سایت مفید
1- سازمان دارالقرآن الکریم
2- بهونه (آموزش آشپزی)
3- روی سایتها یادداشت بنویسید!
4- شیرینترین (جالبترینها به انتخاب کاربران)
5- تغییر سایز آنلاین مرورگر
6- بررسی آنلاین فایلهای مشکوک
7- ساخت تصاویر کوچک از سایت شما
8- متن دلخواهتان را با دیگران به اشتراک بگذارید
9- تصویر من را برش بده
10- سیستمعامل آنلاین
نظر
![]() |
مجاهد فلسطینی که چند دهه پیش در عملیاتی در فلسطین اشغالی به شهادت رسید ولی جسدش همچنان در دست صهیونیست ها باقی ماند و تنها پس از جنگ 33 روزه لبنان و در عملیات تبادل اسرا و اجساد شهدا به حزب الله لبنان تحویل داده شد.
به گزارش ادیان نیوز به نقل از جهان؛ دلال سعید المغربی نام مشهور دختر مجاهد فلسطینی است که به یکی از سمبل های مقاومت در میان مردم فلسطین و لبنان تبدیل شد. سمبلی که صهیونیست ها از شنیدن نامش می هراسند.
مجاهد فلسطینی که چند دهه پیش در عملیاتی در فلسطین اشغالی به شهادت رسید ولی جسدش همچنان در دست صهیونیست ها باقی ماند و تنها پس از جنگ 33 روزه لبنان و در عملیات تبادل اسرا و اجساد شهدا به حزب الله لبنان تحویل داده شد.
ایهود باراک بر سر پیکر دلال
دلال سعید المغربی که بود؟
«دلال سعید المغربی » متولد 1958 در فلسطین اشغالی (شهر یافا )بود که علاوه بر داشتن تهور و جسارت فراوان ، زبان عبری را به خوبی عربی صحبت میکرد وی فرماندهی تیم 13 نفره ای به نام«جوخه دیریاسین » را برعهده داشت. (نامگذاری این جوخه به تلافی جنایات مناخیم بگین (نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی ) در روستایی«دیر یاسین» در حوالی قدس بود که صدها زن و کودک فلسطینی را قصابی کرد.
دلال مغربی عملیات «کمال عدوان» را رهبری می کرد عملیاتی که «ایهود باراک» وظیفه سرکوب آن را داشت. (شهید کمال عدوان سخنگوی ساف بود که در سال1973 به دست کماندوهای صهیونیستی ترور شد)
ابو جهاد ، دلال را فرمانده تیم ویژه فتح کرد .
«خلیل الوزیر» ملقب به ابوجهاد، مرد شماره دوی فتح از اوایل سال1978 مراحل عملی کردن طرح عملیاتی خود را آغاز کرد. و 13 نفر از مجربترین و چریک های عضو فتح برای اجرای این عملیات که بازگشتی برایش متصور نبود انتخاب شدند. فرماندهی این تیم ویژه بر عهده دختری جوان و با انگیزه به نام "دلال سعید المغربی" قرار گفت.
خیانت سادات و خشم فلسطینیان
ماجرا از آن شروع شد که در 19 نوامبر سال 1977 با سفر غیر مترقبه «انورسادات» رییس جمهور مصر به «فلسطین اشغالی» برگ جدیدی از تاریخ فلسطینی ورق خورد.
مصری که تا چند روز پیش، مرزهایش به عنوان خط مقدم جبهه نبرد با « رژیم صهیونیستی» به شمار میرفت با تغییر رویه، دست دوستی به سوی صهیونیست ها دراز کرد. همین نکته باعث می شد که تمایل به کنار آمدن با رژیم صهیونیستی در سران فلسطینی تقویت شود.
در حالی که فلسطینیان هم با چشمانی اشکبار به آیندهای میاندیشیدند که با این سفر شوم انتظارشان را میکشید.
عرفات به خوبی میدانست که این سفر سادات، روزهای سیاهی را برای "نهضت مقاومت فلسطین" به دنبال خواهد آورد.
چنین فضایی بهترین فرصت را به صهیونیست ها داده بود تا فارغ از عکس العمل شدید کشورهای عربی، حساب های خود را با فلسطینیان تسویه کند. به نظر رسید لازم است اقدامی انجام شود.
طرح یک عملیات
رهبران فتح (بزرگ ترین سازمان فلسطینی عضو «ساف») هدف این عملیات را توقف و یا کاهش سرعت مسیر مذاکرات صلح مصر و اسراییل می دانستند و معتقد بودند اگر این هدف هم محقق نگردد، حداقل این عملیات میتواند هشداری به مقامات صهیونیست و سران کشورهای عرب مبنی بر نادیده گرفتن "ساف" باشد.
عملیات در شب یازدهم مارس سال 1978،با حرکت یک کشتی باری کوچک آغاز شد( کشتی که در ظاهر به سوی شمال آفریقا حرکت می کرد اما تا آبهای «فلسطین اشغالی» (50 کیلومتری ساحل «تل آویو»)پیش رفت) تمامی مسافران قایقها، لباس فرم ارتش صهیونیستی را بر تن داشتند.
المغربی عملیات بزرگ ضدصهیونیستی در شهر تلآویو را رهبری می کرد
دلال المغربی فرمانده گروهی از فدائیان فلسطینی بود که هدفشان رسیدن به ساحل شهر تل آویو( پایتخت رژیم صهیونیستی) بود. این فدائیان وظیفه داشتند عملیات ضدصهیونیستی بزرگی را در "تلآویو" به اجرا درآورند که اشغالگران را به تلافیجویی وادار کند.
