صهیونیسم بین الملل با ترویج خرافات و افسانه های دروغ از طریق سینما، به نوعی جهانی سازی اسطوره ای دست زده و قصد آن دارد تا باورهای خرافی خود در زمینه: «شیطان»، «پایان دنیا»، «ظهور منجی یهود»، «سفر به سرزمین موعود»، «تشکیل امپراتوری جهانی» و «اسطوره های بنیانگذار سیاست اسرائیل» را به سایر اقوام و ادیان و ملل نیز تسری دهد.
اعتقاد به منجی و آخرالزمان در همه ادیان بزرگ دنیا دیده می شود. این اعتقاد در دین های ابراهیمی از اهمیت و برجستگی بیشتری برخوردار است. از آنجا که موضوع فرجام جهان، موضوعی است که اذهان بسیاری از مردم جهان را به خود مشغول کرده است، همواره دستاویز خوبی برای سینماگران به شمار می رفته تا با پرداختن به آن، به شکل های گوناگون به کنجکاوی و مشغولیت اذهان پاسخ دهند. در این میان، هالیوود به عنوان مهم ترین و پرمخاطب ترین سینمای جهان بیش از هر نظام سینمایی دیگری به این موضوع پرداخته است. هالیوود گاه موضوع فرجام جهان را با مضامین ایدئولوژیک دینی و سیاسی، گاه با مضامین علمی و در ژانر علمی- تخیلی و در مواردی دیگر با ساختن فیلم هایی درباره حوادث طبیعی همچون زمین لرزه، توفان، بارش شهاب سنگ ها و تشعشعات کیهانی، موجودات خارق العاده طبیعی و ... به تصویر کشیده است. درباره چرایی رشد و گسترش این مباحث در رسانه های تصویری غربی، دیدگاه های مختلفی مطرح شده است، اما بر اساس ادله و مستندات موجود، می توان گفت دلیل این رشد و گسترش، توسعه دامنه نفوذ فرهنگی، سیاسی جریان مسیحیت صهیونیستی در طول سال های اخیر است. آنها از ابزار رسانه به بهترین شکل در جهت اهداف خود بهره برداری می کنند و صد البته یکی از اهداف این مجموعه در هالیوود، مقابله با آموزه های آخرالزمانی اسلام و بدنام کردن منجی موعود مسلمانان است. ترویج مفاهیمی همچون «آرماگدون» یکی از این ابزارهای جهت دهی به افکار مخاطبان در اقصا نقاط جهان است. جریان صهیونیسم مسیحی امروزه این گونه از افکار را به واسطه شیپور تبلیغاتی غرب یعنی هالیوود و مجموعه فیلم های موسوم به آپوکالیپتیک یا همان آخرالزمانی به اذهان جهانیان حقنه می کند.از آرماگدون، در قرآن و سنت، سخنی به میان نیامده است و از پیشوایان ما نیز مطلبی درباره آن نقل نشده است. این عقیده، بخشی از اعتقادات بنیادگرایان انجیلی آمریکاست که یک پنجم آمریکایی ها را تشکیل می دهند و مسیحیت را با صهیونیسم در آمیخته اند و اعتقاد دارند، برای بازگشت دوباره مسیح(ع) به زمین، باید جنگ بزرگی، در جایی به نام «آرماگدون» میان اردن و فلسطین، به وقوع بپیوندد و به نابودی و تخریب اکثر شهرهای جهان بینجامد.
نظر |
حجاب به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است؛ بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن حرام بودن خودنمایی در مواجهه با نامحرم است و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود.
