پیامبر(ص) با عبارت کوتاه "حسین منی و انا من حسین " برآن است تا حقیقت وجودی امام حسین(ع) و مسئولیت ایشان را در هستی تبیین کند. براین اساس، نقشی که امام حسین(ع) در عالم هستی ایفا می کند همان نقش پیامبر(ص) است.
پیامبرگرامی اسلام (ص) درباره امام حسین(ع) می فرماید: حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط؛ حسین از من است و من هم از حسینم، هر که حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزاده ای است از فرزندزادگان انبیاء.
خداوند درآیه 61 سوره آل عمران، امیرمومنان علی (ع) را نفس و جان پیامبر(ص) می شمارد؛ ولی پیامبر(ص) دراین حدیث معتبر، امام حسین(ع) را عین ذات خود معرفی می کند. در روایات دیگر، نیز پیامبر(ص) درحق امام حسن (ع) یا دختر گرامی اش فاطمه زهرا (س) تعابیری چون جگر گوشه و بضعه منی دارد. این بدان معناست که سطح نسبت و ارتباط هر یک از معصومان(ع) با پیامبر(ص) تا چه اندازه است.
هریک از آنان به عنوان نفس پیامبر(ص) هستند و این سطح از نسبت براساس آیات و روایات، ثابت است. اما فراتر از این سطح برخی از آن امامان جایگاه ویژه ای دارند نسبت عالی امام حسین (ع) با پیامبر (ص) از جمله نکاتی است که در روایات بسیار از سوی پیامبر(ص) مورد توجه قرارگرفته است.
نویسنده دراین مطلب برآن شده تا تبیین و تحلیلی را از این سطح عالی نسبت میان آن دو را براساس حدیث پیش گفته ارائه دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
یکتایی انوار معصومان (ع) و یگانگی نفس آنان
در روایات بسیاری که به حد تواتر معنوی رسیده، این معنا ثابت است که نسبت چهارده معصوم (ع) با یکدیگر نسبت ویژه ای است. از جمله پیامبر(ص) می فرماید: اول ما خلق الله نوری، ثم فتق منه نور علی فلم نزل نتردد فی النور حتی وصلنا حجاب العظمه فی ثمانین الف الف سنه ، ثم خلق الخلائق من نورنا، فنحن صنائع الله و الخلق بعدلنا صنائع؛ (مشارق انوار الیقین، ص 93)؛ اولین چیزی که خدا خلق کرد، نور من بود، آنگاه نورعلی را از آن نور جدا کرد، و ما همچنان درنور بودیم تا اینکه درطی هشتاد میلیون سال به حجاب عظمت رسیدیم. آنگاه خداوند خلائق را از نورما خلق کرد، و لذا ما مصنوع خدائیم وخلائق مصنوع ما هستند.
ازاین روایت و مانند آن که بسیار است، این معنا به دست می آید که نور معصومان (ع) غیر از انواردیگر آفریده های خداوندی است و لذا گفته شده که آنان نور واحد یگانه ای هستند. این یکتایی درنور، تاثیرات خود را در دنیا نیز به دنبال دارد. از این رو هنگام ورود به عالم ماده و دنیا، نفس ایشان نیز از همان حالت نوری خود بهره می برد و خداوند از آنان به نفس پیامبر(ص) تعبیر می کند. (آل عمران، آیه 16)
در حقیقت آثار یکتایی نوری در مقام لاهوت، درعالم ملک و ناسوت خود را به شکل یگانگی در نفس نشان می دهد. اگر خداوند دراین آیه از یگانگی انفس معصومان(ع) وپیامبر(ص) در دنیا و عالم ماده سخن به میان آورده بیانگر یکتایی نوری آنان در مقام لاهوت است.
