چرا پیامبران و امامان با وجود این که دارای مقام عصمت الهی هستند، به طور دائم از خداوند متعال استغفار کرده و طلب بخشش میکنند؟ در پاسخ باید گفت که استغفار انبیا و امامان دارای وجوه مختلفی است که ذکر میشود.
میان مخلوقات، فرستادگان الهی یعنی انبیا و جانشینان آنها، کسانی هستند که خدا را به بهترین وجه عبادت میکنند و در حقیقت، خداوند متعال، مجموعه اوامر و نواهی خویش را در گفتار و رفتار این بزرگواران متجلی میسازد، تا مردم با اطاعت از آنها در گفتار و کردار راه بندگی او را در پیش گیرند.
قرآن کریم نیز از اینان به عنوان مخلصین یاد میکند، که هرگز تحت گمراهی شیطان قرار نمیگیرند و شیطان را بر آنها تسلطی نیست.(1)
چون انبیا و اوصیای الهی از کمالات والایی برخوردار هستند و درجه نزدیکی آنها به خدای متعال به گونهای است که به تصور ما نمیآید، ممکن است کیفیت کارها و اعمال عبادی که انجام میدهند در درک و فکر ما نگنجد. که این به دلیل اوج کمالات و علم و معرفت الهی و ... است که خد به آنها عطا کرده است. چرا که بر حسب علم و معرفت، درجات عبودیت و بندگی متفاوت و ممتاز خواهد بود. به همین دلیل در مسیر عبودیت پروردگار هیچ گونه خطا، اشتباه و گناهی از آنها سر نمیزند که این نیز همان مقام عصمت است که خدا به آنها عطا کرده، تا از خطا و اشتباه مصون مانده و موجب گمراهی مردم و بیاعتمادی آنها نشوند.
حال با توجه به بعضی از آیات قرآن و ادعیه این سوال مطرح میشود، که چرا پیامبران و امامان با وجود این که دارای مقام عصمت الهی هستند، به طور دائم از خداوند متعال استغفار کرده و طلب بخشش میکنند؟ در پاسخ باید گفت که استغفار انبیا و امامان دارای وجوه مختلفی است که در پایین ذکر میشود.
پیامبر و ائمه در اثر این بالارفتن و شدت خضوع بیشتر در برابر پروردگار، از اعمال انجام داده در اوقاتی که در مقامات پایینتر بودند استغفار میکنند و این در حالی است که از آنها گناه، مکروه و حتی ترک اولایی نیز صادر نشده است، بلکه کارها و اعمال گذشته خویش را شایسته مقام پروردگار نمیبینند.
نظر |
بحث برسر این نیست که انسان نباید امیال طبیعی خود را ارضا نماید. هیچ عقل سلیمی منکر لزوم ارضای امیال فطری و طبیعی در حد نیاز نیست. بحث بر سر این است که انسان در بعد لذت طلبی هم مانند سایر ابعادش بی نهایت طلب است; و اگر محیط او همیشه در او ایجاد میل و شهوت کند تمام استعدادهای او صرف ارضای آن شهوات خواهد شد
انسان در همه ابعاد بی نهایت طلب است و از آن جمله بی نهایت طلبی در جمال خواهی و زیبا طلبی است. یعنی همیشه دوست دارد چیزهای زیبا را ببیند و از آنها بهره ببرد و هیچگاه از دیدن امور زیبا خسته نمی شود. به عبارت دیگر از برخورد با امور زیبا لذت می برد... چشم، دریچه دل و اندیشه انسان است، اگر چگونه نگریستن را یاد بگیریم و چگونه دیدن را تجربه کنیم، چشم، چشمه امید و ایمان می شود و نگاه ما، عبادت و سبب رشد و تکامل خواهد شد، و اگر آن را رها کنیم تا به هرچه هوی و هوس دستور داده نگاه کند، زیان های متعددی متوجه انسان خواهد شد، و به گناهان ناخواسته ای دچار خواهد شد، مگر فاصله نگاه تا گناه چه قدر است؟
میزان کششی که دیدنی های زیبا در انسان ایجاد می کنند، متفاوت است. گاهی وقت ها چیزی زیباست و به خاطر زیبایی لذت در نفس ایجاد می کند ولی گاهی دیدن، علاوه بر لذتی که در اثر زیبایی شی» در بیننده بوجود می آورد او را به یاد لذت های دیگر نیز می اندازد. زن به عنوان یکی از مظاهر جمال الهی این خصوصیت را دارد که همه وجودش جاذبه دارد و این جاذبه از هر دو بعد است. یعنی هم از بعد زیبا طلبی و هم از بعد لذت طلبی و جاذبه جنسی که می تواند مورد توجه قرار گیرد.
