مسلمان شدن «شان استون»، پسر 27 ساله «الیو استون» در ایران، واکنش زیادی در دنیای مطبوعات و رسانهها به همراه داشت که در این میان بسیاری از رسانههای غربی با نقل قول گفتگوی تلفنی «شان استون» با خبرگزاری فرانسه درباره اینکه اسلام آوردن او به معنای پشت کردن به دیگر ادیان نیست، سعی کردند تا مسلمان شدن او را عملی سطحی و غیرریشهای عنوان کنند.
در این میان سایت سینمایی «بیگ هالیوود» نیز در یاداشتی مغرضانه نوشت: «مسلمان شدن پسر پدری کینهجو و ضد آمریکایی چون الیور استون، به هیچ وجه تعجب برانگیز نیست، این نشان دهنده این مطلب است که در هالیوود ارزشهای والدین بر فرزندانش تاثیر غیرقابل انکاری دارد.»
نویسنده این یاداشت در ادامه با مقایسه کردن اسلام آوردن «شان استون» با معتاد شدن «ویتنی هوستون» متاثر از والدین معتاد و الکلیاش، تلاش کرد تا اسلام آوردن پسر استون را امری مخرب و فاجعه آمیز چون گرایش نسل جوان به اعتیاد متاثر از تربیت اشتباه خانواده تصویر کند.
این یادداشت در این خصوص می نویسد:« در هالیوود، ارزشهای والدین تاثیر مستقیمی بر فرزندان دارد، آنچنانکه به عنوان مثال «ویتنی هوستون» و بسیاری دیگر از ستارههای هالیوود که عادت بد مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی روز آوردهاند، در واقع در دامی که والدینشان برایشان پهن کردهاند، گرفتار آمدهاند، یا «مارستون»، پسر «هیو هفنفر»، بنیانگذار مجله «پلی بوی» که همواره مشکلات اخلاقی داشته این هفته خود نیز به اتهام تجاوز دستگیر شد.»
در ادامه این یاداشت میخوانیم:« این موارد و صدها مورد مشابه دیگر همگی برخواسته از عنصر ژنتیک است، به نظر میرسد تعداد فرزندانی که در جامعه دچار معزل جدی میشوند در هالیوود به مراتب بیشتر از دیگر اصناف جامعه است و شاید در این میان عنصر شهرت نیز بی تاثیر نباشد به هرحال والدینی که تمام عمر خود را صرف توهین به آمریکا و ارزشهای این کشور میکنند، نباید از دیدن فرزندانی تمام قد ضد آمریکایی متعجب شوند.»
نویسنده «بیگ هالیوود» در پایان خاطر نشان می کند:« در حقیقت، عمل والدین است که مسیر فرزندان را مشخص میکند، آنها از والدین خود میآموزند که چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست، و خوب به طور واضح برای الیور استون، دین و گرایش به ارزشهای آمریکایی مهم نیست و اما در پایان باید گفت که ارزشها به مراتب مهمتر از درآمد است، تمام کودکانی که در ثروتی بیش از حد متعارف بزرگ میشوند، به هرآنچه که میخواهند دست مییابند ولی در این میان ارزشها پایمال میشوند، ستارهبودن و شهرت به ستارهها صدمه میزند و در این میان قربانیان اصلی این شهرت فرزندان ستارهها هستند.
نظر |
نشریات روز جاری در ایالت مهاراشترا ترور دیپلمات رژیم صهیونیستی را حرکتی نافرجام از سوی دشمنان ایران برای ایجاد تنش بین روابط دیپلماسی تهران و هند خواندند. نشریه مهاراشترا استار در این باره نوشت: شباهت بین نحوه ترورهای اخیر دانشمندان هستهای ایران و دیپلمات رژیم صهیونیستی نشان دهنده سناریوی جدید از سوی دولتهای غرب و گروهکهای تروریستی از جمله گروهک ""منافقین"" برای ایجاد تنش بین روابط سیاسی ایران و کشورهای همسایه است. در ماه اخیر نیز مشابه این ادعای واهی از سوی یکی از دیپلماتهای کشورهای عربی همسایه در آمریکا بیان شده بود. در سیاست بین الملل واژه ضد تبلیغ برای کسی نا آشنا نیست. در این روش که بیشتر از سوی دولتهای غربی و کاخ سفید صورت میگیرد، سرویسهای جاسوسی با ایجاد یک حرکت نمایشی اقدام به ساختن یک حریف خیالی میکنند تا بتوانند از کانال تبلیغات رسانهای عمل کنند و با ایجاد تنش وارد فاز ضد تبلیغ علیه کشور دیگر شوند. از این رو به روشنی میتوان پی برد که در ترور دیپلمات رژیم صهیونیستی آثار آشکاری از دستهای گروهک منافقین و کشورهای غربی به چشم میخورد که این امر نمیتواند به روابط حسنه ایران و هند لطمه وارد کند.