مقامات خاص و ویژگی های انحصاری با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن و روایات معتبر می توان به این نکته رسید که تفاوت هایی میان هریک از معصومان (ع) وجود دارد که به نوعی از آن به تفضیل تعبیر می شود. (بقره،آیه 352 و آیات دیگر) اینکه در آیات و روایات از اختصاصات النبی(ص) سخن گفته شده به همین معناست. هریک از معصومان در دنیا و عالم ماده اختصاصاتی دارند که ویژه آنان است. این درحالی است که پیامبر(ص) به امیرمومنان(ع) نفس و جان خویش می فرماید که وی نیز همانند پیامبر(ص) وحی را می شنید و فرشته وحی را می دید؛ زیرا برای ایشان کشف الغطاء صورت گرفته بود، به گونه ای که چیزی بر او مخفی نبود؛ چرا که یکتایی در مقام نوری، آثار خود را در یگانگی در مقام مادی به جا می گذارد.این معنا را خود امیرمومنان علی (ع) این گونه در نهج البلاغه تبیین می کند:
"هرساله درکوه حراء مجاور می شد و فقط من او را می دیدم. با چشم خویش نور وحی و رسالت را دیدم و رایحه نبوت را استشمام کردم و باگوش خویش ناله شیطان را در هنگام نزول وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم. و عرض کردم ای رسول خدا این صدای ناله از کیست فرمود: این ناله شیطان است از آن جهت که او را نپرستند نومید و مأیوس است. همانا تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، مگر آنکه تو پیامبر نیستی و لکن وزیری و بطور قطع تو برخیر و نیکویی هستی. ( نهج البلاغه/ خطبه 291)
حرکت حسینی و حرکت محمدی
اما با همه اینها درعالم ماده و دنیا، تقسیم کاری شده و هریک از امامان مسئولیتی را به عهده گرفته اند و اختصاصاتی براساس این مسئولیت ها نیز دارند.
برپایه این مساله،امام حسین(ع) نیز مسئولیتی خاص به عهده گرفته است. براساس این مسئولیت پیامبر(ص) نسبت خویش را با او چنین بیان می کند: حسین منی و انا من حسین؛ حسین از من و من از حسین هستم. این تعبیر فراتر از تعبیر نفس است. به این معنا که نوعی یکتایی حتی درعالم ماده میان امام حسین (ع) و پیامبر(ص) وجود دارد؛ زیرا مسئولیتی که امام حسین(ع) پس از پیامبر(ص) به عهده می گیرد، از سنخ مسئولیت پیامبر(ص) است. به این معنا که اگر پیامبر(ص) همه اسلام است و حقیقت دین به ایشان، تمام و کمال یافته و احیا و اصلاح شده است، نقش احیاگری و اصلاح گری پس از فترتی به عهده امام حسین (ع) نهاده می شود و حرکت حسینی همان حرکت محمدی است. اتحاد کامل که به شکل یکتایی درعبارت فوق بیان شده، این امکان را می دهد تا هرگونه تشکیک و تردید درباره امام حسین (ع) و نهضت و قیام او برطرف شود؛ زیرا اگر به بخشی از وجود خود چون نفس و یا بضعه اشاره می کرد؛ دیگران می توانستند این همانندی را در بخشی از وجود و افعال و افکار و اندیشه ها و نیز سنت و سیره امام حسین (ع) محدود کنند و بگویند که رفتار ایشان درهمه مسایل و ابعاد همان سنت و سیره پیامبر(ص) نیست و تنها در اموری خاص که از سوی پیامبر (ص) و سنت و سیره ایشان تایید شده می باشد اما هنگامی که پیامبر(ص) یکتایی وجودی را درعالم مادی برای خود و امام حسین (ع) اثبات می کند؛ بدان معنا خواهد بود که امام حسین (ع) همان حقیقت وجودی پیامبر (ص) است وهرگونه تشکیک و تردیدی درسنت و سیره امام حسین (ع) به معنای تردید و تشکیک در حقانیت پیامبر (ص) خواهد بود.
مسئولیت اصلاح و احیاگری
براین اساس حقیقت وجودی امام حسین (ع) همان حقیقت وجودی پیامبر(ص) است و امام حسین (ع) همان نقش را درهستی ایفا می کند که پیامبر(ص) ایفا می کند و تنها تفاوت دردوره زمانی است. به این معنا که پیامبر(ص) در زمانی به این شکل تجلی یافته و در زمانی دیگر به شکل امام حسین (ع) خودنمایی و مظهریت یافته است. براین اساس، حرکت اصلاحی امام حسین(ع) همان حرکت اصلاحی پیامبر(ص) است.
اگر پیامبر(ص احیاگر دین اسلام به عنوان یک حقیقت مستمر از زمان هبوط آدم(ع) به زمین تا قیامت است، امام حسین(ع) جلوه و مظهر دیگر از همان حقیقت احیاگری پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) با این عبارت کوتاه (حسین منی و انا من حسین) برآن است تا حقیقت وجودی امام حسین(ع) و مسئولیت ایشان را در هستی تبیین کند. براین اساس، نقشی که امام حسین(ع) در عالم هستی ایفا می کند همان نقش پیامبر(ص) است.
