شهید آیت الله مدنی درکلام مقام معظم رهبری
مرحوم شهید مدنی نمونه برجسته ای از یک روحانی فعال و حایز جهات گوناگون هستند. چون روحانیت را برخلاف مشاغل و هیئت های دیگری که درجامعه وجود دارد، نمی شود دریک بعد خلاصه کرد و مثلا بگوییم که یک روحانی یعنی کسی که فقط امور مربوط به امر دین را وارد است، یا روحانی یعنی کسی که فقط مشغول تبلیغ دین است، یا روحانی یعنی آن کسی که فقط در ارتباط با مردم است و یا...
مرحوم شهید مدنی نمونه برجسته ای از یک روحانی فعال و حایز جهات گوناگون هستند. چون روحانیت را برخلاف مشاغل و هیئت های دیگری که درجامعه وجود دارد، نمی شود دریک بعد خلاصه کرد و مثلا بگوییم که یک روحانی یعنی کسی که فقط امور مربوط به امر دین را وارد است، یا روحانی یعنی کسی که فقط مشغول تبلیغ دین است، یا روحانی یعنی آن کسی که فقط در ارتباط با مردم است و یا روحانی یعنی کسی که به امور دینی و مسائل روحی و خودسازی خیلی توجه می کند. اینها هرکدام به تنهایی معنای روحانی مطلوب نیست. روحانیت دارای همه این جوانب است و یکی روحانی خوب و روحانی واقعی آن کسی است که انسان بتواند درهمه این جوانب یا عمده این جوانب، دراو یک حرکت و فعالیتی مشاهده کند.
ایشان حقیقتا مصداق بارزی از یک روحانی کامل بود. اولا ایشان ملا بود، عالم بود، فقیه بود، درقم و نجف تحصیلات عالیه فقه و اصول و همچنین معقول کرده بود. مرد عالمی بود که آگاهانه و از روی معرفت عمل می کرد. خاصیت علم در انسان همین است که حرکات و سکنات او عالمانه است و این خصوصیت در ایشان بود، در روایات داریم که «عالم ناطق مستعمل علمه» اهل بیان و تبیین بود. ایشان می توانست با اقشار مختلف و با مخاطب جوان کاملاً ارتباط برقرار کند.
من در اوایل یا اواسط امامت جمعه ایشان در تبریز، رفتم و دیدم آن چنان با جوان های کم سال 20، 21ساله گرم و صمیمی است که واقعا مثل اینکه آنها با پدرشان یا برادر بزرگ تر شان حرف می زنند. آن هیمنه علمی، در رابطه ایشان با جوان اصلا محسوس بود. با جوانان این چنین بود، با عامه مردم و قشرهای خیلی عمومی مردم نیز چنین بود.
در یکی از دفعاتی که سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداً اشغال شد- بنده در اهواز بودم و می خواستم به سوسنگرد بروم، لباس نظامی تنم بود. دراین بین دیدم که آقای مدنی از تهران به دنبال ما به اهواز آمده اند. گفتند: کجا می روید؟ گفتم: می رویم سوسنگرد، گفتند: من هم می آیم، ایشان را هم بردیم، در آنجا ظهر نماز خواندیم و من قدری با مردم صحبت کردم. طبعا من فارسی حرف می زدم و نمی توانستم از حفظ عربی نطق کنم، به خصوص با لهجه بومی و مردمی. ایشان گفتند:«من با مردم حرف می زنم.» و منتظر نشدند. بعد از اینکه من صحبت کردم، جمعیت مسجد تقریباً متفرق شد. ایشان رفتند توی مردم و یک وقت دیدیم جماعت عظیمی از زن و مرد را دور خودشان جمع کرده اند و با لهجه حرف می زنند. یک سخنرانی حسابی گرم که مردم را به هیجان آورد. خاطره ای که من مکرر نقل می کنم در همان جماعت آنجا بود که مردم یک زنی را نشان دادند و گفتند این، هفت هشت تا از مهاجمین عراقی را با چوب کشته است.
یعنی حرف آقای مدنی و آن شور و هیجانی که ایجاد کرده بود، همه را به شور و هیجان آورد. این چنین می توانست با آن قشر مردم ارتباط برقرار کند.
دراولین سمینار ائمه جمعه که ما در قم تشکیل دادیم همه علمای ائمه جمعه سراسر کشور و علمای بزرگ و همه شهدای معروف همه درآنجا بودند. چند نفر از علمای سنی و شیعه سخنرانی کردند و بعد آقای مدنی در کنجی ایستاد. من یادم نمی رود آن منظره که ایشان شروع کردند به صحبت کردن واشک از چشمانشان می چکید. در روایات داریم که حضرت دعا می خواندند اشک مثل قطراتی که از لب مشک جاری می شود، مشکی را که می بندند، همین طور مرتب چک چک می کند. من در چهره آقای مدنی دیدم که این جریان اشک از دو چشم ایشان روی محاسن شریفش سرازیر بود، همین طور جاری بود و حرف می زد. آن روز ایشان تمام مجلس را منقلب کرد و ارتباط داد.
ایشان دارای دید سیاسی و نسبت به مسائل کشور آگاه و اهل علم و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نمی شدند. مردی شجاع، صریح و آماده خطر پذیری بودند. ایشان زمانی هم که درنجف بودند، شجاعتشان را ثابت کردند، یعنی ایستادند و صریحاً مرجعیت یا اعلمیت امام رابیان و تصریح کردند. خیلی ها در آنجا بودند که قلباً به این موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند. اعلام کنند؛ ایشان از معدود افرادی بود که به مرجعیت و اعلمیت امام شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بودیم و خبرش از نجف به مشهد رسید و چقدر در قشرهای اهل علم و اهل معرفت تاثیر گذاشت که شخصی مثل آقای مدنی چنین ترویجی از امام کرده بود.
ایشان هم درآنجا با این اعلام صریح شجاعت نشان دادند و هم وقتی که به ایران آمدند، درمقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبریز، دراوایل رفتن ایشان، در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان که آمیخته نفاق آمیزی از احساسات قومی و ضد اسلامی و در واقع مخالف نظام جمهوری اسلامی بود، چنین جریانی را درست کرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را برای ایجاد آشوب و فتنه به تبریز ریختند و این مرد، مثل کوه ایستاد و حتی جانش در خطر افتاد و در آن جمعیت و درآن میدان نزدیک بود ایشان را به شهادت برسانند. بعد جوان های حزب اللهی و مردم مؤمن تبریز خودشان آمدند و غائله را ختم کردند. اگر ایستادگی ایشان نبود،معلوم نبود چه می شد.