اشاره: بیشک، مسئله حجاب و عفّت از اصلیترین و مهمترین مسائلی است که مورد توجه و عنایت ویژه دین مبین اسلام قرار گرفته است. از صدر اسلام تا به امروز، همواره شناختن ارزش و شخصیت زن مسلمان، به میزان پایبندی وی به حجاب و عفاف سنجیده میشود. هر چند عدهای غافل، بر این گمان بودهاند که حجاب امری جانبی و حاشیهای است و نمیتوان از آن به عنوان یک مسئلة اصلی و ضروری نام برد، اما واقعیت آن است که حجاب یک ضرورت دینی است. در این مقال کوشیدهایم تا با نگاهی دوباره به این ضرورت دینی، آن را از سه منظر: شریعت، فطرت و اجتماع مورد تبیین قرار دهیم تا در پایان به این نتیجه برسیم که حجاب یک ضرورت دینی است و نه مسئلهای حاشیهای. نگاهی به واژه و انواع حجاب کلمه حجاب از نظر لغت مترادف واژه عربی «سِتْر» است که به معنای پوشیدن، پوشش، حائل، پرده، حاجب و مانع است. معنای اصطلاحی حجاب نیز همان پوشش اسلامی است و معنای پوشش اسلامی براساس آنچه از متون اسلامی مثل قرآن و احادیث استفاده میگردد، این است که بانوان هنگام مواجهه و معاشرت با افراد نامحرم، بدن خود را بپوشانند و به جلوگیری و خودنمایی نیز نپردازند. .بنابراین، حجاب به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است؛ بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن حرام بودن خودنمایی در مواجهه با نامحرم است و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود.حجاب و پوشش، به تناسب اوضاع و شرایط و انگیزهها و نیّتها و افکار و اندیشههای شخصی که از آن استفاده میکند، دارای انواع مختلفی است که برخی از آنها عبارتند از:
در احادیث ملاحم و فتن، خروج قرامطه، سقوط بنیامیّه و بنیعبّاس، فتح «استانبول»، اشغال «عراق» و «افغان» توسط سرکرده کفر و دیگر رخدادهای جهان تا هنگامه ظهور و انفجار نور، به روشنی پیشبینی شده است.
بیش از دو هزار نشانه برای فرج، ظهور و رستاخیر در کتب حدیثی نقل شده که میتوان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود: 1. فِتَن: فتنه از ریشه فتن در لغت به معنای امتحان و آزمایش است. 2. مَلاحم: جمع ملحمه به معنای جنگ و کشتار است. 3. اشراط الساعه: اَشْراط جمع شَرَط به معنای نشانه و سرآغاز است. ساعه به معنای رستاخیر است. اشراطالسّاعه، یعنی نشانههای رستاخیر. 4. علائم ظهور: عَلائِم جمع عَلامَه از ریشه عَلَم به معنای نشانه است. نشانههای ظهور که در اصطلاح فتن، ملاحم و اشراط السّاعه نیز نامیده میشوند؛ از نخستین روز رحلت رسول اکرم(ص) آغاز شده تا هنگامه ظهور ادامه دارند. منظور از بیان علائم ظهور آن است که هر کس بخواهد از خطر ضلالت در امان باشد، آنها را فرا بگیرد تا کسی را در برابر خداوند حجّت نباشد که مقتضای آن وجوب فراگیری علائم ظهور و معذور نبودن احدی در ندانستن آنها میباشد.آثار فراوانی تحت عنوان «علائم الظّهور»، «علامات الظّهور» و «علامات المهدی(ع)» از علمای فریقین منتشر شده است.2 ازشیخ صدوق نیز کتابی به نام علامات آخرالزّمان گزارش شده است.3 ادامه مطلب...
دو گردان همه شاهد این قضیه بودند و به دنبال نور رفتند. در آخرین لحظه یک برادر پاسدار با تلاش زیاد خود را به امام زمان(عج) رساند و دستش را بوسید. امام زمان(عج) فرمود: «به خدا سوگند شما پیروزید.»