در مسیر حرکت به سمت ساحل ، یکی از قایقهای لاستیکی واژگون شد و دو فدایی به دلیل سنگینی تجهیزات خود غرق شدند. یازده فدایی دیگر پس از یک ساعت و نیم موفق شدند خود را به ساحلی در نزدیکی بزرگراه "حیفا - تلآویو" برسانند. آنان به سمت بزرگراه حرکت کرده و در راه یک صهیونیست را که متوجه هویت آنان شده بود به قتل رساندند.
با رسیدن به بزرگراه مزبور، "دلال المغربی" دستور داد فدائیان دو اتوبوس را متوقف کنند.
فدائیان، مسافران یکی از این اتوبوسها را به اتوبوس دیگر منتقل کردند و یک اتوبوس با حدود یکصد گروگان و یازده فدایی فلسطینی به سمت "تلآویو" به حرکت درآمد. به "دلال" مأموریت داده شده بود که حتی الامکان خود را به یک هتل شلوغ در حومه جنوبی "تلآویو" برساند و مهمانان هتل را برابر آزادی چند تن از زندانیان فلسطینی به گروگان بگیرد.
این در حالیست که هم «دلال» و هم «ابوجهاد» میدانستند که تحقق چنین تبادلی بسیار دور از ذهن است زیرا اساسا «مناخیم بگین» نخست وزیر و «موشه دایان» وزیر جنگ، در موارد مشابه قبلی نشان داده بودند که به هیچ وجه نجات گروگان های صهیونیست برایشان اهمیتی ندارد. اما دلال تمام سعی خود را به کار برد تا مطابق برنامة عملیاتی عمل کند و در حقیقت این عملیات با رویکردی بدون بازگشت طراحی شده بود.
دلال احتمال میداد با این تعداد از گروگان که به همراه دارد بتواند راهش را به سمت هدف از پیش تعیین شده باز کند. اما واحد ویژه ای از ارتش صهیونیستی که ایهود باراک آن را فرماندهی می کرد به همراه نفربرهای زرهی، در دو راهی جلیلات(که در میان صهیونیست ها دو راهی «کانتری کلاب» نامیده می شود) واقع در چند کیلومتری شمال تلآویو(نزدیکی شهرک صهیونیست نشین«هرتسلیا») موضع گرفت و بزرگراه را مسدود کرد.
با نزدیک شدن اتوبوس حامل فداییان و گروگان ها به نظامیان صهیونیست، پیش از آنکه فرصتی برای ایجاد ارتباط و مذاکره با فدائیان پیش بیاید، چرخهای اتوبوس به گلوله بسته شد و پس از توقف آن، تبادل آتش وسیعی میان فلسطینیها و صهیونیستها در گرفت .
در کمتر از 15 دقیقه، اتوبوس به گلوله ای از آتش تبدیل شد. پس از ساعاتی درگیری رودر رو میان فداییان فلسطینی و نظامیان صهیونیست که تحت فرماندهی «سروان ایهود باراک» قرار داشتند ، سرانجام «دلال المغربی» بر اثر اصابت گلوله ای به سرش به شهادت رسید و 8 تن از فدائیان نیز در کنارش بر خاک افتادند. همچنین 2 فدایی دیگر به چنگ صهیونیستها اسیر شدند.
علمیات دلال آمار کم سابقه کشته شدگان صهیونیست را در برداشت
با خاموش شدن آتشبار ها، صهیونیست ها به جمع آوری مصدومین پرداختند. آماری که در نهایت از کشته شدگان صهیونیست به دست آمد هولناک و کم سابقه بود:
37 کشته و 80 زخمی. این رکورد از تلفات تا زمان انتفاضه دوم در سال 2000 میلادی شکسته نشد.
«عملیات کمال عدوان» ساعات هولناکی را برای اهالی "تلآویو" به ارمغان آورد که هنوز هم در میان اتباع رژیم صهیونیستی و حتی صاحبنظران صهیونیست یکی از بدترین حوادث تاریخ این رژیم به شمار میآید.
این عملیات تا کنون بزرگ ترین عملیات فدایی فلسطینیان علیه اشغالگران به شمار می رود و به اعتراف تحلیل گران نظامی دولت جعلی صهیونیست، اتباع اسرائیل دیگر تا زمان جنگ 33 روزه لبنان چنین ساعات پر وحشت و هراسی را تجربه نکردند.
اجساد «دلال المغربی» و سایر فداییانی که در این عملیات به شهادت رسیده بودند در محلی موسوم به«گورستان اعداد» به خاک سپرده شد و سر انجام پس از 30 سال با تلاش حزب الله لبنان و شخص سید حسن نصرالله، در جریان «عملیات تبادل اسرا» میان حزب الله لبنان و رژیم صهیونیستی ، از آرامگاه های موقتی شان خارج شده و به مقاومت اسلامی لبنان تحویل داده شده و در روز 28 تیر ماه 1387 شمسی پس از تشییع با شکوهی به خاک سپرده شدند.
منبع : ادیان نیوز
حکومت امیرمومنان حضرت علی (علیه السّلام) یک جلوه بارز و عینی و عملی از نظام سیاسی و حکومتی اسلام است که بصیرت آفرینی سیاسی برای مردم جامعه در کنار سایر مشخصه های این نوع نظام سیاسی به ظهور و بروز درآمد و در اوراق تاریخ به ثبت رسید و برای همه اعصار و زمان ها الگوی عملی گردید.
نظام سیاسی و حکومتی اسلام برای مردم جامعه جایگاه و اهمیتی خاص قائل است و همواره در ابعاد و جنبه های گوناگون این توجه و گرایش را به حیطه عمل درمی آورد. یکی از ابعاد مهم این رویکرد تلاش فکری و عملی برای ایجاد بصیرت و بینش های سیاسی در مردم و بالابردن توان تجزیه و تحلیل مسائل و تفکر و اندیشه عمیق به منظور جداسازی حق از باطل و انتخابی آگاهانه و آزادانه برای حضور در عرصه های فعالیت های سیاسی است .