ما آن روزها در شورای انقلاب بودیم و لحظه به لحظه مسائل تبریز را دنبال می کردیم و درجریان بودیم.
افراد می رفتند و می آمدند و با علما و با مردم تماس می گرفتند. نقش آقای مدنی درآن قضایا حقیقتاً مؤثر و تعیین کننده بود. این هم شجاعت و ورود ایشان در میدان سیاسی.
به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه این ابعاد، خودسازی و کاری بود که ایشان با خود و با دل خود کرده بود. انسان تا خودش را درمعرض نصح الهی قرار ندهد، به آن بهجت روحی، به آن معنویت نائل نمی شود؛ آن فتوح لازم را پیدا نمی کند تا بتواند درهمه این میدان ها چنین با اخلاص وارد شود. اخلاص ایشان پشتوانه این حرف ها بود و آن اخلاص نتیجه کاری بود که با خود کرده بود. انسان پیش از آنکه روی دیگران کار کند، اول بایستی روی خودش کارکند و نفسش را مقهور عقل و ایمان خود کند تا نفس نتواند سرکشی کند، نتواند هواهای خود را بر اعمال و رفتار و افکار انسان حاکم و غالب کند.
البته تبریز دربین شهدای محراب این امتیاز را تبریز دارد که دو شهید محراب دارد، یعنی واقعاً مرحوم آیت الله قاضی «رضوان الله علیه» را هم فراموش نکنیم و از یاد نبریم. او مردی بزرگ، روشن فکر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ایشان هم بایستی همیشه در یادها زنده بماند. او اولین کسی بود که این جور در تبریز، در موضوع منبر انقلاب ایستاد و حقیقتا کاری را که باید بکند، با آقای قاضی هم خیلی مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب تبریز رفته بودم و می دانستم که اوضاع تبریز چگونه است. آقای قاضی هم خیلی رنج کشیدند. شهید اول محراب آقای قاضی است در تبریز و شهید دوم هم آقای مدنی است. هر کدام واقعاً برجستگی هایی دارند. البته شهید مدنی به نظر من جزو آن چهره های روحانی است که نظیرش را خیلی کم می توان دید، یعنی همه این ابعاد گوناگون دراین مرد بزرگ بود.
ان شاء الله خداوند به همه کمک کند، واقعا شهادت حق ایشان بود و این جایگاه مهم الهی، پاداش خدا برای این مرد بود. حیف بود که او در بستر بمیرد. خدای متعال تفضل کند و بلکه با عدم قابلیتمان، راه شهادت را برای ما هم ان شاءالله مقدر کند.
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای 20/6/1382
نظر
![]() |
فیس بوک در جامعه ما تبدیل شده به ابزاری برای ترویج رابطه آزاد وکنترل نشده دوجنس مخالف که این موضوع مشکلات بسیاری را برای خانواده ها ایجاد کرده است.فیس بوک باعث شده که حریمهای خصوصی در جامعه شکسته شود وحتی سبب گردیده که افراد حس کنند که می توان حریم خصوصی دیگران را نادیده گرفت .
سایت فیس بوک در آخرین آماری که از تعداد کاربران خود منتشر کرده به این موضوع اشاره داشته که آمار کاربران آن از 700 میلیون هم گذاشته است.همچنین بر طبق همین آمار 70درصد از این کاربران در خارج از آمریکا زندگی می کنند. براساس این اطلاعات منتشر شده بخش قابل توجهی از کاربران فیس بوکی در کشورهای جهان سوم زندگی می کنند.
دراین میان بارها صحبت از اینکه چرا این کاربران به استفاده از فیس بوک گرایش داشته اند همیشه مورد بحث بوده است.به عقیده عده ای ،بخشی از این تعداد کاربران بیشتر به دلایل تبلیغاتی که برای فیس بوک تاکنون شده ،جذب آن شده اند وحتی عده ای هم پس از مدتی پشیمان شده ودرخواست غیر فعال کردن حساب کاربری خود را نموده اند.
اما به هر حال از این موضوع هم نمی توان گذشت که تب فیس بوک در جهان هنوز پابرجاست.از طرف دیگر به هر حال فیس بوک در جامعه ایرانی هم کاربرانی دارد.به گونه ای این تب در چند سال اخیر وبا افزایش امکانات ودسترسی به اینترنت پرسرعت تا حدی افزایش پیدا کرده است.
موضوعی که باید به آن توجه کرد اثرات و پیامدهایی است که درنتیجه کار با فیس بوک تاکنون برای افراد وخانواده های مختلف رخ داده و اینکه این اثرات و پیامدها چه ارتباطی با اهداف اولیه تاسیس فیس بوک دارد همیشه جای سوال بوده است.چرا که به هر صورت پدیده گستردهای مانند فیس بوک آن هم با این ساختار ،آثار وپیامدهای خاص خود را دارد واین آثار باید به دقت بررسی شود.
آفتی برای نهاد خانواده
به واقع با نگاهی به ساختار فیس بوک به نکات مهمی دست پیدا خواهیم کرد، نکاتی که بدون تردید پرده از برخی مسائل برخواهد داشت.دکتر ابهری- استاد دانشگاه وجامعه شناس- در این باره براین موضوع تاکید می کند که فیس بوک براساس تجریبات به دست آمده قبل از هر چیزی باعث فروپاشی نهاد خانواده می شود چرا که بارها دیده شده که در نقاط مختلف جهان زنان ومردان متاهل با دیدن افراد جنس مخالف در گروه دوستان فیس بوکی همسران خود به نوعی دچار شک و تردید شده اند واین شک وتردید تا جایی ادامه پیدا کرده است که یا به طلاق انجامیده ویا به واکنش متقابل!یعنی حتی باعث شده که آنها هم همین کار را در مقابل این رفتار شریک زندگی خود انجام دهند.
به عقیده این استاد دانشگاه فیس بوک در جامعه ما تبدیل شده به ابزاری برای ترویج رابطه آزاد وکنترل نشده دوجنس مخالف که این موضوع مشکلات بسیاری را برای خانواده ها ایجاد کرده است.
همچنین ابهری درباره آثار مهم فیس بوک به این نکته اشاره می کند که فیس بوک باعث شده که حریمهای خصوصی در جامعه شکسته شود وحتی سبب گردیده که افراد حس کنند که می توان حریم خصوصی دیگران را نادیده گرفت . خود فیس بوک تمرینی برای زیرپاگذاشتن حریم خصوصی است.دراین بین از موجهایی که خود صاحبان فیس بوک ایجاد کرده اند هم نباید غافل شد .در واقع این افراد تلاش کرده اند که کاربران فیس بوک را به نوعی به اشتراک گذاشتن بیشتر مسائل خصوصی خود تحریک کنند.