«گلهای سپید» نگاهی نو به ادبیات انقلاب و پایداری دارد و روایتگر تاریخ انقلاب و جنگ یک روستاست به نام "گل سفید" و به تفصیل، مبارزات جوانان انقلابی این روستا را از قبل انقلاب تا بعد از آن و در ادامه معرفی 24 شهید روستای گل سفید در جنگ تحمیلی و همچنین جانبازان و آزادگان سرافراز روستا را پیش روی خواننده کتاب قرار میدهد؛ و از این حیث به اثری جالب توجه در معرفی نقش یک روستا در کوران انقلاب و جنگ مبدل گشته است. همچنین کتاب با استفاده مستند از عکسها و دستنوشتههای متعدد، تاریخ روستا را مصور و قابل لمس نموده است و با انتخاب روایت های کوتاه و نه چندان بلند در 428 صفحه کتاب، میتوان ادعای خوانشی ساده را توسط خواننده انتظار داشت که از این حجم زیاد خسته نگردد و در عین حال مطالعه ای تاریخی را در حوزه این گونه از ادبیات، با غنای اطلاعاتی مخصوص به خود انجام داده باشد. ادامه مطلب...
مهمترین نکته تربیتى که از داستان «ابلیس و آفرینش آدم» که در سوره هاى مختلف قرآن آمده، استفاده مى شود، همان سقوط وحشتناک «ابلیس» از آن مقام والائى که داشت، به خاطر کبر و غرور است!
مى دانیم «ابلیس» از فرشتگان نبود (همان گونه که از آیه 50 سوره «کهف» استفاده مى شود) و آن چنان ارتقاء مقام در سایه اطاعت فرمان خدا پیدا کرده بود که در صفوف فرشتگان قرار داشت، حتى بعضى مى گویند: معلم فرشتگان بود، و طبق آنچه از «خطبه قاصعه در نهج البلاغه» استفاده مى شود، هزاران سال پرستش خدا کرده بود.
اما همه این مقامات را به خاطر یک ساعت تکبر و غرور از دست داد، و آن چنان گرفتار تعصب و خودپرستى شد که، حتى در مقام عذرخواهى و توبه برنیامد، بلکه، همچنان به کار خود ادامه داد. و در جاده لجاجت آن چنان ثابت قدم ماند، که تصمیم گرفت مسئولیت شرکت در جرم همه ظالمان و گنهکاران از فرزندان آدم را به عنوان یک وسوسه گر، بپذیرد، و معادل کیفر و عذاب همه آنها را یک جا تحمل کند! این است نتیجه خودخواهى و غرور و تعصب و خودپسندى و استکبار. نه تنها ابلیس که، با چشم خود انسانهاى شیطان صفتى را دیده ایم، یا شرح حال آنها را در صفحات سیاه تاریخ مطالعه کرده ایم که، هنگامى که بر مرکب غرور و تکبر و خودخواهى سوار شدند، دنیائى را به خاک و خون کشیدند، گوئى پرده اى از خون و جهل، چشمان ظاهر و باطن آنها را از کار انداخته، و هیچ حقیقتى را مشاهده نمى کنند، دیوانه وار در راه ظلم و بیدادگرى گام بر مى دارند و سرانجام خود را در بدترین پرتگاه ها ساقط مى کنند. این استکبار و غرور، آتش سوزان و وحشتناکى است، همان گونه که انسان ممکن است سالیان دراز زحمت بکشد و خانه، وسائل و سرمایه اى براى زندگى فراهم سازد، ولى محصول آن را تنها با یک شعله آتش در چند لحظه تبدیل به خاکستر کند، همچنین کاملاً امکان پذیر است که محصول اطاعت هزاران سال را با ساعتى استکبار و غرور در برابر خدا از دست دهد، چه درسى از این گویا و تکان دهنده تر؟!عجب این که او حتى به این نکته روشن نیز توجه نداشت که آتش بر خاک برترى ندارد چرا که منبع همه برکات گیاهان، حیوانات، معادن، محل ذخیره آبها خلاصه سرچشمه پیدایش هر موجود زنده اى خاک است، ولى کار آتش سوزندگى و در بسیارى از مواقع ویرانگرى است. على(علیه السلام) در همان «خطبه قاصعه» (خطبه 192 نهج البلاغه) از ابلیس به عنوان «عَدّوُّ اللّه» (دشمن خدا) و «اِمامُ الْمُتَعَصِّبِیْنَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِیْنَ» (پیشواى متعصبان لجوج، و سر سلسله مستکبران) نام برده، مى گوید: «به همین جهت خداوند لباس عزت را از اندام او بیرون کرد، و چادر مذلت بر سر او افکند». سپس اضافه مى کند: «آیا نمى بینید چگونه خداوند او را به خاطر تکبرش کوچک کرد؟ و به خاطر برترى جوئیش پست ساخت؟ در دنیا رانده شد و عذاب دردناک در سراى دیگر براى او فراهم ساخت.» (أَلاتَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الخِرَةِ سَعِیراً).(تفسیر نمونه، ج 11،ص90) جایگاه تواضع در قرآن واژه[ تواضع] در قرآن مجید نیامده است ولى خداوند با تعبیرهاى لطیف و جالب دیگرى مردمان را به این فضیلت فرا خوانده است . خطاب به پیامبراکرم (صلی الله علیه وله ) مى فرماید: بال و پر خود را براى مومنان فرود بیاور (سوره حجر آیه 88)جناح ، به معناى بال و پر و[ خفض] ضد[ رفع] است .پرندگان هنگامى که مى خواهند فرود آیندبال هاى خود را جمع مى کنند و پایین مى آورند آن گاه که مى خواهند اوج بگیرند بال هاى خود را باز مى کنند. در مجموع [ خفض جناح] نهایت تواضع و فروتنى را از سر مهر و محبت مى رساند.در آیه فوق خداوند به رسول اکرم (صلی الله علیه وله ) که مربى و معلم مومنان است دستور تواضع و فروتنى مى دهد تا همه کسانى که در مقام رهبرى و هدایت مردم قرار گرفته اند خود را بااین خصلت پایسته بیارایند.همچنین خداوند درباره تواضع و احترام نسبت به والدین با همین واژه (خفض جناح ) خطاب مى فرماید:در برابر پدر و مادر از روى مهربانى و لطف بال هاى خویش را فرود آور و بگو: پروردگارا همان گونه که آنان مرا در کوچکى تربیت کردند مشمول رحمتشان قرار بده . (سوره اسراء آیه 24) آیه دیگرى که مومنان به ویژه رهبران و مسئولان را به تواضع و فروتنى فرا مى خواند با تعبیر زیباى[ لین] بیان شده است :به سبب رحمت خداونداست که تو پیامبر چنین خوشخوى و فروتن هستى . اگر تندخو و سخت دل بودى از گرد تو پراکنده مى شدند. (سوره ل عمران آیه 159)آیات قرآن هندسه اخلاقى انسان مسلمان را به بهترین وجه ترسیم نموده وازاین رهگذر همگان را به سوى ارزش هاى زیبنده دعوت مى کند. در آیه دیگر در توصیف بندگان شایسته خداوند چنین مى خوانیم : بندگان شایسته خداى بخشایشگر کسانى هستند که با آرامش و تواضع بر زمین راه مى روند و هنگامى که جاهلان آنان را مخاطب مى سازند به آنان سلام مى گویند. (سوره فرقان آیه 63. 13. سوره اسراء آیه 37 ) در مقابل در قرآن به شدت از تکبر مذمت شده است . به عنوان نمونه :در روى زمین با تکبر و غرور گام برمدار چرا که نمى توانى زمین را بشکافى و طول قامتت هرگز به کوه ها نمى رسد.کوه هاى با آن عظمت در برابر عظمت خدا همچون پرکاهى هستند معلق در هوا که بدون اراده به این سو و آن سو مى روند. لمقان حکیم به فرزندش توصیه مى کند: پسرم !از مردم روى مگردان و متکبرانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد. (سوره لقمان آیه 18) [تعصر] به معناى روى برگرداندن از مردم است از روى تکبر براى خوار ساختن آنان . واضح است که تواضع در راه رفتن به معناى سست و بى رمق حرکت کردن نیست بلکه مراد رعایت حالت طبیعى است . در حالات رسول خدا نوشته اند: قد کان یتکفا فى مشیه کانما یمشى فى صبب .(تفسیر روح المعانى ج 19.144 ذیل یه 63 سوره فرقان) ؛ در حالى که شتاب نداشت با سرعت و صلابت گام برمى داشت گویى از یک سرازیرى پائین مى رفت .