در نگاه ژرف نظام سیاسی اسلام مردم بردگانی نیستند که در چنبره اسارت زمامداران حکومتی قرار گرفته و هرگونه قدرت و توان اندیشیدن و انتخاب آزادانه از آنان سلب گردد و همواره به راه های گوناگون و حمایت و جانبداری چشم بسته از دولتمردان رهنمون شوند. بلکه مردم باید به شناخت و بصیرت سیاسی دست یابند تا بدانند چرا و چگونه باید از نظام حکومتی و زمامداران و کارگزاران تبعیت و پیروی نمایند.
آنچه در نظام های سیاسی و حکومتی جهان ـ چه دیروز و چه امروزـ متداول بوده و هست علاقمندی زمامداران و حاکمان به فقدان شناخت و بینش های سیاسی در مردم جامعه است . این علاقه مندی و تمایل باعث می شود که نه تنها دولتمردان این نوع حکومت ها هیچ تحرک و تلاشی برای ایجاد شناخت های سیاسی در مردم انجام ندهند که در نقطه مقابل به ایجاد زمینه های مساعد و مناسب برای فرورفتن ملت در جهل و ناآگاهی و اوج گیری نادانی ها نسبت به امور سیاسی و جاری کشور بپردازند. این نوع حکومت ها بصیرت سیاسی مردم جامعه را به ضرر و زیان خود می دانند و برای نیل به مطامع و مقاصد خویش در ابعاد فکری و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جهل و ناآگاهی را بستر و زمینه ای مناسب تلقی می نمایند. با این وصف اصل بصیرت آفرینی سیاسی در مردم جامعه برای انتخاب آزادانه به منظور حضور سالم و سازنده در عرصه های فعالیت های سیاسی مرتبط با حکومت و زمامداران از مشخصه های بسیار ارزنده و کمیاب نظام سیاسی اسلام محسوب می شود که نمونه آن به صورت جامع و مشهود و تثبیت شده را در هیچ زمان و در هیچ نظام سیاسی و حکومتی نمی توان سراغ گرفت .
حکومت امیرمومنان حضرت علی (علیه السّلام) یک جلوه بارز و عینی و عملی از نظام سیاسی و حکومتی اسلام است که بصیرت آفرینی سیاسی برای مردم جامعه در کنار سایر مشخصه های این نوع نظام سیاسی به ظهور و بروز درآمد و در اوراق تاریخ به ثبت رسید و برای همه اعصار و زمان ها الگوی عملی گردید.
امیرمومنان (علیه السّلام) به این دلیل اصل بصیرت آفرینی سیاسی برای مردم به منظور آماده شدن زمینه های انتخاب آزادانه در حمایت ها و حرکت و تلاش های سیاسی آنان را ضروری می دانست که تعالیم مقدس اسلام نگرشی مبنایی و بنیادین به آزادی انسان دارد و در همه ابعاد و جلوه های فردی و اجتماعی بر وجود آن تصریح می کند و اصرار می ورزد.
حضرت علی (علیه السّلام) معتقد بود انسان از ابتدای خلقت توسط حضرت پروردگار با آزادی آفریده می شود و سرشت و فطرت او با این نیاز و تمایل آمیخته می گردد. این کلام گهربار از آن پیشوای الهی است که می فرماید :
" برده و بنده کسی مباش که خداوند متعال تو را آزاد آفریده است . " (1 )
طبیعی است وقتی آزادی یک نیاز فطری و طبیعی و سرشته شده با جان و روح آدمی باشد در همه ابعاد و جلوه ها از جمله برای انتخاب راه و مشی و تلاش سیاسی نیز نقش زیربنایی دارد و در نقطه مقابل آن چنانچه کسی برخلاف طبیعت خویش حرکت نماید و بر میل درونی خود سرپوش نهد و در مسیر حریت و آزادگی حرکت ننماید به بردگی و اسارت می افتد و در بیراهه ها سقوط می کند. امیرمومنان (علیه السّلام) به صراحت اعلام می نماید :
" کسی که نسبت به احکام و لوازم حریت و آزادگی قصور و کوتاهی روا دارد به بردگی فرو می افتد . " (2 )
حضرت علی (علیه السّلام) با این نگرش زیربنایی و مبتنی بر نظام خلقت انسان در ایجاد بینش آفرینی های سیاسی در مردم جامعه برای انتخاب آزادانه راه و مشی و روش و حضور در عرصه های فعالیت های سیاسی تلاش می نمود.
امیر مومنان (علیه السّلام) مردم را آزاد می گذاشت که در پیوستن به او و حضور در میان میادین و صحنه های فعالیت سیاسی و نظامی با اندیشه و تفکر و شناخت و پس از تشخیص صحیح حق و باطل تصمیم گیری نمایند که کورکورانه و بدون آگاهی در راه حق و جبهه توحید وارد شد فرجامی جز زیان رسانی و خروج از سپاه حق و پیوستن به سپاه باطل نخواهد داشت .
امام علی (علیه السّلام) می خواست ضمن گرامیداشت منزلت انسان در حق طبیعی او برای انتخاب آزادانه راه از زیان رسانی ها و آفات و خطرات جانبداری های آمیخته با جهل و ناآگاهی نیز جلوگیری نماید.
