چند حدیث در رابطه با حق و باطل
یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه وَ الشَّیطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَةُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ العاقِبَةُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّیِّئاتُ فَما کانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما کانَ مِن سَیِّئاتٍ فَلِلشَّیطانِ لَعَنَهُ اللّه ؛
اى مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنیاست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شیطان ملعون است.
کافى، ج 2، ص 16، ح 2
اَلحَقُّ طَریقُ الجَنَّةِ وَ الباطِلُ طَریقُ النّارِ وَ عَلى کُلِّ طَریقٍ داعٍ؛
حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت کننده اى است.
نهج السعادة، ج 3، ص 291
لا یعابُ المَرءُ بِتَاخیرِ حَقهِ اِنمَا یعابُ مَن اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ؛
برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.
الامالی، ج 1، ص 76
ظَـلَمَ الْحَقَّ مَنْ نَصَرَ الْباطِلَ؛
هر کس باطل را یارى کند، به حق ستم کرده است.
غررالحکم، ح 6041
لا یُؤنِسَنَّکَ اِلاَّ الْحَقُّ وَ لا یوحِشَنَّکَ اِلاَّ الْباطِلُ؛
مبادا جز حق، با تو اُنس بگیرد و جز باطل، از تو بهراسد.
نهج البلاغه، از خطبه 130
اَما اِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ - فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَیْنَ اُذُنِهِ وَ عَیْنِهِ - ثُمَّ قالَ: اَ لْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَیْتُ؛
هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. از آن حضرت درباره معناى این فرمایش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل این است که بگویى: شنیدم و حق آن است که بگویى: دیدم.
نهج البلاغه، از خطبه 141
فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلى المُرتادینَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدینَ وَلکِنْ یُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ؛
اگر باطل با حق درنیامیزد، بر حقیقت جویان پوشیده نمى مانَد و اگر حق با باطل آمیخته نشود، زبان دشمنان آن بریده مى شود، لیکن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از این. (و بدین ترتیب حق و باطل درهم آمیخته مى شود و شبهه پیش مى آید).
نهج البلاغه، خطبه 50
اَبَى اللّه اَنْ یُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّه اَنْ یَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَکَّ فیهِ وَ اَبَى اللّه اَنْ یَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـکافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَکَّ فیهِ وَ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ هذا هکَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ؛
خداوند اِبا دارد از این که باطلى را حق معرفى نماید، خداوند اِبا دارد از این که حق را در دل مؤمن، باطلى تردیدناپذیر جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از این که باطل را در دل کافر حق ستیز به صورت حقى تردیدناپذیر جلوه دهد، اگر چنین نمى کرد، حق از باطل شناخته نمى شد.
محاسن، ج 1، ص 277
لا یَسْتَیْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا یَسْتَیقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا؛
هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمى کند.
تفسیر العیاشى، ج 2، ص 53، ح 39
اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: اَلنَّصیحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرْکُ الْباطِلِ وَ لُزومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَیْرِ ؛
نشانه توبه کننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها کردن باطل، پایبندى به حق و حریص بودن بر کار خیر.
تحف العقول، ص 20
ـ وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ تَفسیرِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ الْجَماعَةِ وَ الْفُرْقَهِ ـ : اَلسُّنَّةُ ـ و اللّه ـ سُنَّةُ مُحمِّدٍ صلى الله علیه و آله وَ الْبِدْعَةُ ما فارَقَها وَ الْجَماعَةُ ـ وَ اللّه ـ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْحَقِّ وَ اِنْ قَلّوا وَ الْفُرقَةُ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْباطِلِ وَ اِنْ کَثُروا؛
در پاسخ به پرسش از معناى سنّت، بدعت، جماعت و تفرقه فرمودند: به خدا سوگند، سنّت، همان سنّت محمّد صلى الله علیه و آله است و بدعت آنچه خلاف آن باشد و به خدا قسم، جماعت، همدست شدن با اهل حق است هر چند اندک باشند و تفرقه، همدستى با اهل باطل است هر چند بسیار باشند.
کنزالعمّال، ح 1644
اَلا وَ مَنْ اَکَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَى الجَنَّةِ وَ مَنْ اَکَلَهُ الباطِلُ فَاِلَى النّارِ؛
بدانید که هر کس در راه حق از دنیا برود، به بهشت و هر کس در راه باطل از دنیا برود، به جهنم مى رود.