فیس بوک،تشویق به هنجار شکنی ودامن زدن به بحران اجتماعی
از طرف دیگر فیس بوک به تازگی محلی شده برای تشویق وتحریک برخی از طیفهای جامعه برای زیر پاگذاشتن هنجارها!این حرکت وموج فیس بوک را می توان یک حرکت موذیانه سیاسی دانست.چرا که صاحبان فیس بوک تلاش می کنند با القای هرج ومرج در ذهن افراد مختلف جوامع هدف به نوعی آنها را به بی قانونی وزیر پاگذاشتن قانون کشور دعوت کنند.کارشناسان براین باور هستند که این مسئله چند هدف دارد:
1-اینکه این افراد در جامعه به ویژه جوانان با قانونهای اجتماعی بیگانه شوند
2-در مقابل دیگر اعضای جامعه واز جمله خود حکومت گارد بگیرند.
دراین میان با نگاهی به رفتار دیگر رسانه های غربی کنیم ،متوجه می شویم که فیس بوک به طرز مؤثری درافزایش فساد اجتماعی وبه وجود آوردن روابط خارج از عرف با این رسانه ها مشترک است وگویی که فیس بوک جزئی از همین شبکه برای به وجود آوردن این بحرانها در جوامع هدف است.
به اعتقاد دکتر ابهری وقتی که طلاق براثر شک وتردیدهایی که توسط فیس بوک ایجاد می شود روز به روز در حال گسترش است،این گسترش تنها شامل بخشی از جامعه که فیس بوک استفاده می کنند نیست بلکه دامنه بحران دامن کل جامعه را می گیرد وبه نوعی به تمام جامعه آسیب می رساند. به عنوان نمونه در خود جامعه آمریکا هم طبق آمار 20درصد طلاقها براساس تاثیرات منفی فیس بوک بوده است.واین موضوع در انگلستان هم به شدت در حال گسترش است.
دکتر ابهری درباره شباهت ازدواجهای چتی وفیس بوکی هم براین باور است که ازدواجهای فیس بوکی هیچ تفاوتی با ازدواجهای چتی وسرنوشت آنها ندارد.چرا که درفیس بوک هم مانند چت افراد هیچ شناختی از هم ندارند.
فیس بوک شبکه اجتماعی یا ابزار جاسوسی
اما درکنار تمام این مسائل یک موضوع بسیار قابل توجه هم وجود دارد آن هم اینکه فیس بوک امروزه تبدیل شده است به ابزاری برای جاسوسی برای آمریکا !یعنی درواقع فیس بوک با تشویق افراد به اشتراک گذاشتن اطلاعات خصوصی خود بهترین وسیله را برای جمع آوری اطلاعات خصوصی در کشورهای مختلف برای سرویسهای جاسوسی آمریکا فراهم کرده است.شاید به جرات بتوان به این نکته اشاره کرد که فیس بوک با کمترین هزینه بیشترین اطلاعات آماری را علی الخصوص در مورد جوامع جهان دراختیار آمریکا قرار داده است که این موضوع بدون شک می تواند در برنامه ریزیهای آمریکا برای کشورهای هدف تاثیر به سزایی داشته باشد.
همچنین از یک مسئله مهم اما پنهان هم نباید چشم پوشی کرد ،آن هم تلاشی است که فیس بوک برای ترویج عناصری مانند سکولاریسم وشکستن قبح برخی چیزها انجام می دهد.گردانندگان فیس بوک برای این کار تلاش می کنند با قرار دادن موضوعاتی همچون جدایی دین وسیاست ویا زیر سوال بردن عناصر وباورهای دینی ودعوت جوانان به بحثی که خودشان هدایت گر آن هستند به نوعی به آنها مسائلی را القا کنند که مورد هدفشان است.باید دقت کرد که درفیس بوک با یک حرکت حساب شده انواع واقسام اتهامات به دین وارد می شود،وجالب اینجاست که خود صاحبان فیس بوک با قرار دادن کامنتهای حساب شده این بحث ها را هدایت می کنند تا حتی افرادی که مخالف هستند را به نوعی مغلوب نشان دهند.به ویژه که آنها تلاش دارند با شانتاژ وبی منطقی وشارلاتانیسم و مغلوب نشان دادن افراد مخالف در پیش چشم دیگر مخاطبان ،نظرات خود را درباره اتهامات به دین درست نشان دهند تا دیگران هم این موهومات را باور کنند.از سوی دیگر این موضوع تنها منحصر به مسائل دینی نیست بلکه فیس بوک سعی می کند با همین روشها به حکومتهای مخالف غرب وآمریکا اتهامات بی پایه واساس وارد کند.
والدین هدایت کنند،موضع نگیرند!
از سویی بحث استفاده جوانان از فیس بوک هم بسیار مطرح است چرا که برطبق آمار منتشر شده بخش وسیعی از کاربران فیس بوک جوانان هستند.درواقع فیس بوک برای جوانان به شدت اعتیاد آور است.دکتر ابهری با اشاره به این اعتیاد ،فیس بوک را یک شبکه اجتماعی اعتیادآور می داند که نقش مهمی در تلف شدن وقت آنها دارد.یعنی درواقع فیس بوک باعث شده که برخی جوانان به جای پر کردن وقت خود با چیزهایی مثل مطالعه یا دیگر مسائلی که به کار آینده جوانان می آید اوقات خود را با فیس بوک بگذرانند.البته نباید زیاد هم به جوانان دراین باره خرده گرفت بلکه باید آنها را هدایت کرد.ابهری نحوه این هدایت را نرم میداند.یعنی نباید والدین درباره مسائلی مانند فیس بوک با نگاهی قهر آمیز وتقابل گرایانه به جوانان هشدار دهند بلکه این هشدار باید جنبه توصیه های دوستانه داشته باشند چرا که بارها دیده شده که جوانان در مقابل موضع گیری والدین موضع گیری می کنند پس والدین نباید از در تقابل وارد شوند.
رسانه ملی،ابزاری مهم برای آگاهی بخشی
نقش رسانه ملی هم درزمینه آگاهی بینندگان علی الخصوص جوانان دراین زمینه بسیار مهم است.به واقع رسانه ملی به دلیل جذابیتهای بصری که دارد می تواند با کلامی صحیح ونحوه ای مثبت درباره مضرات ومشکلات تکنولوژی های جدیدی همچون فیس بوک اطلاع رسانی کند.از این موضوع هم نمی توان چشم پوشی کرد که رسانه ملی باهشدار درباره این موضوع می تواند جلوی هزینه های اجتماعی ومشکلات بعدی را بگیرد وبه نوعی مصداق بارز پیش گیری بهتر از درمان است، باشد.منتها این بار در عرصه فرهنگی این پیشگیری باید صورت گیرد.