یکی از مصادیق روشن این تفکر و عملکرد سیاسی حضرت علی (علیه السّلام) را در نامه او به مردم کوفه مشاهده می کنیم . امام (علیه السّلام) هنگام خروج از مدینه و حرکت به سوی بصره برای تدارک بیشتر نیروی رزمی جهت حضور در جنگ جمل در نامه ای خطاب به مردم کوفه چنین نوشت :
" من از جایگاه خود مدینه بیرون آمدم یا ستمکارم یا ستمدیده یا سرکشی کردم یا از فرمانم سرباز زدند. همانا من خدا را به یاد کسی می آورم که این نامه به دست او رسد تا سوی من کوچ کند. اگر مرا نیکوکار یافت یاری کند و اگر گناهکار بودم مرا به حق بازگرداند . " (3 ) امیر مومنان (علیه السّلام) در این نامه به وضوح و صراحت مردم را در یاری کردن یا امتناع از حمایت و مساعدت آزاد می گذارد. لکن این آزادی را با شناخت و بصیرت سیاسی متصل می سازد و در صورتی آن را ارزشمند و مفید می داند که حداکثر بهره وری های لازم از آن برای اتخاذ تصمیم مبتنی بر بینش های عمیق سیاسی نسبت به جریان شناسی حق و باطل به عمل آید.
می بینیم امام (علیه السّلام) تا آنجا در برانگیختن مردم برای تفکر و اندیشه و نیل به شناخت و بینش سیاسی پیش می رود که اعلام می نماید بیندیشید و بنگرید و ارزیابی دقیق کنید که من ستمگرم یا ستمدیده گناهکارم یا نیکوکار و پس از این تفکر فاقد تعصب و تصلب ـ که باید در خلوتگاه دل صورت گیرد و به دور از نفسانیت های فردی و گروهی و حزبی باشد و " خدا " درنظر آید و نه " خود " ـ به طور قطع و یقین حق و باطل نمایانده می شود که آیا من در حق اصحاب جمل ظلم و جور و خیانت روا داشتم یا آنان پیمان و بیعت خویش با زمامدار اسلامی را شکستند و به تحریک مردم ناآگاه پرداختند و با تجهیز آنان در مقابل من صف آرایی کردند
نمونه و مصداق دیگر بینش آفرینی سیاسی امیرمومنان (علیه السّلام) را به گونه ای دیگر و به هنگام حضور نماینده ای از طرف جمعی از مردم در محضر آن پیشوای الهی می یابیم .
در آستانه جنگ جمل گروهی از اعراب " کلیب جرمی " را به نمایندگی از جانب خود به سوی حضرت علی (علیه السّلام) گسیل داشتند تا با امام (علیه السّلام) دیدار و مذاکره کند و علل و انگیزه اصلی او را از جنگ با اصحاب جمل جویا شده و اوضاع و احوال را بررسی نماید و نتیجه را اعلام کند.
این شخص به حضور امام (علیه السّلام) آمد و به مذاکره با آن حضرت نشست . امام علی (علیه السّلام) با استدلال و ارائه دیدگاه های روشن و منطقی موقعیت خود و اصحاب جمل را تشریح نمود و با داده های لازم او را در شرایط مطلوب برای نیل به شناخت سیاسی و جریان شناسی حق و باطل قرار داد.
کلیب جرمی پس از تفکر و تعمق و بررسی اوضاع و تحلیل مسائل دریافت که امام علی (علیه السّلام) در جایگاه و موضع " حق " قرار دارد و اصحاب جمل به " باطل " افتاده اند.
امام (علیه السّلام) پس از آن که نماینده مردم را با حقیقت آشنا نمود از او چنین خواست :
" اینک با من بیعت کن "
کلیب جرمی از این کار امتناع کرد و گفت :
" من نماینده گروهی از مردم هستم و قبل از مراجعه به آنان به هیچ کاری اقدام نمی کنم " .
امیر مومنان (علیه السّلام) در پاسخ فرمود :
" اگر آنان تو را می فرستادند که محل ریزش باران را بیابی سپس به سوی آنان باز می گشتی و از گیاه و سبزه و آب خبر می دادی اگر مخالفت می کردند و به سرزمین های خشک و بی آب روی می آوردند تو چه می کردی
کلیب جرمی عرض کرد :
" آنها را رها می کردم و به سوی آب و گیاه می رفتم "
امیر مومنان (علیه السّلام) فرمود :
" پس دستت را برای بیعت کردن بگشای "
او با امام (علیه السّلام) بیعت نمود و پس از آن در اظهارنظری اعلام نمود :
" سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق توانایی مخالفت نداشتم و با امام (علیه السّلام) بیعت کردم . " (4 )
حضرت علی (علیه السّلام) در کنار تلاش چشمگیری که برای ایجاد شناخت و بینش سیاسی در مردم جامعه مبذول می داشت چنانچه افراد و گروه هایی از مردم به نزد او آمده و خود را در موضع ارزیابی سیاسی عملکرد امام (علیه السّلام) و جبهه مقابلش معرفی می کردند و حضور در جبهه آن حضرت را به پس از طی مراحل تدقیق و تحقیق و رسیدن به شناخت و بصیرت سیاسی موکول می کردند از آنان به گرمی استقبال می کرد و همراه با گشاده رویی و مواجهه صمیمانه با آنها تصمیمشان را ارج می نهاد و به تمجید از آنان می پرداخت . (5 )
نتیجه می گیریم که بینش آفرینی سیاسی برای مردم جامعه ـ از اقشار و گروه های موافق و مخالف و مردد و در راه مانده ـ یک اصل ضروری در اندیشه و تفکر حضرت علی (علیه السّلام) و یک سیره و روش مهم در رفتار و عملکردهای او محسوب می گردید.