لذا بدیهی است که کثرت نگاه به نامحرم در دل ایجاد شهوت می نماید. وقتی شهوت ایجاد شد، یعنی تمنایی بوجود آمده است و انسان به طور طبیعی می خواهد به آنچه که میل کرده برسد و تمام هم و غم او ارضای آن میل می شود.
بحث برسر این نیست که انسان نباید امیال طبیعی خود را ارضا نماید. هیچ عقل سلیمی منکر لزوم ارضای امیال فطری و طبیعی در حد نیاز نیست. بحث بر سر این است که انسان در بعد لذت طلبی هم مانند سایر ابعادش بی نهایت طلب است; و اگر محیط او همیشه در او ایجاد میل و شهوت کند تمام استعدادهای او صرف ارضای آن شهوات خواهد شد و دیگر حوصله و میلی به شکوفایی استعدادهای عالی تر در وی ایجاد نخواهد گردید.
یعنی مشغول شدن به ارضای آمال و امیال حیوانی، او را از پرداختن به سایر ابعاد غافل می کند و لذا حرکت اصلیش، یعنی حرکت به سمت ابدیت و کمالات واقعی انسانی را فراموش می نماید. در واقع علاقه و میل شدیدی که در اثر تحریک محیط در شخص ایجاد می شود، قدرت تفکر صحیح و درک واقعیات را از وی سلب می نماید. چنین شخصی چون گرفتار و اسیر لذات زودگذر می شود نه تنها حاضر نیست هیچ نصیحتی را در این باره بشنود، بلکه از نصیحت کننده هم نفرت دارد و تذکرات و خیرخواهی های او را، خیرخواهانه نمی داند و چه بسا نصیحت کننده را به فضولی، نفهمی و یا دشمنی متهم کند.
بسیاری از ازدواج هایی که از نگاه های خیابانی، پارک و دانشگاه ها شروع شده اند یا به سرانجام روشنی نرسیده، یا قبل از ازدواج رها شده و حاصلی جز بدنامی نداشته اند. عشقی که با نگاه آمده با نگاه هم می رود.
امام علی علیه السلام درباره شخصیت چنین فردی می فرماید: "چگونه از نصیحت نفع می برد کسی که از رسوایی لذت می برد". جدای از حرکت اصلی انسان به سوی ابدیت که مورد غفلت قرار می گیرد بسیاری از واقعیت های زندگی دنیایی و اجتماعی وی نیز به بوته فراموشی سپرده می شود، چه بسیار خانواده هایی که به خاطر اسیر شدن مرد و زن در بند شهوات، متلاشی شده، چه بسیار جنایت ها و قتل هایی که به خاطر ارضای شهوات صورت گرفته و چه بسیار آبروریزی ها و فضاحت هایی که در اثر غلبه شهوات بوجود آمده است. چرا که شخص در حالی که مغلوب شهوات است هرگز به این مسائل و مصالح نمی تواند فکر کند. به فرموده امام علی علیه السلام: "هنگامی که چشم، مورد شهوت انگیز را ببیند، فکر از توجه به عاقبت، کور(ناتوان) می شود".
نوعی بیماری یا عادت مذموم:
گام اول در روابط نامشروع نگاه آلوده است و گام گذاران در این وادی، چه بسا گرفتار عادت مذموم دائمی خواهند شد. روان شناسان، چشم چرانی را نوعی بیماری روانی می شمارند. بدنامی طرفین: چه بسیاری دوستی ها و ارتباط های نامشروع که از نگاه آغاز شده ولی نگاه های هوس آلود و تداوم آن و تسلط طبیعی شهوت آن را به ناکجا آباد کشانیده، سبب بدبختی و بدنامی طرفین گردیده و حتی افشا شدن برخی از این روابط بعد از ازدواج، کانون گرم خانوادگی را متلاشی نموده، سبب بروز مشکلات خانوادگی و اجتماعی شده است.