نتیجه گیری :
ظاهرا این نمی خان دست از سر مردم ایران بردان. دیگه تا کی من دیگه نمی دونم چی بگم.....
پس از آنکه دول منطقه ای و فرامنطقه ای در تصویب قطعنامه غربی – عربی ضد سوریه خود با شکست مواجه شدند، انتظار می رفت که روند دشمنی ها علیه سوریه و دخالت های روز افزون با اندکی تاخیر پیگیری شود حال آنکه این جبهه علی رغم مخالفت های استراتژیک روسیه بازی جدیدی را در دو جبهه دیپلماتیک و نظامی آغاز کرده است. این جبهه که از بازیگران فرامنطقه ای مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه و بازیگران منطقه ای مانند عربستان، قطر، امارات و ترکیه تشکیل شده و می کوشد تا در بعد دیپلماتیک روندهای ضد سوری را تعمیق بخشد و در بعد نظامی نیز ا آشکارا از حمایت تسلیحاتی مخالفین دولت سوریه سخن به میان آورد.
حمایت های آشکار تسلیحاتی از معارضین
اگر تا چند ماه گذشته جبهه ضد سوری بر مردمی بودن اعتراضات و خواسته های دموکراسی خواهانه تاکید می کردند و دولت اسد را به خشونت ورزی متهم می کردند و در مقابل منتقدین، بیشتر تحرکات را به گروه های مسلحانه و وابسته منتسب می کردند، اینک دول این جبهه صراحتا اقدامات نظامی و کمک های تسلیحاتی و اقدامات پیرامون این روند را عیان ساخته اند. این اقدامات که هدف اصلی اش مواجه سازی دولت سوریه با خلا امنیتی است، می کوشد تا روند خواسته های مردمی از اصلاحات را به فاز مسلحانه و تغییر ساختار سوق دهد.
البته بر اساس اعلام منابع رسمی و غیر رسمی این اقدامات از ابتدای نا آرامی ها در سوریه آغاز شد ولی دول حامی این اقدامات تلاش می کردند تا این فاز محرمانه باقی بماند. اما با توجه به تغییرات اخیر و مشخص شدن شکل بندی های اخیر جبهه ضد سوری این اقدامات را عیان کرده و بر حمایت تسلیحاتی از مخالفان اسد اصرار ورزیده است.
در این میان دولتهای عربستان، قطر و امارات و ترکیه در بعد منطقه ای نقش پیش قراولان را ایفا کرده و در بعد فرامنطقه این آمریکا است که می کوشد تا فاز تسلیحاتی را پیش ببرد. در تازه ترین این اقدامات دو تن از نمایندگان آمریکا خواستار تداوم این روند شده اند. در این زمینه پایگاه الیوم السابع گزارش داده است که رابرت کیسی، سناتور دموکرات و مارکو روبیو، سناتور جمهوریخواه طرح غیرالزامآوری را تقدیم سنای این کشور کردند که در آن از دولت آمریکا میخواهد تا از آنچه که «انتقال دموکراسی در سوریه» نامیدهاند، حمایت کند و در این راستا به مخالفان سوریه از لحاظ مادی و مشاوره نظامی کمک کند. جان مککین، سناتور آمریکایی نیز پیشتر از دولت آمریکا خواسته بود تا مساله مسلح کردن مخالفان سوریه را مورد بررسی قرار دهد و اعلام کرده بود: هماکنون وقت آن رسیده که ما تمامی گزینهها از جمله مسلح کردن مخالفان را در سوریه در دستور کار خود قرار دهیم.