امام علی (علیه السّلام) در حالی که در راس هرم حکومتی اسلام قرار داشت و در مسئولیت مدیریت سیاسی کلان به تدبیر امور می پرداخت و از قدرت و توان بالا و امکانات سرشاری برای ایجاد فشار بر مردم و وادار ساختن آنان به حمایت عملی از خویش و حضور در سپاه اسلام برای مقابله با تحرکات و آشوب ها و تهاجم های نظامی دشمنان برخوردار بود به اتخاذ شیوه بینش آفرینی سیاسی در مردم و انتخاب آزادانه آنان برای حمایت از جبهه حق روی می آورد و این روش را منطبق با نظام سیاسی اسلام و مفید و موثر در تحقق حقایق دین در جامعه می دانست .
این حرکت و تلاش امیرمومنان (علیه السّلام) به گونه ای وسعت داشت که حتی گروه های مخالف را که سرانجام جبهه حق را ترک کردند و به جبهه معاویه پیوستند به شناخت سیاسی نسبت به حقانیت و درستی اندیشه و افکار و مواضع و عملکردهای امام (علیه السّلام) رسانید.
این افراد با آن که دریافتند امیرمومنان (علیه السّلام) در حقانیت کامل قرار دارد و حکومت و مدیریت او منطبق بر معیارها و موازین و قوانین اسلام و سیره و روش پیامبراکرم (ص ) می باشد به دلیل گرفتاری در دام نفس و تحمل نیاوردن عدالت علی (علیه السّلام) و تحت تاثیر جاذبه های اقتصادی و بذل و بخشش های نامشروع معاویه از جبهه حق به اردوگاه باطل شتافتند.
امام علی (علیه السّلام) در هیچ شرایطی حاضر نشد " حق " را به مسلخ و قربانگاه امیال و خواهش های نفسانی افراد و گروه های سیاسی ببرد و از موازین اسلام فاصله بگیرد. امام (علیه السّلام) در کنار تلاش های آمیخته با بردباری و مدارا و ملایمتی که به منظور ایجاد بینش و بصیرت های سیاسی در افراد و گروه های جامعه اسلامی مبذول می داشت با هر فرد و گروه به شناخت دست یافته و حامی حکومت اسلامی که مواضع حق و عدالت محور او را نمی پذیرفت و به آشوب و شورش علیه حکومت اسلامی می پرداخت و جامعه را به هرج و مرج و سقوط رهنمون می شد به شدت برخورد می نمود.
جایگاه کار در سیره امیرالمؤمنین على(علیه السلام)
خبرگزاری فارس:با نگاهى به سیره امامان شیعه(علیهم السلام) درمى یابیم که سخت کوشى، تلاش و پرداختن به فعالیت هاى تولیدى از برجسته ترین ویژگى هاى این بزرگواران است. آنان با این روش خویش، درس بزرگى و عزّت نفس به شیعیانشان آموختند. این مقاله نگاهى کوتاه به جنبه کار و تلاش در زندگى امیرالمؤمنین، على(ع)دارد.
چکیده
کار و تلاش رمز اصلى بقا و سرزندگى همه جوامع انسانى است. مردمى که با تکیه بر توانمندى و ذخایر خداداد ملى خویش، بر ضعف و فقر غلبه کرده اند، مایه خرسندى درونى و اقتدار ملى خویش را فراهم ساخته اند. اگرچه نمى توان گفت که امروز روحیه راحت طلبى بر عموم جوانان ما حاکم است، اما مى توان گفت که بسیارى از نسل جوان از انجام کارهایى که مستلزم تلاش و سخت کوشى است، کراهت داشته و طالب رفاه و راحتى با کم ترین زحمت هستند. سودآورى برخى از مشاغل غیرتولیدى و دلّال مآبانه نیز این روحیه را تقویت کرده است.
با نگاهى به سیره امامان شیعه(علیهم السلام) درمى یابیم که سخت کوشى، تلاش و پرداختن به فعالیت هاى تولیدى از برجسته ترین ویژگى هاى این بزرگواران است. آنان با این روش خویش، درس بزرگى و عزّت نفس به شیعیانشان آموختند. این مقاله نگاهى کوتاه به جنبه کار و تلاش در زندگى امیرالمؤمنین، على(علیه السلام)، دارد.
آثار سازنده کار بر روان آدمى
رهاورد روحیه کار و تلاش در یک جامعه، اقتصاد سالم آن جامعه است و بالعکس روحیه راحت طلبى و سستى، بیمارى اقتصاد آن جامعه را سبب خواهد شد. کار، سازنده انسان و بنا به اعتقاد استاد شهید مطهرى(رحمه الله)، از عوامل تربیت کننده اوست. ارتباط انسان و کار، ارتباطى متقابل است; ضمن این که انسان آفریننده کار و فعالیت خود است، نوع کار انسان نیز سهم فراوانى در تکوین شخصیت وى دارد. وقتى ابعاد گوناگون شخصیتى همچون امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مورد مداقّه قرار مى دهیم، ملاحظه مى کنیم که ایشان در عین حال که زاهدترین فرد زمان خود است، فعّال ترین آن ها نیز هست. ایشان در عین آن که بیش ترین عبادت ها را در پیشگاه خداى خود دارد، ثمربخش ترین اوقات را نیز دارد و به قول شهید مطهرى، شخصیت على شخصیتى است که جامع الاضداد است. «وقتى شب مى شود و خلوت شب فرا مى رسد، هیچ عارفى به پاى او نمى رسد، آن روح عبادت که جذب شدن و کشیده شدن به سوى حق و پرواز به سوى خداست به شدت در او رخ مى دهد... روز که مى شود، گویى این آدم آن آدم نیست; با اصحابش که مى نشیند، چنان چهره اش باز و خندان است که از جمله اوصافش این بود که همیشه قیافه اش باز و شکفته باشد.»