مقایسه های هوس آلود:
در جامعه ای که نگاه به نامحرم رایج شود به دنبال آن جلوه گری ها و فرهنگ برهنگی و بدحجابی حاکم می شود، و در پی آن زن و مرد به هر سوی و هر کس که بخواهند نگاه می کنند. اینجاست که همواره در زندگی حالت مقایسه بوجود میآید مقایسه میان آنچه دارند و آنچه ندارند. و این مقایسه ها هوس را دامن می زند و خانواده را در معرض نابودی قرار می دهد.
زنی که سال ها در کنار شوهر و در مشکلات با او زندگی کرده، پیداست اندک اندک بهار چهره اش، شکفتگی خود را از دست می دهد و روی در خزان می گذارد و در چنین حالی است که سخت محتاج مهربانی و وفاداری همسر خویش است، اما ناگهان زن جوان تری از راه می رسد و در کوچه و بازار و اداره و مدرسه نگاه های حرام به همدیگر، فرصت مقایسه ای را پیش می آورد که مقدمه می شود برای ویرانی اساس خانواده.
اگر سری به هفته نامه ها و مجلات خانوادگی بزنیم، صفحات راز و پزشک مشاور، مملو از غم نامه هایی است که دخترها و پسرها از دوستی ها و ازدواج های ناکام خود نوشته اند، بسیاری از ایشان وقتی شور و اشتیاق اولیه شان فرو نشست و با واقعیت های زندگی، بیش تر آشنا شدند، با یک دیگر احساس نوعی بیگانگی و غرابت نموده، با عدم تفاهم در زندگی مشترک مواجه می شوند.
بسیاری از ازدواج هایی که از نگاه های خیابانی، پارک و دانشگاه ها شروع شده اند یا به سرانجام روشنی نرسیده، یا قبل از ازدواج رها شده و حاصلی جز بدنامی نداشته اند. عشقی که با نگاه آمده با نگاه هم می رود. دکتر جامعه شناسی در این زمینه می گوید: جوانانی که همدیگر را در پارک ها و خیابان ها می یابند، یا از طریق تماس های تلفنی به هم دیگر علاقمند می شوند. اصولا مبنا و اساس علاقه مندی خود را با همان نگاه های اولیه پایه گذاری می کنند و این عشق و علاقه وقتی ظاهری باشد(و از طریق نگاه بوجود آمده باشد) قاعده بعد از مدت زمانی کوتاه (کم تر از یک سال) به طلاق می انجامد. تازه اگر هم ازدواجها برقرار بماند همیشه همراه با بگو و مگوهای مشکل ساز است.
عالمی گفته است :پس از آن که به سن پیری رسیدم، دیدم با شیطان در بالای کوهی ایستادهایم، من دست خود را بر محاسن گذارده و به او گفتم: مرا سن پیری و کهولت فرا گرفته،اگر ممکن است از من بگذر. شیطان گفت: در دل من رحم و مروت و مهر و عطوفت قرار نگرفته اگر چنگال من بر تو گیر کند و دستم به تو رسد جای تو در ته این دره خواهد بود.
همه ما شیطان را به عنوان موجودی می شناسیم که پیوسته انسان را در زندگی وسوسه کرده و او را به تمایلات نفسانی و شهوات میکشاند. حال این تمایلات در برخی ضعیفتر و در برخیدیگر قویتر است.
از نظر منطق قرآن کریم هم شیطان یکی از مخلوقات متمرد خداوند متعال است که به سبب معصیت، از درگاه رحمت الهی رانده شد و قسم یاد کرد که تا قیامت بندگان خدا را فریب دهد.
با این اوصاف، شکی نیست که ما پیوسته در معرض وسوسههای شیطانی هستیم. حال سوال اینجاست که برای جلوگیری از نفوذ و راهیابی شیطان به وجودمان و به زندگی دنیویمان چه باید بکنیم.
*جلوگیری از نفوذ شیطان
اولین راه بستن نفوذ شیطان، اخلاص است. مخلَص، یعنی کسی که خداوند او را پاک کرده باشد. کلمه مخلصین به فتح لام، هشت بار در قرآن آمده است.
خداوند در سوره ص از زبان شیطان میفرماید: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (82) إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ (83)
ابلیس گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان خالص تو را!»
در سوره مریم آیه 51 میفرماید: وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا؛ و در این کتاب (آسمانى) از موسى یاد کن، که او مخلص بود، و رسول و پیامبرى والا مقام.
همچنین در آیه 24 سوره یوسف، خداوند میفرماید: إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود.
