدار ولایت و تشیع حضرت جعفربن محمدالصادق علیه السلام در روز جمعه هفدهم ماه ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه منوره متولد شند. نام مبارک ایشان «جعفر» و کنیه اش «ابوعبدالله» که مشهورتر همان است.ایشان لقبهای زیادی درند مانند: صابر، فاضل، طاهر، قائم، کامل، منجی،باقی، فاطر، صادق، قاهر، که لقب صادق از همه مشهورتر می باشد.
نکته ای که می توان اشاره کرد اینست که با وجود اینکه اسم مبارک ایشان جعفر است اما ایشان به صادق مشهور گردیدند.مرحوم شیخ صدوق در علل الشرایع ص 234 در این باره حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر می کند که فرمودند: هنگامی که فرزندم جعفربن محمدبن علی ابن الحسین بن علی بن ابیطالب متولد شد، نام او را «صادق» بگذارید زیرا به زودی در میان فرزندان او کسی متولد خواهد شد که همنام اوست و بدروغ ادعای امامت خواهد کرد و «کذّاب» نامیده می شود.
و حدیثی نیز از امام سجاد علیه السلام روایت شده که: ابن خالد گوید از امام چهارم علیه السلام سؤال کردم امام بعد از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمد که شکافنده علوم است، پس از او جعفر که نام او نزد اهل آسمان صادق است عرض کردم با اینکه همه شما ائمه صادق هستید چرا فقط نام او صادق است؟ فرمود: پدرم نه پدرش خبر داد که رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: هر گاه فرزندم جعفربن محمد تولد یافت نام او را صادق بگذارید برای اینکه پنجمین نفر از فرزندان او کسی است که نام وی جعفر است و به جعفر کذاب مشهور می باشد.... ادامه مطلب...
خلق و خوی پیامبر اعظم(ص)
خلق و خوی پیامبر اسلام (ص) دریایی بیساحل و دستنیافتنی است. از این رو مداقه درباره آن، فرصتی فراخ و تحقیقی جامع میطلبد. لذا ما در این مقال تنها به شمهای از آن میپردازیم.
رسول گرامی اسلام (ص) واجد همة صفات پسندیده و فضیلتهای متعالی است، لذا خدای متعال از ایشان به عنوان اسوه و الگو یاد میکند و مسلمانان را به پیروی و تبعیت از حضرتش فرا خوانده و میفرماید: «در شخصیت رسول خدا (ص) الگوی نیکو برای شما وجود دارد.»
همچنین امام علی (ع) در این باره میفرماید: «پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان و مایة فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوبترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد.» ادامه مطلب...