مطمئناً شرایط فرهنگى و اجتماعى از جمله عوامل مؤثر بر گرایش مردم یک جامعه به سخت کوشى و تلاش یا تنبلى و سستى است و باید این واقعیت را بپذیریم که بنا به دلایل گوناگون، امروزه غالب جوانان ما از زحمت و سخت کوشى گریخته و راحت طلب و آسان خواه شده اند. آیا ماشینیزم آن ها را چنین بار آورده است؟ آیا رفتار والدین که خود سختى زمانه را کشیده و علاقه مند نبوده اند فرزندانشان نیز طعم سختى را بچشند و با تلاش خویش همه شرایط رفاه را براى فرزندانشان فراهم ساختند آن ها را چنین ساخته است؟ و یا مشاهده ثروت هاى بادآورده، که نزد برخى آدم هاى زرنگ بدون کم ترین زحمتى جمع شده، این روحیه را به آن ها تلقین کرده است؟ علت هر چه هست، وجود روحیه راحت طلبى را در بیش تر جوانان نمى توان منکر شد، همچنین آفت بودن آن را. بى شک وجود روح راحت طلبى در یک جامعه آفت است; آفتى که باید علل و راه هاى مقابله با آن را شناخت.
پیش از آن که به سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمینه کار و تلاش اشاره شود، ابتدا نکاتى درباره نقش سازنده کار و تأثیر آن بر روان آدمى ذکر مى گردد:
در اسلام، انسانى که صاحب حرفه است و از دست رنج خود، مخارج خانواده اش را تأمین مى کند، جایگاه رفیعى دارد; چه جایگاهى بالاتر از محبوبیت نزد پروردگار: «انّ اللّه یُحبُّ المحترف الامین» و بالعکس آن که توان کارکردن دارد و مخارج خود را بر دیگرى تحمیل مى کند ملعون خوانده شده است: «ملعونٌ من ألقى کلّه علىَ النّاسِ.»
انسان با اشتغال به یک حرفه، خود را در معرض آزمون قرار مى دهد; آزمونى که استعدادها و توانمندى هاى وى را باز مى شناساند. قطعاً انسان تا به میدان عمل و کار پا نگذارد، حتى خودش هم نمى تواند استعدادهاى خود را شناسایى کند.
بى کارى موجب آزادى یکى از نیروهاى انسان به نام «قوّه تخیل» مى گردد. امام على(علیه السلام) مى فرماید: اگر تو نفس را به کارى مشغول نکنى، او تو را به خودش مشغول مى کند. یکى از زمینه هاى ارتکاب گناه در انسان بى کارى است. همچنین چون جسم و روح انسان دایم از طبیعت نیرو مى گیرند، باید این نیرو را مصرف نمایند. کار بهترین راه مصرف صحیح این نیروست. امروزه هیچ کس منکر ارتباط بى کارى جوانان با گرایش آن ها به منکرات نیست.
در اخلاق اسلامى، رقّت قلب یک فضیلت و قساوت قلب یک رذیلت است. بى کارى موجب قساوت قلب انسان مى شود. در حین انجام کار است که انسان مى تواند طعم شیرین موفقیت را بچشد. موفقیت عامل بزرگ امیدبخش و پیش برنده، تنها هنگامى نصیب انسان مى شود که خود را در معرض انجام مسؤولیتى قرار دهد. شادى عمیق، که همان احساس رضایت مندى درونى است، وقتى نصیب انسان مى شود که در انجام کار خود توفیق یابد. وقتى انسان عهده دار انجام کارى نباشد، چگونه موفقیت و در پى آن، شادى برایش حاصل خواهد شد؟
على(علیه السلام) و کار
به راستى، حد تعادل بهره مندى از دنیا و توجه به آخرت چیست؟ چگونه مى توان به توصیه آیه شریفه «وابتغ فیما آتیکَ اللّه الدّارَآلاخرةَ ولا تنسَ نصیبک مِن الدّنیا» (قصص: 77) نایل شد و بین دنیا و آخرت را جمع نمود؟ سیره على(علیه السلام) به گویاترین شکل این معنا را بیان مى کند. امام(علیه السلام) در کلامى رهگشا به همه کسانى که دغدغه بهره مندى مناسب، در عین اصالت دادن به آخرت را دارند، راه مى نمایند: «للمؤمنِ ثلاثُ ساعات: فساعة یُناجی فیها ربّه و ساعةٌ یرِم معاشَه و ساعةُ یُخلّى بینَ نفسهِ و بین لذّتها فیما یحلُّ و یجملُ. و لیسَ للعاقلِ أن یکون شاخصاً اِلاّ فی ثلاث: مرمةٌ لمعاش أو خطوةٌ فی معاد أو لذّةٌ فی غیرِ مُحرّم»; مؤمن باید شبانه روز خود را سه قسم کند: زمانى براى نیایش و عبادت پروردگارش و زمانى براى تأمین هزینه زندگى اش و زمانى براى داشتن لذت هاى مطبوع، حلال و زیبا. خردمند را نشاید جز آن که در پى سه چیز حرکت کند: کسب حلال براى تأمین زندگى یا گام نهادن در راه آخرت یا به دست آوردن لذت هاى حلال.