این بدان معنا خواهد بود که اگر پیامبر(ص) حقیقت دین را احیا و اصلاح و اتمام و اکمال کرده، امام حسین(ع) در برهه ای دیگر از زمان همان کار را انجام داده است. بنابراین، حضرت رسول(ص) با این حدیث، فراتر از کمال اتحاد روحی و اتصال معنوی و پیوند قلبی بین خود و حسین بن علی(ع) را بیان فرموده اند؛ زیرا این اتصال چنان است که به یکتایی انجامیده و فراتر از مشابهت در موردی یا مواردی است. پس اگر وجود امام حسین(ع) نبود، هرگز چیزی به نام اسلام و دین در جهان باقی نمی ماند و آن حضرت(ع) با انجام درست مسئولیت خویش، توانست همانند پیامبر(ص)، اسلام را احیا و اصلاح و اکمال و اتمام بخشد.
در حقیقت، شرایط زمانی که امام حسین(ع) قیام خویش را در آن بر پا می دارد همانند زمان قیام پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) با عصر جاهلی مواجه بود که از دین و کتاب و هدایت چیزی باقی نمانده بود و پوستین وارونه دین، در اشکال جاهلی آن حتی با نام اهل کتاب عرصه را بر حقیقت دین تنگ ساخته بود و الماس فریب، جایگزین گوهر واقعی اسلام حقیقی و هدایتی شده بود. دراین زمان، پیامبر(ص) مسئولیت می یابد تا حقیقت دین را زنده کند و اسلام را به تمام و کمال به جهانیان بشناساند و علیه دینها و شرایع دروغین و تحریف شده قیام کند و ریشه آنان را بسوزاند.
امام حسین(ع) نیز در زمانی قیام می کند که دین جاهلی به نام دین اسلام حاکمیت را در اختیار گرفته و گفتمان جوامع بشری شده است. اگر پیامبر(ص) قیام نمی کرد و آن همه اذیت و آزارها را تحمل نمی کرد (ما اوذی نبی کما اوذیت) هرگز اسلام نمی توانست در صحنه هستی پاگیرد و حقیقت دین برای توده ها آشکار شود؛ همین شرایط نیز برای امام حسین(ع) پیش می آید و ایشان ناچار می شود تا با خون خود خط هدایت رانشان دهد و از خطوط دروغین جدا سازد.
خط سرخی که امام حسین(ع) با خون خویش ترسیم می کند، خط قرمزی است که حقیقت و باطن دین را از دین وارونه و پوستین دروغین دین جدا می سازد و تسویل شیطان و تزیین ابلیس را رسوا می کند. در زمانی که ایشان قیام می کند، حقیقت دین با خون ایشان روشن می شود به گونه ای که دیگر تا قیامت نمی توان به سادگی مرزهای حق و باطل را برداشت و با متشابهات و شبهات و فتنه ها، به جنگ اسلام حقیقی رفت؛ زیرا همواره خط قرمزی میان حق و باطل کشیده شده است که به سادگی برای هرکسی که خواهان فهم باشد، روشن می شود.
تا پیش از خط سرخی که امام حسین(ع) میان حق و باطل و اسلام راستین و دروغین کشید، همواره این خطر وجود داشت که حق و باطل درهم آمیزد و حتی اهل بصیرت را فریب دهد؛ اما با این خط سرخ خونین امام حسین(ع)، به سادگی می توان حق و باطل را شناخت و راه حق را شناخت و پیروی کرد.
پیامبر(ص) در عبارت فوق الذکر می خواهد بگوید خونی که از ذبیح الله بر زمین جاری می شود و اسلام حقیقی را از اسلام دروغین جدا می کند، خون پیامبر(ص) است؛ زیرا وجود حسینی همان وجود پیامبری است؛ چرا که هر دو حتی در عالم ماده و در دنیا، از نوعی یکتایی برخوردارند که از یگانگی در نفس فراتر است. خونی که در کربلا از امام حسین(ع) جاری می شود همان ثارالله و خون خداوند است که در پیکر پیامبر(ص) جاری بوده است. این قیام نیز انقلاب پیامبری است؛ بنابراین هرگونه تشکیک در این انقلاب به معنای تشکیک در حقانیت و صداقت انقلاب پیامبر(ص) است.
از این رو دشمنان هنگامی که با خط سرخ خون امام حسین(ع) مواجه شدند، عرصه کار را بر خود تنگ یافته و به سرعت رسوا شدند، به گونه ای که حتی در روزگار پس از هزار سال هنوز سرخی خط حسینی است که راهنمای مرزبندی میان حق و باطل است.