اما کلمه مخلص به کسر لام، به معنای کسی که اخلاص دارد، چهاربار در قرآن آمده و مخلصون یک بار و مخلصین هفت بار در قرآن به کار رفته است.
اخلاص یعنی این که عملی را که انسان انجام میدهد، فقط به خاطر خدا باشد، انگیزههای مادی و غیرمادی در آن دخالت نداشه باشد، تحقق اخلاص با تمرین کردن، نصیب انسان میشود. گفتن بسمالله در آغاز هر کار، زمینه خالصشدن آن را فراهم میکند و در حقیقت ارزش هرکاری به اخلاص و معرفت میباشد.
«توکل بر خداوند»
قرآن میفرماید: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (سوره نحل ایه 99)؛ چرا که او، بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل مىکنند، تسلّطى ندارد.
اما شیطان نسبت به کسانی از او تبعیت میکنند و گمراه هستند، تسلط دارد قرآن میفرماید: إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ (سوره حجر42) بر بندگانم تسلّط نخواهى یافت؛ مگر گمراهانى که از تو پیروى مىکنند.
*تو را در دره پرت میکنم!
علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب لب الالباب در سیر سلوک (صاحبان عقل)، نقل میکند: حاج امام قلی نخجوانی که استاد معارف مرحوم آقا سید حسین قاضی پدر مرحوم میرزا علی آقا قاضی(ره) بود و در نزد مرحوم آقا سید قریش قزوینی(ره) در اخلاقیات و معارف الهیه مراتب استکمال را طی مینمود، گفت:
پس از آن که به سن پیری رسیدم، دیدم با شیطان در بالای کوهی ایستادهایم، من دست خود را بر محاسن گذارده و به او گفتم: مرا سن پیری و کهولت فرا گرفته،اگر ممکن است از من بگذر. شیطان گفت: این طرف را نگاه کن، وقتی نظر کردم درهای بسیار عمیق دیدم که از شدت خوف و ترس عقل انسان مبهوت میماند.
شیطان گفت: در دل من رحم و مروت و مهر و عطوفت قرار نگرفته اگر چنگال من بر تو گیر کند و دستم به تو رسد جای تو در ته این دره خواهد بود که تماشا میکنی و چنان تو را در آن سرنگون کنم که بند از بندت جدا شده و پیکرت قطعه قطعه شود.
حضرتعلی(ع) فرمودند: مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَمْ یَضُرَّهُ شَیْطَان، هرکس به خدا متوسل شود، شیطان به او ضرر نمیرساند. (تصنیف غررالحکم ودررالکلم)
اواخر عمر آیت الله کوهستانی (ره) بود که برای تجدید کارت معافیت تحصیلی، از مشهد به بهشهر آمدم. در این سفر ایشان بیمار بودند، ولی در بستر بیماری هم سیر و سلوک ویژه ای داشتند. از دیدنی ها و از شنیدنی های دنیا دور بود. در همان حال معنوی، درخواست نصیحت و پندی کردم، فرمود:
1- همراه با قرآن باشید و از قرآن جدا نشوید. 2- نماز شب را ترک نکنید. 3- نماز را اول وقت بخوانید.
آن مرد الهی بعد فرمود: مواظب شیطان باشید که برای فریب دادن هر انسانی آماده است. من عمری را سپری کرده ام دیگر وقتی برایم باقی نمانده است. و فقط منتظر صدایی هستم که مرا بخواند تا با کاروان آخرت همراه شوم. با این حال شیطان می خواهد مرا هم وسوسه کند. در این حال صدای گریه آن رادمرد پاک باخته بلند شد. مجله بشارت شماره 28- فروردین 1381- به نقل از (سید عنایت الله دریاباری)
در دعای حزین با زبان حال میخوانیم:
فَیَا غَوْثَاهْ ثُمَّ وَا غَوْثَاهْ بِکَ یَا اللَّهُ مِنْ هَوًى قَدْ غَلَبَنِی وَ مِنْ عَدُوٍّ اسْتَکْلَبَ عَلَی؛ «خدایا! کمکم کن، به دادم برس، از هوایى که بر من غالب شده!، از دشمنى که چون سگ بر من پارس مىکن. (عده الداعی و نجاح الساعی ص 206)
صدر المتالهین شیرازی در کتاب مفاتیحالغیب نقل کرده است، که مردی میگفت: از پروردگار خود در خواست کردم تا محل و مکان شیطان را در دل آدمی به او نشان بدهد، پس به وقت خوابیدن و استراحت کردن، در خواب مردی را دیدم که پیکر مانند بلور است، به طوری که درون او از بیرون دیده میشد خوب که به درون آن پیکر بلورین نگاه کردم، شیطان را دیدم که به صورت قورباغهای با خرطومی باریک و دراز، بر روی شانه چپ او، میان گوش و دوشش نشسته، و خرطومش را از شانه چپ فرو برده و به قلب او رسانده، و او را وسوسه میکند در این وضع وقتی آن شخص در دل یاد خدا میکند و ذکر خدا را میگوید، آن قورباقه خود را عقب میکشد و میگریزد و این تجسم وجود شیطان و اثر ذکر و یاد خدا در قلب، روح و جسم آدم، و از طرفی غفلت از یاد خدا و دوری از ذکر خدا باعث وسوسه و نفوذ شیطان در انسان است.