از آن جا که براى وصول به جایگاهى امن و مطمئن در آخرت، انسان چاره اى جز عبور همراه با سلامت و تعادل از دنیا ندارد، توجه به برخورد پیشوایان معصوم(علیهم السلام) با دنیا و نحوه معیشت آن ها لازم مى نماید. در میان سخنان و کارهایى که على(علیه السلام) به آن اشتغال داشتند، کشاورزى جایگاه خاصى دارد. بررسى زندگى امام نشان مى دهد که حضرت در دوران 25 ساله فاصله از امور حکومتى، بیش تر وقتشان به باغ دارى و کشاورزى و کارهایى مربوط به آن نظیر حفر چاه و قنات مى گذشت. امام(علیه السلام)ضمن آن که خود یک کشاورز پرتلاش موفق بودند، احترام خاصى براى کشاورزان و زمین قایل بودند، که برخى روایات مربوط به آن در ذیل ذکر مى شود:
«إنَ معایشَ الخلقِ خمسةٌ: الامارةُ و العِمارةُ و التّجارةُ و الاجارةُ و الصّدقاتُ. ... و أما وجهُ العِمارةِ فقوله تعالى: "هو أنشأکُم مِن الارضِ و استعمرکم فیها " فأعلمنا ـ سبحانه ـ أنّه قد أمرهم بالعمارةِ لیکونَ ذلکَ سبباً لَمعایِشهم بما یخرجُ مِن الارضِ مِن الحبِّ و الّثمراتِ و ما شاکلَ ذلکَ ممّا جعله اللّهُ معایشَ للخلقِ»; راه هایى که مردم به کسب درآمد مى پردازند پنج تاست: امور دولتى، آبادانى و کشاورزى، تجارت، اجاره و صدقات... اما کشاورزى، خداوند متعال فرموده: اوست که شما را پدید آورد و به عمران و آبادى دعوت کرد. خداى متعال بدان رو انسان ها را به عمران و آبادانى زمین دعوت کرده تا از بهترین راه ـ که کشاورزى است ـ و محصولات آن از قبیل غلّات و حبوبات و میوه ها تأمین معاش نمایند.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که «کان امیرُالمؤمنینِ یَکتُب و یوصی بفلّاحین خیراً»; امیرالمؤمنین(علیه السلام)همیشه به عمّال و کارمندانشان سفارش کشاورزان را مى نمودند. درباره ارزش زمین امام(علیه السلام)مى فرمایند: «فإنّکم مسؤولونَ حتّى عَنِ البقاعِ و البهائمِ; شما، حتى در مورد زمین ها و چهارپایان، مسؤولید.»
سخن دیگرى از امام صادق(علیه السلام)گویاى همّت بلند و سخت کوشى جدّ بزرگوارشان، على(علیه السلام) است: «پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)زمینى را از انفال به على(علیه السلام)دادند و حضرت در آن زمین قناتى حفر نمودند که آب آن مانند گلوى شتر فوّاره مى زد. امام(علیه السلام) آن آب را «ینبوع» نامیدند. آن آب آن قدر زیاد بود که موجب خوش حالى مردم آن ناحیه شد و هنگامى که یکى از آن مردم به امام(علیه السلام)تبریک گفت، فرمودند: این آب وقف حجّاج و کسانى است که از آن جا عبور مى کنند; کسى نمى تواند آن را بفروشد و به فرزندانم نیز به ارث نمى رسد.»
در زمان عمر، وقتى وى از داورى بین دو زن درمانده شد، در جستوجوى امام(علیه السلام) برآمد تا در قضاوت یاریش نمایند. امام(علیه السلام)را در باغى یافت، در حالى که مشغول کار بودند. وقتى با امام روبه رو شد، امام(علیه السلام) مشغول خواندن این آیه بودند: «أیحسبُ الانسانُ أن یُترکَ سُدىً» (القیامه: 36); آیا انسان مى پندارد به حال خود رها مى شود.
اراده و همّت امام چنان قوى بود که اگر اراده مى نمود از توده اى هسته خرما، نخلستانى انبوه فراهم مى ساخت. روزى یکى از یاران حضرت با مشاهده انبوه هسته هاى خرما نزد ایشان پرسید: این ها را براى چه مى خواهید؟ امام فرمودند: به اذن خدا، این ها تبدیل به درخت خرما خواهد شد و چنین شد: امام(علیه السلام)نخلستانى پدید آوردند با انبوهى از درختان.
فعالیت و تلاش امام(علیه السلام) چنان بود که مى توانستند درآمد فراوانى عاید خود نمایند. زمانى که طلحه و زبیر براى کاستن از مقام حضرت در میان مردم گفتند که حضرت مالى ندارد، امام(علیه السلام)به عاملان خود فرمودند: آنچه از محصول زمین هاى کشاورزى برداشت شده است به فروش برسانند. وقتى با فروش میوه ها و غلّات صدهزار درهم فراهم شد، امام دستور احضار طلحه و زبیر را دادند و خطاب به آن ها فرمودند: این پول، سرمایه اى است که با دست رنج خود جمع کرده ام (نه مانند سرمایه شما که حقتان نیست و به بیت المال تعلق دارد.)
روح احیا و تولید در سیره امام(علیه السلام) و خانواده ایشان کاملاً نمایان است. از ابن عباس نقل شده است: در زمان جنگ جمل، هنگامى که در منطقه «ذى قار» براى جمع آورى نیرو اردو زده بودیم، یک روز به خیمه امام رفتم، دیدم که حضرت مشغول دوختن کفش خویش است. سلام کردم، امام(علیه السلام)جواب دادند، پرسیدند: ابن عباس، این نعلین وصله خورده چه قدر مى ارزد؟ گفتم: ارزشى ندارد. امام(علیه السلام)فرمودند: «حکومت بر شما نزد من از این نعلین بى ارزش تر است، مگر آن که حقى را برپا سازم یا باطلى را از میان بردارم.» امام(علیه السلام)در چند مورد، با اشاره به لباس خویش فرموده اند: «لباسى که بر تن من مى بینید، توسط اهل خانه ام تهیه شده است.»
موارد مصرف درآمد توسط على(علیه السلام)
اگرچه روحیه سخت کوشى روحیه اى مثبت است، اما اگر تلاش آدمى صرفاً براى انباشت ثروت و بهره مندى از انواع لذایذ مادى باشد، قابل ستایش نیست. در این صورت، این تلاش، فعلى طبیعى است که هیچ مدحى به آن تعلق نمى گیرد. کار انسان وقتى در خور ستایش است که در کنار نیازهاى خود، به نیاز انسان هاى محروم نیز توجه کند و در جهت رفع محرومیت از آن ها قدمى بردارد. از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: «حضرت على(علیه السلام) با بیل زدن زمین را آباد ساخت و با درآمد خود هزار برده آزاد نمود.»