دراین باره روانشناسان براین باورند که رسانه ملی برای هشدار دراین موضوع باید مصداقی بحث کند وبه صورت مصداق گونه به بیننده خود این آسیبها را نشان دهد.
اطلاع رسانی دراین زمینه بهتر است با تاکید براین محورها باشد.
1-نتایج استفاده از فیس بوک در زندگی مشترک وایجاد شک وبدگمانی
2-حاصل آشنایی ها وحتی ازدواجهای فیس بوکی،دراین زمینه بهتر است که به سراغ افرادی که از این بابت ضربه خورده اند مراجعه شود.
3-ابهام زدایی درباره دین وآشکار کردن دستهای پشت پرده ای که تلاش دارد درفیس بوک دین را مورد آماج حملات توهین آمیز قرار دهد.
4-تاکید برنقش والدین به عنوان روشنگران اجتماعی وجوانان!
5-مانور برسر این مسئله که فیس بوک چقدر می تواند پتانسیل مثبت شهروندان یک جامعه را به انحراف بکشاند.
به هر صورت نکته ای که باید در مورد فیس بوک به آن توجه ویژه داشت این است که صاحبان وحامیان فیس بوک با برنامه ریزی حساب شده در پی به تحقق رسیدن اهداف خود هستند به همین علت هم باید با برنامه ریزی در مقابل این موجها ایستاد.
در عصر تاریک جاهلیت مدرن و در هنگامه پرتلاطم زمین، اتصال به آسمانیان و دل در گرو قافله عشق سپردن، اندکی از غبار فرو نشسته بر جان را میزداید.
حکومت پادشاهی بریتانیا یکی از این نوع حکومت های مرتجع در عصر جدید است. در این نوشتار سعی شده که این موضوع، مستنداً و بنا به استناد به قوانین خود این کشور مورد بررسی قرار گیرد.
مقدمه: 2- عزل و نصب وزیران، 3- انحلال پارلمان های این کشور (اعم از مجلس لردها و مجلس عوام) 4- انتخاب اعضای مجلس لردها (926 لرد شاهزداده و اشراف) 5- فرماندهی کل نیروهای مسلح 6- انعقاد معاهدات و یا فسخ قراردادهای بین المللی و اداره امور خارجه 7- تعیین عالی ترین مقام قضایی انگلستان 8- در صورتی که هیچ یک از احزاب، اکثریت آرا را به دست نیاورند، انتصاب نخست وزیر بدون قید و شرط و منحصراً از اختیارات ویژه ملکه است. 9- نکته مهم و جالب اینکه، شاه یا ملکه به هیچ یک از قوا پاسخگو نیست و هیچ قوه ای حق سوال از شاه یا ملکه را ندارد. همچنین هیچ مرجعی، حق عزل پادشاه، از مقام سلطنت را ندارد!
واژه های «دولت»، «حکومت» و «حاکمیت» اگرچه جزو واژه ها و اصطلاحات مربوط به عصر جدید و مدرن است، اما حکومت و حاکمیت بر مردم از زمانی آغاز شد که انسان، اجتماعی شده و به صورت متمرکز در شهرها زندگی جمعی خود را شروع کرد. البته نوع حکومت و حکمرانی در جوامع مختلف متفاوت بوده است و حکمرانی بر مردم در ذیل عناوینی چون، حاکمیت پادشاهی و سلطنت، امپراتوری، خلافت و ... که از اشکال قدیمی حکومت است، انجام می گرفته است. در حال حاضر نیز، علی رغم اضمحلال این نوع روش های حکومتی، باز هم قسمی از پادشاهی را در نقاط مختلف جهان می توان مشاهده کرد. جالب تر اینکه، این نوع حکمرانی در کشورهای پیشرفته و مدرن امروزی غرب کماکان رایج است. اگر چه شاید بسیاری بپندارند که پادشاهی و سلطنت در این کشورها فقط جنبه تشریفاتی داشته و آن هیبت و اقتدار گذشته وجود ندارد، اما واقعیت این است که ما امروز همان سلطنت و پادشاهی گذشته را با همان قدرت و اقتدار و دیکتاتوری آن دوران، در این کشورها مشاهده می کنیم، که حکومت پادشاهی بریتانیا یکی از این نوع حکومت های مرتجع در عصر جدید است. در این نوشتار سعی شده که این موضوع، مستنداً و بنا به استناد به قوانین خود این کشور مورد بررسی قرار گیرد، تا با ذکر اختیارات بی حد و حصر پادشاه و ملکه بریتانیا، ثابت گردد که کشوری که دم از دموکراسی، حقوق بشر، رأی مردم، مخالفت با استبداد و دیکتاتوری و ... می زند، خود هنوز به لحاظ نوع حکومت و حکومتداری مانند قرون وسطی عمل می کند. این در حالی است که حتی، در بسیاری از کشورهای جهان سومی نیز دیگر خبری از اختیارات بی حد و حصر پادشاه یا ملکه وجود ندارد. برابر آمار سازمان ملل، هفت کشور پیشرفته غربی در جهان دارای سیستم پادشاهی آن هم با سبک و سیاق قرون وسطایی هستند! که یکی از آنان، کشور بریتانیا است که به آن می پردازیم:
1- ساختار حکومت و دولت در بریتانیا
قبل از ورود به این بحث باید اشاره شود که بسیاری از مردم جهان و حتی ایران به اشتباه یا سهواً کشور بریتانیا را انگلستان یا انگلیس می نامند، در حالی که انگلستان، فقط یک بخش از این کشور است که با سه بخش اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی، مجموع کشور بریتانیا را تشکیل می دهد و نام رسمی و بین المللی آن «پادشاهی متحد» یا «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی» با علامت اختصاری و بین المللی (UK) می باشد. نوع حکومت برابر قوانین این کشور، پادشاهی مشروطه است. قوه مقننه در این کشور از دو مجلس قانون گذاری (مجلس عوام) با 635 عضو (برای مدت پنج سال) و (مجلس عیان) با 1000 عضو تشکیل شده است. در این کشور هر حزبی که بیشترین کرسی مجلس عوام را به خود اختصاص دهد با انتخاب و اجازه شاه یا ملکه به سمت نخست وزیری منصوب می شود. در کل، پادشاه یا ملکه، رئیس کشور بوده و اختیارات بی حد و حصری دارد. منصب پادشاهی در این کشور بر اساس «نسب خونی» است و مردم حق انتخاب پادشاه یا ملکه را ندارند. قانون اساسی این کشور هیچگاه به صورت مدون در نیامده است و در مواقع نیاز کشور و طبق شرایط روز، از طریق تصویب پارلمان، رأی عمومی و یا حتی توسط شاه و ملکه قوانین جدید تصویب می شود. در این کشور، چند حزب سیاسی فعالیت می کنند که مهمترین آنان عبارتند از: احزاب محافظه کار، کارگر، آزادیخواه، دموکرات لیبرال و حزب ملی اسکاتلند.