*مادر شیطانها را دیدم!
در انوار جزائری است که در سال قحطی، در مسجدی واعظی روی منبر بود و میگفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می چسبند و نمی گذارند،صدقه بدهد.
مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید تعجّب کنان به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم درخانه دارم، می روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد. وقتی که به خانه رسید و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سال قحطی رعایت زن و بچّه و خودت را نمی کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و... خلاصه به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟. پاسخ داد: من شیطان ها را ندیدم لکن مادرشیطان را دیدم که نگذاشت. انسان می خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا شوهر یا رفیق و... مصلحت بینی می کند و نمی گذارد. (اخلاص وانفاق- دستغیب- ص155)
سه عملی که باعث چیرهشدن شیطان بر انسان میشود
حضرت موسی علیه السلام در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاه رنگارنگی بر سر داشت نزد موسی علیه السلام آمد، وقتی که نزدیک شد کلاه خود را (به عنوان احترام) از سر برداشت و مؤدبانه نزد موسی علیه السلام ایستاد. حضرت موسی گفت: تو کیستی ؟ ابلیس جواب داد: ابلیس هستم. موسی (ع) پرسید: تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. ابلیس گفت: من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری بر تو سلام کنم. موسی پرسید: این کلاه چیست که بر سر داری ؟ ابلیس پاسخ داد: با (رنگها و زرق و برقهای) این کلاه، دل انسان ها را میربایم. موسی پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد ، تو بر او پیروز می شوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا می کشی. ابلیس گفت: «اِذا اَعجَبَتهُ نَفسُهُ ، وَاستَکثَرَ عَمَلَهُ، و صَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنبُهُ؛
سه حالت گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره می گردم،
1- هنگامی که او خودبین شود و از خودش خوشش آید.
2- هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد.
3- هنگامی که گناه در نظرش کوچک گردد. (الکافی ج 2ص 314)
در این نوشتار مختصر سعى شده، اصولىترین معیارها و ملاکهاى انتخاب همسر شایسته، به جوانان عزیز معرفى شود تا به گونهاى همسر برگزینند که با یکدیگر «همتا» و «متناسب» باشند، و زندگى مشترکشان بهتر، سالمتر، پرجاذبهتر، شیرینتر و باصفاتر گردد.
یکی از مسائل بسیار مهم و اساسی قبل از ازدواج، در نظر گرفتن معیارهایی برای انتخاب همسر است. به جرأت میتوان گفت بیشترین مشکلاتی که در زندگی مشترک بهوجود میآید، ناشی از این است که زن و مرد، همسر مناسب خود را انتخاب نکردهاند و پس از چند سال زندگی متوجه میشوند این دو مناسب یکدیگر نبودهاند.
تحقیقات نشان میدهد عوامل اصلی طلاق عبارتند از: اعتیاد، دخالت اطرافیان، ناسازگاری، مسائل مالی، فقر فرهنگی و شیوههای سنتی انتخاب همسر (که بیشتر متکی بر شانس و تصادف است).
انتخاب همسر، سنگ زیربنای یک زندگی موفق است و اکثر شکستها در زندگی مشترک، از بناگذاری نامناسب این سنگ زیرین ناشی میشود. این که یک زندگی شیرین پس از مدتی به تلخی و سردی میگراید، این دریافت ویرانگر هر یک از زوجین را در متن خود دارد که «ما اصلاً برای هم مناسب نبودیم»، یعنی به این نتیجه میرسند که در مرحلهی «گزینش» اشتباه کردهاند.