درآمد محصول زراعى امام(علیه السلام)را چهل هزار دینار ذکر کرده اند که حضرت آن را به نیازمندان مى بخشید. سخاوت و بخشندگى امام چنان بود که حتى معاویه، دشمن ایشان، هم به آن اعتراف نمود. کودکان بى سرپرست، گروهى بودند که امام(علیه السلام)به تأمین نیازهاى مالى و روحى ایشان اهتمام خاصى داشتند. شخصى به نام ابوالطفیل نقل نمود: «على را دیدم که یتیمان را فراخوانده بود و با عسل آن ها را پذیرایى مى نمود، به گونه اى که بعضى از صحابه با دیدن این منظره گفتند: اى کاش ما هم یتیم بودیم.»
امام باغ ها و نخلستان هایى را که ایجاد کرده بودند، وقف استفاده نیازمندان نمودند. این باغ ها متعدد و در مناطق متنوّعى بودند، همچون منطقه خیبر، ابى نیزر، بغیبغه، ارباحاو... همچنین چاه هایى را که امام حفر و وقف نمودند، بیش از یکصد حلقه ذکر کرده اند.
بررسى سیره امام(علیه السلام) این نکته را بازگو مى کند که توانمندى مالى نه تنها براى مسلمانان عیب نیست، که یک امتیاز هم هست; از آن رو که توان مالى همراه با تقوا ضمن بى نیاز ساختن انسان از دیگران، مى تواند گره گشاى مشکلات محرومان واقعى باشد.
در کلامى منظوم، على(علیه السلام)، ابرمرد عرصه زهد و سازندگى، درباره کار و عزّت نفس چنین سروده اند:
لَنقُل الصّخرِ مِن قُللِ الجبالِ اَحبُّ اِلىَّ مِن مِننَ الرّجالِ
یَقولُ النّاسُ لی فی الکسبِ عارٌ فإنّ العارَ فی ذُلِّ السّؤالِ;
براى من سنگ کشى از قله هاى کوه آسان تر است از این که منّت دیگران به دوش بکشم. به من مى گویند در کسب و کار ننگ است، ولى من مى گویم: ننگ این است که انسان از دیگران درخواست کند.
در رباعى دیگرى، امام(علیه السلام)مى فرمایند:
کَدّ کَدّ العبدِ إن احببتَ أن تصبحَ حرّاً واقطع الامالَ مِن بنی آدم طُرّاً
لاتَقُل ذا مکسب یزری فقصدُ النّاسِ أزری انتَ ما استغنیتَ عَن غیرک أعلى النّاسِ قدراً;
اگر مى خواهى آزاد زندگى کنى، مثل برده زحمت بکش و آرزویت را از مال هرکس که باشد، قطع کن. نگو این کار مرا پست مى کند; زیرا از مردم خواستن از هر چیز بیش تر ذلّت مى آورد. وقتى که از دیگران بى نیاز باشى، از همه مردم بلند قدرتر هستى.
تلاش و کارسازنده امام(علیه السلام)زمینه بى نیازى فرزندانشان را نیز فراهم ساخت. ایشان ضمن وصایایى که در مورد چگونگى استفاده از اموالشان به فرزندانشان دارند، بر حفظ اصل سرمایه و اموالشان تأکید خاص دارند; و این نکته قابل توجهى است:
«این دستورى است که بنده خدا، على ابن ابى طالب، امیرمؤمنان، نسبت به اموال شخصى خود که براى خشنودى خدا داده است، تا خداوند با آن به بهشتش درآورد و آسوده اش گرداند.
همانا سرپرستى این اموال بر عهده فرزندم، حسن بن على، است; آن گونه که رواست از آن مصرف نماید و از آن انفاق کند. اگر براى حسن حادثه اى رخ داد و حسین زنده بود، سرپرستى آن را پس از برادرش، به عهده گیرد و کار او را تداوم بخشد. پسران فاطمه(علیها السلام)از این اموال به همان مقدار سهم دارند که دیگر پسران على خواهند داشت. من سرپرستى اموالم را به پسران فاطمه(علیها السلام)واگذاردم تا خشنودى خدا و نزدیک شدن به رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)و بزرگداشت حرمت او و احترام پیوند خویشاوندى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را فراهم آورم. و با کسى که این اموال در دست اوست، شرط مى کنم که اصل مال را حفظ نموده، تنها از میوه و درآمدش بخورند و انفاق کنند و هرگز نهال هاى درخت خرما را نفروشند تا همه این سرزمین یکپارچه در زیر درختان خرما به گونه اى قرار گیرد که راه رفتن در آن دشوار باشد.»
به راستى، امروز جوانان ما به کار و فعالیت چگونه مى نگرند؟ مسلّماً بر مسؤولان جامعه ما لازم است که راه هاى تشویق هرچه بیش تر نسل جوان را به کار و فعالیت شناخته، با جدیّت آن را هموار سازند. فراموش نکنیم این گفته استاد شهید مطهرى(رحمه الله) را:
«خوشا به حال اجتماعى که سیستم اجتماعى اش به شکلى باشد که راه درآمد منحصر باشد به فعالیت، و آثار فعالیت فرد هم مخصوص خودش باشد! بدا به حال اجتماعى که کار در آن اجتماع صرف نمى کند، اما بورس بازى و کارهاى غیرتولیدى و کارهاى انحرافى در آن صرف بکند و بالاخره، فعالیت مفید و سالم راه درآمد نباشد!»