نهج البلاغه، از نامه 17
اَلْحَقُّ سَیْفٌ قاطِعٌ عَلى اَهْلِ الْباطِلِ؛
حق، شمشیر بُرَّنده اى است بر ضد اهل باطل.
عیون الحکم والمواعظ، ص 28
قَلیلُ الْحَقِّ یَدْفَعُ کَثیرَ الباطِلِ کَما اَنَّ الْقَلیلَ مِنَ النّارِ یُحْرِقُ کَثیرَ الْحَطَبِ؛
اندکى حقّ، بسیارى باطل را نابود مى کند، همچنان که اندکى آتش، هیزم هاى فراوانى را مى سوزاند.
غررالحکم، ح 6735
لَیْسَ مِنْ باطِلٍ یَقومُ بِاِزاءِ الْحَقِّ اِلاّ غَلَبَ الْحَقُّ الْباطِلَ وَ ذلِکَ قَولُهُ: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الباطِلِ فَیَدْمَغُهُ...»؛
هیچ باطلى نیست که در برابر حق بایستد مگر آن که حق بر باطل چیره مى شود و این سخن خداوند است: «بلکه حق را بر سر باطل مى زنیم که آن را در هم مى کوبد...».
کافى، ج 8 ، ص 242
اَلْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَةٍ تورِثُ حُزْنا طَویلاً؛
حق، سنگین و تلخ است و باطل، سبک و شیرین و بسا خواهش و هوا و هوسى که لحظه اى بیش نمى ماند، اما غم و اندوهى طولانى به دنبال مى آورد.
مکارم الاخلاق، ص 465
اِصْبِرْ عَلى مَرارَةِ الْحَقِّ وَ ایّاکَ اَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ؛
تلخى حق را تحمل کن، و مبادا که فریب شیرینى باطل را بخورى.
غررالحکم، ح 2472
قُلِ الْحَقَّ وَ اِنْ کانَ فیهِ هَلاکُکَ فَاِنَّ فیهِ نَجاتَکَ... اِتَّقِ اللّه وَ دَعِ الْباطِلَ وَ اِنْ کانَ فیهِ نَجاتُکَ فَاِنَّ فیهِ هَلاکَکَ؛
حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد، زیرا که نجات تو در آن است... تقواى الهى پیشه کن و باطل را فرو گذار هر چند [به ظاهر] نجات تو در آن باشد، زیرا که نابودى تو در آن است.
تحف العقول، ص 408
عُبیدُاللّه بْنُ اَبى رافِعٍ مَولى رَسولِ اللّه صلى الله علیه و آله اِنَّ الحَروریَّةَ لَمّا خَرَجَتْ وَ هُوَ مَع عَلِىِّ بنِ اَبى طالِبٍ قالوا: لا حُکْمَ اِلاّ لِلّهِ، قالَ عَلىٌّ: کَلِمَةُ حَقٍّ اُریدَ بِها باطِلٌ؛
عبیداللّه بن ابى رافع، وابسته پیامبر صلى الله علیه و آله زمانى که حروریه (خوارج) سر به نافرمانى برداشتند، او با على بن ابى طالب بود. آنها مى گفتند: داورى جز از آنِ خدا نیست. على علیه السلام فرمودند: این سخن حقى است براى نیّت باطلى.
کنزالعمّال، ح 31556
اِنَّ مَنْ لا یَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا یَسْتَقیمُ بِهِ الْهُدى تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لا یَنْفَعُهُ الْیَقینُ یَضُرُّهُ الشَّکُّ؛
براستى که هر کس را حق سود ندهد، باطل زیانش رساند و هر کس به راه هدایت نرود، به کجراهه گمراهى افتد و هر کس یقین، او را سود نبخشد، شکّ زیانش رساند.
تحف العقول، ص 152
اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لکِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ؛
حق و باطل به مردم (و شخصیت افراد) شناخته نمى شوند بلکه حق را به پیروى کسى که از آن پیروى مى کند بشناس و باطل را به دورى کسى که از آن دورى مى کند.