روانشناسان و متخصصان خانواده معتقدند که هر اندازه زن و مرد قبل از ازدواج، اطلاعات صحیحتر و دقیقترى نسبت به یکدیگر داشته باشند، بهتر میتوانند موفقیت و یا شکست زناشویى خود را پیشبینى نمایند. در این راستا روانشناسان و متخصصان خانواده، - ناصحان خیراندیشی که راهنمایی نسل جوان را وظیفهی خود میدانند و برای رهایی دختران و پسران جوان از یک زندگی سرد و بیروح و یا یک جدایی اجتنابناپذیر، دل میسوزانند - آنان را به ریشههای مشکلات احتمالی توجه دادهاند و از این طریق سعی کردهاند که اشتباهات را به حداقل ممکن کاهش دهند.
یکی از مهمترین این موارد «انتخاب مناسب همسر» است. قبل از هر چیزی لازم است همسری را که برای زندگی آینده انتخاب میکنیم بهخوبی بشناسیم. اگر این انتخاب درست و هشیارانه صورت بگیرد، مشکلات بعدی که خواهناخواه در هر زندگی بهوجود خواهد آمد، با درایت و گذشت برطرف میشود؛ زیرا در صورت انتخاب صحیح، زندگی مشترک بر این باور عمیق تکیه خواهد داشت که «اصل تصمیم در مورد شروع زندگی مشترک و انتخاب همسر، درست بوده است» یعنی پشتوانهی زندگی، یک تصمیم درست و منطقی و یک انتخاب آگاهانه بوده است و ستون محکم این زندگی هرگز فرو نخواهد ریخت.
به هر حال، باید توجه داشت که انتخاب همسر، غیر از انتخاب لباس و یا گزینش نوکر و کلفت است. شخص با انتخاب همسر میخواهد یک شریک در زندگی خانوادگی برای خود برگزیند؛ شریکی که تا پایان عمر همراه و همراز او باشد و از مصاحبت با او لذت ببرد. میخواهد او را شریک مال و زندگی خود و مهمتر از همه، محرم اسرار خویش نماید. از اینرو، عقل سلیم حکم میکند که انسان دربارهی همسر آیندهاش تحقیق کند و از هرگونه عجلهکاری و اغماض در جوانب قضیه بپرهیزد. باید ویژگیهای اخلاقی و روحی همسر مورد انتخاب را بشناسد و بنگرد که چه کسی را برای همسری برمیگزیند. ازاینرو، مرحلهی بررسی و شناخت جهت گزینش همسر، اهمیت بهسزایی در زندگی انسان دارد؛ زیرا تجربه نشان داده که منشأ بیشتر اختلافات خانوادهها و طلاقها، شتابزدگی در انتخاب همسر بوده است.
بر اساس نتایج یک بررسی جهانی انجام شده از سوی موسسه "سیسکو" بر روی 2 هزار و 800 پاسخدهنده، از هر سه دانشآموز دبیرستانی یک تن معتقد است که اینترنت یک نیاز بنیادین برای انسانهاست و اهمیت آن به اندازه غذا، آب، هوا و پناهگاه است.در ادامه این گزارش آمده است، 49 درصد از دانشآموزان دبیرستانی و 47 درصد از کارمندان میگویند که بدون اینترنت قادر به ادامه زندگی نیستند و اینترنت به بخش جداییناپذیر زندگی آنها تبدیل شده است.این بررسیها نشان داد که 40 درصد از پاسخدهندگان میگویند اینترنت مهمتر از ملاقاتهای اجتماعی با دوستانشان است. شبکههای اجتماعی هم یکی از موارد مورد علاقه پاسخدهندگان بود.27 درصد از شرکتکنندگان در این نظرسنجی اظهار کردند که بهروزرسانی صفحه فیسبوک خود برای آنها مهمتر از مهمانی رفتن، ملاقات با دوستان، گوش کردن به موسیقی و گردش با دوستان است.
سیسکو همچنین اعلام کرد: تعاملات اجتماعی آنلاین مرزهای بین زندگی شغلی و زندگی اجتماعی را مبهم کرده است.
بر اساس بررسیهای جدید سیسکو از هر 10 کارمند، هفت کارمند رئیس یا همکاران خود را در لیست دوستانش در فیسبوک قرار داده و 68 درصد از کارمندانی که در توئیتر عضو هستند، همکاران و رئیس خود را در توئیتر دنبال میکنند.