اینک با توجه به مشخص شدن شکل بندی های منطقه ای و همچنین روند روز افزون دخالت های غربی می توان انتظار داشت که سوریه می رود تا به یک نقطه ثقل منطقه ای در مناسبات بین المللی تبدیل شود. چه آنکه روسها به طور جد و تمام قد وارد این منازعه شده اند و حتی در این زمینه هشدار های جدی را به همتایان غربی خود داده اند که در تازه ترین آن می توان به اظهارات سرگی ریاباکوف، معاون وزیر خارجه روسیه، اشاره کرد. وی به نمایندگی از کشورش تهدید کرده که در صورت تداوم دخالت های غرب در امور داخلی سوریه، کشورش ابزارهای سخت تری در این بحران مورد استفاده قرار می دهد. به گفته وی همکاران غربی ما اگر این نکته را درک نکنند آن وقت روسیه ابزارهای سخت تری را برای آنکه آنها را به مسیر واقعی برگرداند مورد استفاده قرار می دهد.
به نظر می رسد با شکست تاریخی ای که خط سازش و ضد مقاومت در ماجراهای سوریه تا به حال کسب کرده است ، اقدامات کور و ویرانگر با هدف زهر چشم گرفتن از دولت سوریه در دستور کار قرار گیرد که می توان انفجار حلب را نمونه ای بر این امر به شمار آورد. به هر روی اما به نظر می رسد در نهایت دولت اسد با به اجرا نهادن اصلاحات واقعی بر این مشکلات صعب فائق آید. مشکلاتی که فقط سوریه را تحت تاثیر قرار نمی داد و باعث شد تا روسیه تمام قد وارد میدان شود...
شان استون که حالا خود را در منظومه بندگی، علی میخواهد، نماینده همان اشراقیهای غرب جغرافیایی است که جوی مولیان فطرت خویش را گرفته و آمده تا به بخارای جمهوری اسلام رسیده است.
فرهنگ لغت را که ببینی "شرق" و "غرب" را احتمالاً اینگونه معنی کرده که یک معنای جغرافیایی و یک معنای سیاسی دارد. معنی جغرافیایی شرق و غرب البته معلوم است؛ و معنی سیاسیاش که طی سالهای جنگ سرد، غرب عبارت بود از اردوگاه کشورهای لیبرال سرمایهداری و شرق عبارت بود از بلوک کشورهای سوسیالیستی… و این تمام ماجرا نیست.
معنی شرق و غرب را البته که در نگاهی دیگر باید درک کرد. در این نگاه دیگر شرق و غرب، نه فقط دو واژه که دو ساحت وجودی متفاوت است. از این منظر، غربی یا شرقی بودن، مستلزم زندگی در مغرب یا مشرق جغرافیایی نیست؛ که شرق و غرب، مکانت آدمی است و نه مکان او. چه بسا ساکنان مشرق جغرافیایی، که روح غربی در کالبدشان جاری است و چه بسا ساکنان مغرب که در آرزوی اشراقی الهی میسوزند و آب میشوند، تا شاید از میان جوی مولیان فطرت خویش به بخارای شرق الهی راه یابند.
در این نگاه، شرق، مطلع ظهور حقمداری است. عالمِ سرسپردگی به ساحت وحی و "وطن" خدامحوران و دینداران است. غرب اما عالم تاریکِ بینیازدانستن خود از باطن توحیدی عالم است و در مغرب وجودی آدم، خورشید خدامحوری غروب میکند.
دو. شرق و غرب و آدمهایاش
در شرق یا همان عالم دینی، همه مراتب زندگی در نسبتی منظم و منسجم با حقیقت عالم به سرمیبرند. تمامی امور از عادیترین مسائل روزمره تا عالیترین شئون مناسبات اجتماعی، در پیوند با سرشت مقدس عالم معنا مییابند و بدون این ارتباط، رنگ میبازند و هیچ میشوند. اما در عالم غرب عکس این قضیه برقرار است. ذات عالم غرب، قائم به انکار همین رابطه است. در عالم غرب همه چیز رنگ تعیّن دارد. هر چه که محسوس است حقیقت است و اساساً غیب، یا انکار میشود و یا در سازماندهی زندگی انسانی نادیده گرفته میشود. البته نه اینکه در عالم دینی، محسوسات و نعمات عالم نفی شود، بلکه تمامی اینها، شعاعی از حقیقتی غیرمادی و وسیلهای برای رسیدن به او هستند. به همین دلیل است که اهالی عالم دینی، بامعناترین لذتها را از نعمتها میبرند.