2- جایگاه شاه و ملکه در ساختار قدرت
الف) مقامی تشریفاتی یا مقامی با اختیارات بی حد و حصر
بر خلاف تصور بسیاری از مردم جهان از جمله خود مردم بریتانیا، مقام پادشاه و ملکه در انگلیس نه تنها تشریفاتی نیست، بلکه شاه از اختیارات بی حد و حصری برخوردار بوده که کمتر حاکمی در جهان، حتی در کشورهای عقب مانده امروزی، از آن برخوردار است. به عبارتی، در پس پرده ظاهر مدرن و امروزی ساختار حکومتی بریتانیا، این کشور دارای نوعی ساختار حکومتی قرون وسطایی است و پادشاه و ملکه از همان اختیارات و قدرتی برخوردارند که اسلاف گذشته شان از آن برخوردار بوده اند. فقط قدرت شاه یا ملکه در لفافه رنگ و لعاب ظاهری ای چون مجلس، دولت، انتخابات و... پنهان شده و اعمال می گردد. می توان گفت: دموکراسی، حق رأی، انتخابات، حقوق بشر و ... با استناد به قوانین خود بریتانیا، عوام فریبی و فریبکاری ای بیش نیست.
ب) نحوه انتخاب پادشاه
یکی از دلایل اصلی دیکتاتوری و استبداد حکومت در بریتانیا همین نحوه تعیین پادشاه یا ملکه به این مقام است که کلاً انتصابی است. انتصابی که نه تنها انتخابی در آن نیست،بلکه همان گونه که گفتیم فقط بر اساس «نسب خونی» و به صورت موروثی است. این انتصاب، از قرن ها پیش به همین روش امروز بوده و هیچ تغییری نیز نداشته است. عزل و برکناری پادشاه یا ملکه درحقوق بریتانیا پیش بینی نشده است و هیچ مرجعی به عنوان ناظر، حق و جرئت تشخیص ناتوانی و عزل پادشاه و ملکه را از مقام سلطنت ندارد. ظاهراً فقط مرگ و ناتوانی جسمی پادشاه و ملکه باعث عزل آنان از این مقام می شود! که این مسئله، با توجه به قدرتی که شاه و ملکه در ساختار حکومتی بریتانیا دارند، نشان از استبداد و دیکتاتوری مطلق در ساختار حکومتی این کشور دارد. چراکه مردم این کشور در انتخاب شاه یا ملکه خود هیچ نقشی ندارند.
ج) اختیارات سیاسی و حکومتی
برای پی بردن به قدرت بلامنازع و اختیار بی حد و حصر پادشاه یا ملکه در بریتانیا و اثبات تشریفاتی نبودن این مقام، به برخی از اختیارات پادشاه در قوانین این کشور اشاره می کنیم، اختیاراتی چون؛
1- اختیار عزل و نصب نخست وزیر
حال با توجه به این همه اختیارات شاه و ملکه در این کشور، می توان گفت، در بریتانیا، مردم حق رأی و انتخاب واقعی دولت را دارند؟ و اصولاً دموکراسی و رأی گیری و تعیین حق سرنوشت توسط مردم در این کشور، معنایی پیدا می کند؟ ساختار حکومتی بریتانیا با توجه به اختیارات بی حد و حصر شاه و ملکه در چه نوع از انواع حکومت در جهان قرار می گیرد؟ آیا جز حکومت دیکتاتوری می توان بر ساختار حکومتی در این کشور نامی دیگر گذاشت. این چه نوع پادشاهی مشروطه است که چنین اختیارات و قدرتی دارد؟!
د) بزرگ ترین ملاک جهان
برابر آخرین آماری که از ثروت و اموال ملکه بریتانیا تخمین زده شده است، ثروت شخصی ملکه این کشور در حال حاضر به جز املاک و زمین های تحت تملک ایشان چیزی حدود 450 میلیون دلار می باشد.
نکته جالب اینکه، باز برابر آمار ارائه شده، ملکه یا شاه بریتانیا با مالکیت قانونی بر نزدیک به 133/386/ 858 کیلومتر مربع زمین و ملک شخصی (یعنی چیزی حدود یک ششم کل مساحت خشکی های کره زمین) بزرگ ترین ملاک جهان محسوب می شود!
3- نقد ساختار قرون وسطایی حکومت در بریتانیا
الف) پادشاه یا ملکه ای که همه کاره است اما به هیچ کس پاسخگو نیست.