این که پیامبر(ص) امام حسین(ع) را ذبیح می داند، از آن روست که این تقوای الهی درمیان جامعه به خون حسینی جاری شد و انسانها توانستند، درخط سرخ و خونین امام حسین(ع) خط هدایت الهی را به روشنی بیابند و در آن مسیر حرکت کنند.
حرکت اصلاحی و احیاگری امام حسین(ع) حقیقت اسلام را زنده کرد، نه آن که حرکت تشیع را زنده یا ایجاد کرده و یا یک مکتب و مذهبی را در کنار دیگر مذاهب پدید آورده باشد، بلکه حرکت امام حسین(ع) همان حرکت پیامبر(ص) و در ادامه آن می باشد و کاری که امام حسین(ع) انجام می دهد همان کاری است که پیامبر(ص) انجام می دهد؛ زیرا شباهت آن دو، شباهت کامل وجودی است و این عینیت تا حد یگانگی بلکه یکتایی کشیده شده است.
اینکه آن حضرت می فرماید: و انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی(ص)، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر واسیر بسیره جدی و ابی علی ابن ابیطالب؛ به راستی که من از روی استکبار درمقابل حق و یا به قصد ستمگری و فساد قیام ننمودم بلکه به جهت اصلاح درامت جدم(رسول الله) که درود خداوند بر او و خاندانش باد بپاخاستم؛ (و از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر را خواستارم و (دراین راه) به سیره جدم و پدرم علی ابن ابیطالب رفتار خواهم نمود؛ به این معناست که دیگرانی، که حقیقت وجودی آن حضرت (ع) را درک نکرده اند، بدانند که حرکت او ادامه حرکت اصلاحی پیامبر(ص) است؛ وگرنه اگر کسی به حقیقت وجودی آن حضرت (ع) براساس سخنان پیامبر(ص) توجه می کرد، در می یافت که خود پیامبر(ص) در کالبد حسینی است که قیام کرده است و این قیام امام حسین(ع) از باب مظهریت ازپیامبر(ص) و یا عینیت از اوست. وقتی ما سخن از فنای ذاتی می کنیم؛ (انفال آیه71) دست کم این است که خداوند از دست او استفاده می کند ولی در مرتبه برتر، خدا و بنده یکی است و نمی توان تفکیک کرد؛ چنان که آن معصومان(ع) درباره نسبت خود با خدا چنین گفته اند: نزلونا عن الربوبیه و قولو فینا ما شئتم؛ ما را از ربوبیت پایین تر دارید و هرچه خواستید در توصیف مقامات ما بگویید.
این حالت و نسبت میان پیامبر(ص) و امام حسین(ع) همان گونه است که امامان (ع) درباره نسبت خود با خدا آن را گفته اند: لذا مع الله حالات نحن فیها هو و هو نحن و هو هو و نحن نحن؛ برای ما خداوند حالاتی است که در آن حال ما او هستیم و او ما هست درحالی که او او و ما ما هستیم. به این معنا که حضرت امام حسین(ع) هرچند که امام حسین(ع) است، ولی حقیقت امام حسین(ع) همان حقیقت پیامبر(ص) است. براین اساس همه حرکتهای امام حسین(ع) الگو و اسوه است و ایشان سخن و حکمش همان حکم الله و حکم پیامبر(ص) می باشد و هرگونه تشکیک دراین باره نارواست.
پیامبر(ص) با بیان یگانگی و یکتایی وجودی خود و امام حسین(ع) خواسته است تا هرگونه تشکیک و تردیدی را نسبت به حقیقت راه و کلام و سخن امام حسین(ع) بزداید و اجازه ندهد تا دیگران در آینده نسبت به حرکت سرخ حسینی که قدرت تشخیص مردم را نسبت به حق و باطل افزایش می دهد، تشکیک روا دارند و یا بخواهند مشابهت را در بخشی یا جنبه ای محدود سازند و اینگونه حرکت اصلاحی امام حسین(ع) را مورد تشکیک و تردید قرار دهند و همچنان اسلام جاهلی و وارونه را به نام اسلام واقعی به جهانیان معرفی کنند. حرکت سرخ امام حسین(ع) و خط خونینی که از کربلا در تاریخ بشریت ترسیم شده، این فرصت عظیم را برای مردم فراهم کرده تا با کوچکترین درنگ، حق را از باطل بازشناسند و اسلام واقعی و حقیقی را از اسلام دروغین و جاهلی تشخیص دهند. این هنری است که خط سرخ امام حسین(ع) در جهان نشان داده و هرگز از میان نمی رود و هیچ چیزی نمی تواند آثار آن را از میان بردارد.
نظر |