هر عالم البته رنگ و بویی دارد که اهلش آن را میشناسند. آنکه در عالم دینی سیر میکند، سیر در "بندگی حق" دارد و این بندگی او را بر تخت فرمانروایی عالم مینشاند و از آنجاکه بندگی، مسیر رسیدن به جانشینی خداوند در زمین است، عالم و آدم به فرمان خدا در خدمت بندگان او هستند. بندگان نیز از تمام اختیاراتشان برای پیشرفت در بندگی و نزدیکیِ هرچه بیشتر به او بهره میگیرند. این عالم لحظه به لحظه نو میشود. چرا که حقیقت عالم، منشأ بیپایان جلوههای قدسی است. عالم دینی، خلیفهالله تربیت میکند.
اما آنکه در عالم غرب سیر میکند از عبودیت رویگردان است. عالم غرب، مثل انسان مدرن به بار میآورد. موجودی که سیر در انانیت دارد. خود را خدای عالم میداند و تمام عالم و آدم را در خدمت خود (آن هم خودِ ناسوتیاش) میخواهد، بدون اینکه خویشتن را متصل به حقیقتی غیرمادی بداند؛ که اساساً برای او غیرماده وجود ندارد. غربی همواره برای خود حقّ هر کاری را محفوظ میداند. او حتی سراغ دین هم که میآید، میخواهد آن را در ذیل نفسانیت خود از حقیقت قدسیاش خالی ساخته و به امری روزمره و عرفی تبدیل کند. و ثمره این همه، وضعیتی است که امروز گریبان اهل غرب را گرفته است. "از خود بیگانگی" ثمرهی رویگردانی از عالم غیب بوده، "بیوطنی" و زندگی کولیوار، تمام رهاورد عالم غرب است.
سه. جبههها شفافتر میشود
پسرِ "الیور استون" مسلمان شد. "شان استون" که حالا خود را در منظومه بندگی، "علی" میخواهد، نماینده همان اشراقیهای غرب جغرافیایی است که جوی مولیان فطرت خویش را گرفته و آمده تا به بخارای "جمهوری اسلام" رسیده است. حالا هی بنشینیم و ناله سر دهیم که چرا آن دخترک ایرانیِ به فرنگ رفته، فلان شده و بهمان…
خیلی ساده است این داستان. چه فرقی میکند کی در کجا باشد؟ غربی، غربی است حتی اگر در ایران زندگی کند و شرقی، شرقی است حتی اگر در قلب شهر شیطان باشد.
زمان دارد به آخر خود نزدیک میشود و تاریخ دارد به فرجام مقدّرش میرسد. جبهه حق و باطل در حال شفافشدن است و اصلاً نباید از این بابت نگران بود. فقط باید مراقب خود و جامعهیمان باشیم چنان که "و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر".
چهار. زمان بیداری امّت اسلام است امروز.
آنکه در وطن خود نیست "مسافر" است و مسافری که به سوی وطن خویش حرکت میکند "مهاجر". مسافر تا مهاجر نشود وطن را در نمییابد و مهاجر یا خودش بهتنهایی قصد وطن میکند یا با هموطنان دیگرش (که آنان هم دور از وطن افتادهاند) آهنگ هجرت میکند. و چقدر سهل میشود گردنههای راه، وقتی همراهانی چنین باشند.
آنکه شرقی است وطن خویش را به خوبی میشناسد. میهن او اسلام است و تو خوب میدانی که جغرافیا و مرز هم نمیشناسد. میهن او شرق و غرب جغرافیایی عالم است اگر مکانت وجودیاش توحیدی شود. اهل اسلام در سرتاسر عالم، یکدیگر را خوب میشناسند و خوب مییابند و همراه میشوند و آهنگ وطن میکنند. و این است رستاخیز جهانی عبادالله. آرمانشهرِ عباد، جامعهای است که در آن "لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون". راستی زیبا نیست "مهاجرت جمعیِ" مردمانی در هیئت "انقلاب اسلامی" به سوی وطن اصلیشان؟