امروزه دیگر اکثر جوامع و کشورهای جهان، عدم پاسخگویی حاکم، دولت، رهبر، مسئول و... یک کشور را امری ناپسند و ضد دموکراسی و آزادی مردم دانسته و آن را نشانه عقب ماندگی ساختار حکومتی کشورها می دانند چرا که، انسان پیشرفته و مدرن امروزی، دیگر پاسخگو نبودن دولت خود را برنمی تابد و آن را برخلاف اصول دموکراسی و آزادی و حقوق شهروندی خود می شمارد. حتی دولتمردان استعمار پیر نیز هرگاه می خواهند دولت یا حکومتی را ضدمردمی نشان دهند، آنها را به دیکتاتور بودن، نداشتن سیستم رأی گیری و دموکراسی، آزادی و ... متهم می کنند. حال با توجه به اینکه، پادشاه و ملکه در بریتانیا برابر قانون قرون وسطایی این کشور، به هیچ قوه، مقام، شخص، دادگاه و مرجعی پاسخگو نیستند، می توان حکومت مردمی و مدرن و دمکرات بر آن نام نهاد؟ در قانون اساسی غیرمدون این کشور هیچ قانونی وجود ندارد که در آن شاه یا ملکه، مجبور شوند در برابر اقدامات خود به جایی پاسخگو باشند. آیا عدم پاسخگویی حاکم و مسئول در برابر مردم و نهادهای قانونی، عقلاً و منطقاً باعث اشاعه فساد و سوء استفاده از قدرت توسط حاکمان نمی شود؟ مگر دولتمردان غربی از جمله کشور بریتانیا همیشه ادعای پاسخگویی به مردم را ندارند؟ پس شاه و ملکه انگلیس چرا پاسخگو نیستند؟ حتی اگربه فرض مقام آنها هم تشریفاتی بود و هیچ قدرت و اختیاری در ساختار حکومت بریتانیا نداشتند، نبایستی مانند بقیه مردم در برابر اعمال و کردار خود پاسخگو باشند؟
ب) حکمرانی قرون وسطایی
همان گونه که قبلاً نیز اشاره شده، شاه و ملکه در بریتانیا دارای اختیارات و حکومت بی حد و حصری بوده و در عین حال نیز به جایی پاسخگو نمی باشند. حال با این توضیح، برای نوع حکومت شاه و ملکه که انتصابی بوده و براساس آرای مردمی انتخاب نشده اند، نامی جز حکمرانی مستبدین و دیکتاتورها می توان گذاشت؟ آیا دیکتاتوری انتصابی ملکه و شاه در این کشور که براساس نسب خونی و موروثی انجام شده است، تفاوتی با دیکتاتوری قذافی، ملک عبدالله عربستان و آل خلیفه بحرین و ... دارد؟ شاید چون ملکه و شاه بریتانیا در خفا حکمرانی می کنند و کمتر در معرض توجه و دید مردم قرار دارند، از نظر دولتمردان استعمار پیر، حکمرانی شان دیکتاتوری خوانده نمی شود؟!
به حاکمیت شاه و ملکه ای که دارای اختیار انحلال و تعطیلی پارلمان یا عزل و نصب نخست وزیر را داشته و جالب تر اینکه، به جایی هم پاسخگو نیستند، چه نامی می توان گذاشت؟ آیا اینکه برابر قانون این کشور، اگر پس از برگزاری انتخابات مجلس عوام، هیچ یک از احزاب این کشور اکثریت آرا را به خود اختصاص ندهد، انتصاب نخست وزیر به صورت انحصاری و بدون قید و شرط به عهده پادشاه و از اختیارات انحصاری وی است، عین دموکراسی و دفاع از حقوق شهروندی است؟! واقعاً این همه تبعیض و بی عدالتی در قوانین مربوط به پادشاه در این کشور چگونه توجیه پذیر است؟
نتیجه
در مجموع بنا بر آنچه که در خصوص اختیارات بی حد و حصر شاه و ملکه در ساختار حکومتی بریتانیا دیدیم که از قضا هم، براساس قوانین این کشور اعمال می شود، ثابت می گردد که جایگاه پادشاهی در حکومت بریتانیا نه تنها تشریفاتی نبوده که حتی پادشاهی مشروطه نیز نیست، بلکه کاملاً از نوع پادشاهی مطلقه و قرون وسطایی است.
واقعیت این است که بنابر اختیارات پادشاه بریتانیا که گفته شد، معلوم می گردد که مردم، دموکراسی،آزادی و عدالت، حق انتخاب سرنوشت و... در این کشور، دروغ و عوامفریبی ای بیش نیست و پشت ظاهر برگزاری انتخابات و فعالیت احزاب و پارلمان در این کشور، قدرت مطلقه و حکمران مستبدی به نام شاه یا ملکه وجود دارد که همه کاره این کشور است!
دولتمردان این کشور که همواره کشورهای مخالف خود را به استبداد و خودرأیی و دیکتاتوری و استبداد متهم می کنند، چه پاسخی بر حاکمیت استبداد پادشاهی خود دارند؟ رسانه های این کشور، به ویژه بی بی سی، بارها حاکمیت ولی فقیه و رهبری در ایران را زیر سوال برده و نقد کرده و می کنند، در حالی که بنا بر قانون اساسی و بنا بر ساختار حکومت در ایران، مقام رهبری که ولی فقیه نیز است، توسط نمایندگان خبرگان که آنان نیز توسط مردم انتخاب شده اند، تعیین می شود و مجلس خبرگان و نمایندگان آن، برابر قانون، حق عزل رهبری را (در هنگامی که از شرایط رهبری عدول کرده باشند) نیز دارند. حال اگر نوع انتخاب پادشاه بریتانیا با انتخاب رهبری در ایران مقایسه شود حقایق زیادی روشن خواهد شد. چراکه در بریتانیا هیچ کسی حق عزل و نصب شاه یا ملکه را ندارد. و رسیدن به مقام پادشاهی به صورت موروثی است و اصولاً مردم در انتخاب پادشاه هیچ کاره اند. از طرفی در حالی که رهبر در ایران بایستی به نمایندگان مردم در مجلس خبرگان پاسخگو باشد، اما همان گونه که دیدیم، در سیستم و ساختار قرون وسطایی پادشاهی در بریتانیا، ملکه یا شاه به هیچ کسی پاسخگو نیستند. نکته جالب دیگر، درباره ثروت و اموال رهبری در ایران است، یعنی در حالی که در ایران، رهبری تمام اموال و دارایی ها خود را به قوه قضائیه اعلام می کند تا احیاناً مشخص شود که اموال وی و بستگان درجه یک ایشان در پایان رهبری افزایش غیرقانونی پیدا نکرده باشد، و اصولاً زندگی رهبری در ایران جزو ساده ترین زندگی ها در بین کل سران جهان است، در بریتانیا، شاه یا ملکه این کشور جزو ملاکان بزرگ جهانند و هیچ کس هم حق حسابرسی از اموال آنان را ندارد. واقعیت این است که دولتمردان استعمار پیر، زیرکانه و چراغ خاموش از کنار ساختار حکومتی دیکتاتورانه و مستبد کشورشان عبور می کنند و این در حالی است که، کشورهای دیگر را به اتهاماتی متهم می کنند که خود آنان در ردیف اول آن اتهامات قرار دارند.
برنامه های شبکه من و تو به صورت کاملا حرفه ای تلاش در القای مفاهیم ضدفرهنگی دارد.چرا که به عنوان مثال دربسیاری از برنامه های این شبکه نه تنها ابتذال وجود دارد بلکه تلاش می شود برموضوعاتی مانند فمنیسم هم تاکید کند تا بیننده درکنار اینکه مورد تهاجم فرکانسهای ابتذال قرار می گیرد ،با فمنیسم که زاییده جامعه غربی است بیشتر آشنایی پیدا کند.