امالى طوسى، ص 134، ح 216
لا تُقاتِلوا (تَقْتُلوا) الخَوارِجَ بَعْدى، فَلَیسَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ فَاَخْطَـأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَکَهُ؛
بعد از من با خوارج نجنگید (آنان را نکشید)؛ زیرا کسى که طالب حق باشد و به آن نرسد، با کسى که جویاى باطل باشد و به آن دست یابد، یکسان نیست.
نهج البلاغه، از خطبه 61
ما بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ. قیلَ: وَ کَیْفَ ذلِکَ یَابْنَ رَسولِ اللّه ؟ قالَ: اِنَّ الْعَبْدَ یَعْمَلُ الْعَمَلَ الَّذى هُوَ لِلّهِ رِضا فَیُریدُ بِهِ غَیْرَ اللّه فَلَو اَنَّهُ اَخْلَصَ لِلّهِ لَجاءَهُ الَّذى یُریدُ فى اَسْرَعَ مِنْ ذلِکَ؛
میان حق و باطل جز کم عقلى فاصله نیست. عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟ فرمودند: انسان کارى را که موجب رضاى خداست براى غیر خدا انجام مى دهد، در صورتى که اگر آن را خالص براى رضاى خدا انجام مى داد، زودتر به هدف خود مى رسید تا براى غیر خدا.
محاسن، ج 1، ص 254، ح 280
ایّاکُمْ وَ التَّلَوُّنَ فى دینِ اللّه فَاِنَّ جَماعَةً فیما تَـکْرَهونَ مِنَ الْحَقِّ خَیْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فیما تُحِبّونَ مِنَ الْباطِلِ وَ اِنَّ اللّه سُبْحانَهُ لَمْ یُعْطِ اَحَدا بِفُرْقَةٍ خَیْرا مِمَّنْ مَضى وَ لا مِمَّنْ بَقىَ ؛
از چند رنگى و اختلاف در دین خدا بپرهیزید، زیرا یکپارچگى در آنچه حق است ولى شما آن را ناخوش مى دارید، از پراکندگى در آنچه باطل است اما خوشایند شما مى باشد، بهتر است. خداى سبحان به هیچ یک از گذشتگان و باقى ماندگان بر اثر تفرقه و جدایى خیر و خوبى عطا نکرده است.
نهج البلاغه، از خطبه 176
اَلْکَـیِّسُ صَدیقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ؛
انسان زیرک، دوستش حق است و دشمنش باطل.
غررالحکم، ح 1524
ثَلاثٌ فیهِنَّ النَّجاةُ: لُزومُ الْحَقِّ وَ تَجَنُّبُ الْباطِلِ وَ رُکوبُ الْجِدِّ؛
نجات و رستگارى در سه چیز است: پایبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مرکب جدّیت.
غررالحکم، ح 4661
خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ، کونوا نُقّادَ الْکَلامِ؛
حق را از اهل باطل فراگیرید و باطل را از اهل حق فرا نگیرید. سخن سنج باشید.
محاسن، ج 1، ص 229، ح 159
اللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِکَ مِنْ... ایثارِ الْباطِلِ عَلَى الْحَقِّ...؛
خدایا به تو پناه مى برم از این که باطل را بر حق ترجیح دهم.
صحیفه سجّادیه، از دعاى 8
اَللّهُمَّ... وَ اَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمائِرِنا وَ اَثْبِتِ الْحَقَّ فى سَرائِرِنا، فَاِنَّ الشُّکوکَ وَ الظُّنونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ وَ مُکَدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنائِحِ وَ الْمِنَنِ؛
بار الها... باطل را از درون ما محو نما و حق را در باطن ما جاى ده. زیرا که تردیدها و گمان ها فتنه زایند و بخشش ها و نعمت ها را تیره مى سازند.
صحیفه سجادیه الجامعه، ص 410
ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ کُنَّ فیهِ فَقَدِ اسْتَـکْمَلَ خِصالَ الاْیمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَ اِنْ غَضِبَ لَم یُخرِجْهُ مِنَ الحَقِّ وَ لَو قَدَرَ لَمْ یَتَعاطَ ما لَیْسَ لَهُ؛
سه ویژگى است که در هر کس یافت شود، ویژگى هاى ایمان کامل مى گردد: آن که وقتى خشنود گردد، خشنودى اش او را به باطل نکشاند و خشمش او را به هنگام خشم، از حق برون نبرد و هر گاه توان یافت، به آنچه از او نیست، دست درازى نکند.
الاصول الستة عشر، ص 35
نظر |