از چند سال پیش که شبکه فارسی وان توسط گروه رسانه ای رابرت مرداک راه اندازی شد،برخی از کارشناسان رسانه براین موضوع هم عقیده شدند که فارسی وان حلقه آغازین از یک زنجیره ضدفرهنگی است که تلاش دارد به تدریج به نحو موثری در جامعه ایرانی فرهنگها وارزشهای بومی را تغییر دهد وبه نوعی آرام آرام درافکار شهروندان جامعه به ویژه جوانان تعارض فرهنگی با فرهنگ دینی به وجود آورد.به واقع مسائلی همچون ترویج خیانت،رابطه نامشروع،توجیه خیانت ورابطه آزاد بین پسران ودختران وحمله به فرهنگ ازدواج که دراین شبکه به شدت وجود داشت دقیقا در راستای همین مساله بود.اما به هر ترتیب به دلیل تعارضات فوق العاده زیاد محتویات این شبکه با خانواده ایرانی،این شبکه پس از مدتی از سوی خانواده ها طرد شد.به همین دلیل تیم رسانه ای انگلیسی به فکر تاسیس شبکه ای جدید افتاد،شبکه ای که سیگنالهای ضدفرهنگی خود را در پوششی مخفی تر از فارسی وان به بینندگان خود القا کند.به همین دلیل شبکه های من وتو 1 و2 تاسیس شد.شبکه هایی که دقیقا این بار با سبک دیگری از پخش برنامه ها در راستای اهداف فارسی وان واهداف کلی ناتوی فرهنگی غرب گام برداشت.اما نکته مهم اینجاست که برنامه های این شبکه به صورت کاملا حرفه ای تر وبا نگاه دیگری تلاش در القای مفاهیم ضدفرهنگی دارد.چرا که به عنوان مثال دربسیاری از برنامه های این شبکه نه تنها ابتذال وجود دارد بلکه تلاش می شود برموضوعاتی مانند فمنیسم هم تاکید کند تا بیننده درکنار اینکه مورد تهاجم فرکانسهای ابتذال قرار می گیرد ،با فمنیسم که زاییده جامعه غربی است بیشتر آشنایی پیدا کند.این درحالی است که در بسیاری از برنامه های این شبکه بارها وبارها برعنصر فمنیسم به انواع گوناگون تاکید می شود.به عنوان مثال دربرنامه دوراهی که درباره مسائل زنان وخانواده است مجری برنامه با این سوال ؛چگونه زندگی خود را با مرد ایرانی شروع کنیم واز او تعهدی محکم بگیریم!آغاز می کند.دلیل اینگونه شروع کردن هم این است که این برنامه تلاش دارد تامخاطب به ویژه زنان را نسبت به جامعه ایران بد بین کند وبه نوعی با گارد گرفتن وژستهای فمنیستی مخاطب زن را دعوت به گرایش به فرهنگ غرب وبی بندباری کند.از سوی دیگر باید به این موضوع هم توجه کرد که نتایج فوق العاده وحشتناک فمنیسم در جامعه غربی هم تاکنون کاملا مشخص بوده است.
درکنار این مسئله باید به یک موضوع کاملا ریز هم اشاره کرد آن هم اینکه من وتو تلاش میکند تا با ایجاد تغییرات در سلایق جوانان به نوعی بین علائق نسل جوان ونسلهای گذشته جامعه شکاف ایجاد کند.
بفرمایید شام،به دنبال تغییر سنتها
اما اگر به برنامه بفرمایید شام این شبکه دقت کنیم متوجه خواهیم شد،که بفرمایید شام نمایش فرهنگ مصادره شده ایرانی است که به سبک غربی به خورده بیننده داده می شود.چرا که به واقع به طورکلی بحث میهمانی وشب نشینی در فرهنگ اروپایی مانند ایرانیان مطرح نیست واین درحالی است که میهمانی دادن در شب هنگام یکی از سنتهای بسیار خاص ایرانیان است.اما در سنت میهمانی وشب نشینی ایرانی اختلال زن ومرد آن هم به این شیوه هیچ گاه مرسوم نبوده وکاملا مورد نکوهش است.حتی به نوعی این موضوع کاملا از نظر فرهنگ ایرانی-اسلامی ما رد شده.اما در برنامه بفرمایید شام شبکه من وتو این موضوع کاملا آشکار است که سعی شده این رسم درفرهنگ اروپایی هضم شده و بعد تحریف شده آن همراه با بحث اختلال رابطه زن ومرد به مخاطب ایرانی تحویل داده شود.حال سوال اینجاست که آیا والدینی که اجازه تماشای چنین برنامه ای را به فرزندان خود می دهند،از تاثیر این برنامه ها در فرهنگ زندگی آینده کودکان خود آگاه هستند؟
چرا که بدون تردید فرزندی که طبق فرهنگ ومعیارهای اسلامی-ایرانی رشد یافته با دیدن چنین برنامه ای در تعارض فرهنگی وباورهای اصیل خود با محتویات این برنامه قرار خواهد گرفت.اینکه در طول یک هفته هر شب در مقابل چشم او از میهمانی وسنت شب نشینی چنین تعبیری ارائه شود بدون شک باعث تاثیر وتغییر فرهنگ او می شود.به نظر می رسد که دراین برنامه از تاکتیک رسانه ای INFLUENCE THE TRADITIONS استفاده می شود که در بحث تهاجم فرهنگی بارها وبارها از سوی شبکه های غربی مورد از آن بهره برده شده!دراین تاکتیک هر سنت از یک فرهنگ که قرار است مورد هجوم قرار داده شود به مصداق یک فولدر درنظر گرفته می شود،محتوای این فولدر همان سنتها وشیوه های اصیل فرهنگی است.حال رسانه های غربی به تدریح با استفاده ازاین تاکتیک کاغذ های جدیدی را به این فولدر فرضی وارد می کنند،این کاغذها که همان عناصر فرهنگی غرب است به نوعی در این فولدر تاثیر گذار خواهند بود ،به مرور آنقدر تعداد کاغذهای وارداتی دراین پوشه زیاد می شود!که ماهیت اصلی کل پوشه یعنی همان سنت تغییر پیدا می کند.پس از به پایان رساندن این پروسه مخاطب در ظاهر همان سنت را حفظ کرده،اما دیگر نه با ماهیت قبلی واصیل و بومی خود،بلکه با ماهیتی جدید که ساخته تدریجی رسانه های غربی است.
دراین بین این شبکه ها تلاش می کنند تا این پروسه تدریجی تغییر واز درون استحاله کردن سنتها وعناصر فرهنگی را چنان پیش ببرند که در ذهن مخاطب کاملا مثبت وخوشایند جلوه دهد،تا مبادا مخاطب کمی درباره استحاله فرهنگی اش فکر کند!حاصل این مثبت جلوه دادن این است که آنها اعتماد مخاطب را جلب می کنند وبرای بار بعدی که قرار است یک عنصر فرهنگی جدید به مخاطب دوباره القا شود دیگر نیازی به طی این پروسه نیست.چنان که مصداق بارز این موضوع را میتوان در برنامه های دیگر شبکه من وتو دید.
تبلیغ هرزه گرایی وتنوع طلبی،یک تهاجم فرهنگی تمام عیار
اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود بلکه دربرخی از برنامه های این شبکه به صورت کاملا علنی صحبت از آموزش نحوه چگونگی آشنایی با یک دختر ویا به طور کلی یک جنش مخالف می شود.این درحالی است که در این برنامه زندگی یک دختراروپایی را به نمایش می گذارد که در رستورانها وکافه های غربی با افراد مختلفی آشنا می شود وبه هر کدام تلفن یا آدرس ایمیل خود را می دهد واو با همه آنها ارتباط برقرار می کند تا بالاخره یکی را انتخاب کند.
شاید اغراق نباشد که بگوییم آموزش این رفتار که مصداق بارز هرزگی است،از سوی شبکه من وتو یک تهاجم فرهنگی تمام عیارمی باشد.چرا که آموزش این رفتار کاملا غیر اخلاقی در تعارض با فرهنگ اسلامی-ایرانی جوانان ماست.به واقع در پس نمایش چنین رفتاری وتلاش برای القای آن به مخاطب مسائلی نهفته است که می تواند ریشه بسیاری از بحرانهای اجتماعی باشد.مسائلی مانند افزایش خیانت،اختلال وهرزه گرایی وتنوع طلبی در روابط بین دختران وپسران وبه تبع آن افزایش جرم وفساد!تنها بخشی از نتایج حاصله از این نمایش رسانه ای است.
شبکه ای هم سو با انگلستان
اما جدای از تمام این مسائل نکته بسیار مهم تری که درباره شبکه من وتو باید به آن اشاره شود اهدافی است که این شبکه در مستندهای سیاسی خود دنبال می کند.نکته قابل توجه دراین باره این مسئله مهم می باشد که من وتو درمستندهای خود که تعدادشان کم هم نیست دقیقا به دنبال القای رویکردهای سیاسی دولت انگلستان است.
چرا که اولا دراین مستندها هر کشوری که با دنیای غربی مخالف باشد به صورت مستقیم وغیر مستقیم مورد حمله قرار می گیرد،که نمونه آن را بارها وبارها درمورد ایران ویا حتی شوروری سابق در مستندهای جنگ جهانی دوم که از این شبکه پخش می شود می بینیم.
از سوی دیگر این تهاجم های رسانه ای یا به وسیله جعل تاریخ به صورت حرفه ای دراین مستندها صورت می گیرد.ویا حتی به وسیله ترور شخصیت یک ملت!برای درک بهتر این موضوع اگر نگاهی به مستندهای تاریخی که دراین شبکه پخش می شود بیاندازیم متوجه خواهیم شد که درتمام این مستندها ملتهای مخالف غرب در تاریخ وحشی شناخته می شوند ودرمقابل غرب مظهر تمام نمای تمدن!که نمونه این نوع ازجهت گیریها را می توان در مورد مستندهای پخش شده درباره کشورهای کمونیسم هم مشاهده کرد.
همه چیز نشان از تعارضی آشکار دارد
دراین بین اگر به بخش «روایت تاریخ »این شبکه نگاهی بیاندازیم متوجه خواهیم شد که آنها سعی کرده اند با انتخاب بخشی از تاریخ قبل از انقلاب وپس از انقلاب ووارد کردن تحریفات درآنها به نوعی از انقلاب اسلامی یک حرکت خشن غیر مردمی بسازند.هر چند که این موضوع یک دروغ بزرگ است اما نشان از تعارضی اساسی آنها با جمهوری اسلامی ایران دارد.
این رویکرد سیاسی که سعی دارد اهداف سیاسی خود را با آلوده کردن ذهن بینندگان به خبرها وتحلیلهای دروغ عملی سازد.هر روز بعد تازه ای از این دشمنی را رو می کند.
دراین بین نباید از این موضوع هم غافل شد که برنامه اتاق خبرمن وتو که درآن چند نفر به صورت دسته جمعی اخبار را می گویند نوع جدیدی از خبرگویی به شیوه نرم است که تلاش دارد مخاطب را با این شیوه جدید که باساختار خشک اخبار گویی فاصله دارد جلب کند.به همین دلیل هم دستگاه جنگ نرم رسانه ای کشور باید به این مسئله توجه کند که شبکه های غربی هر روز در عرصه جنگ نرم به دنبال ایجاد شیوه های جدیدی در ارئه برنامه هستند،پس این دستگاه هم باید به شیوه های جدید روی بیاورد.
آگاهی بخشی به مخاطب،پاشنه آشیل دشمن
از سوی به نظر میرسد که این شبکه در کنار اخبار ودر دیگر برنامه ها ومستندهای سیاسی خود سعی می کند با پخش مستندهای علمی فعلا به اعتماد سازی بپردازد چرا که آنان می دانند که اگر بتوانند این اعتماد را جلب کنند به تدریج می توانند در لابه لای این اعتماد ،القائات سیاسی خود را به خورد بیننده دهند و این موضوع بسیار حائز اهمیت است.چرا که امروزه در جهان اثبات شده که بسیاری از موجهای دروغ خبری وفریبی که توسط رسانه های بیگانه ایجاد می شود که به دنبال از بین بردن اعتماد مردم به حکومتشان وبه هم ریختن اوضاع داخلی یک کشورودر طرف مقابل اعتماد به شبکه های بیگانه است.اگر به رفتارهای من وتو همین نگاه را داشته باشیم متوجه خواهیم شد که من وتو هم دقیقا به دنبال همین اهداف برای کشور ما است.برای همین باید اولا به دروغ پراکنی های این شبکه دقت داشت،ثانیا فکرمناسبی برای آگاهی سازی بیننده در مورد اهداف پشت پرده این شبکه کرد.از سوی دیگر در بحث تهاجم فرهنگی هم به خانواده ها هشدارهای لازم را دید.چرا که بی شک هیچ خانواده ای دوست ندارد فرزندش مانند فرهنگ غرب فردی ول انگار ودر مسائل اخلاقی بی ید وبند پرورش یابد،اما متاسفانه بسیاری از خانواده ها ناخواسته با استفاده از ماهواره ها وبدون آگاهی این شرایط را فراهم می آورند.