ایران چگونه «هستهای» شد؟
محمدرضا، ماههای آخر سلطنتش میخواست ایران به انرژی هستهای دست یابد؛ دولت هاشمی هم خواستار سازندگی ایران بود و بهدنبال انرژیهای جدید؛ و خاتمی هم در صدد بود تا فنآوریهای نوین را به ایران برساند. همه خواستند؛ چه کسی توانست؟
اشاره: فعالیتهای هستهایی ایران طی سالهای گذشته، از فراز و نشیبهای زیادی برخوردار بوده است. آنچه در ادامه میآید، حاصل گفتوگوی برهان با مهدی محمدی، کارشناس مسایل سیاسی، در خصوص تاریخچهای از وضعیت هستهای ایران تا پیش از دولت هشتم است.
* بحث فعالیتهای هستهای ایران از چه زمانی و به چه دلایلی مورد حساسیت و توجه خاص غرب قرار گرفت؟
در ماه اوت سال 2002 میلادی همزمان با مردادماه 1381 از جانب برخی منابع غربی ادعا شد که برنامه هستهای ایران لو رفته است. البته در واقع ما چیزی به نام لورفتن نداشتیم، چرا که آغاز به کار تأسیسات هستهای نطنز از فوریه سال 2003(م) به اطلاع آژانس رسیده بود و 6 ماه بعد از اوت 2003، تزریق گاز تحت نظر آژانس انجام شد؛ میدانید تعهد ایران طبق پادمان فقط این است : «تأسیسات خود را 6 ماه قبل از ورود مواد رادیو اکتیو به آن، به آژانس اظهار کند» و بیش از این تعهدی ندارد. بحث لورفتن فعالیتهای هستهای ایران با نطق احمد شیرزاد، نماینده اصلاحطلب در مجلس ششم مطرح شد که نظام را به پنهانکاری 18 ساله متهم کرد. نکته جالب اینجاست که ما تاکنون به اندازهای که اصلاحطلبان نظام را مورد اتهام قرار دادهاند، از سوی آژانس متهم نشدیم. اتهام پنهانکاری را آژانس قبول نداشت ولی اصلاحطلبان در داخل آن را در بوق کرده بودند.
* تاریخچه فعالیتهای هستهای ایران به چه زمانی برمیگردد؟
از سال 54(ش) که درآمد نفت در ایران بالا رفت، رژیم طاغوت بخش کوچکی را به واردات فنآوریهای نوین به ایران اختصاص داد و بین ایران، آمریکا، آلمان و فرانسه قراردادهایی منعقد کرد. آمریکا مایل نبود فنآوری چرخه سوخت و غنیسازی را به ایران بدهد، چرا که عقیده داشت این فناوری باید منحصرًا دست اسراییل باقی بماند. در نتیجه مهم است توجه کنیم که مشکل آمریکا با ایران به قبل از انقلاب بازمیگردد و متن مذاکرات نشان میدهد که آمریکاییها از ابتدا مخالف دستیابی ایران به فنآوری غنیسازی بودند.
فرانسویها هم بعد از انقلاب از پایبند ماندن به قراردادشان سرباز زدند. قرارداد با شرکت زیمنس آلمان هم درباره یک فاز بوشهر و رآکتور 1000 مگاواتی بود که به آن متعهد نماندند، با وجود اینکه مبلغ قابل توجهی پیشاپیش دریافت کرده بودند.
بعد از انقلاب یک مورد کوچکی هم برای همکاریهای معدنی با چین وجود داشت که آن هم تحت فشار آمریکا پیش نرفت و البته ایران توانست از چینیها غرامت بگیرد. اقدامات کلیدی برای توسعه تأسیسات هستهای عمدتاً از زمان ورود آقای آقازاده به سازمان انرژی اتمی شروع شد و کاملاً خودکفا بود.
* در دولتهای آقایان موسوی و هاشمی فعالیت هستهای ایران چگونه بود؟
از حیث فنی تا اواسط دهه 70 کار فنی جدی صورت نگرفته بود.با ورود آقای آقازاده به انرژی اتمی جهشی در این مجموعه ایجاد شد و تمرکز روی توسعه فنآوری هستهای صورت گرفت. در سال 2003 کارخانه «یوسیاف» در اصفهان راهاندازی شد و در ژوئن 2004 اولین محصول UF6 در کارخانه اصفهان تولید شد. اما هر بخشی که در آن کاری صورت میگرفت، به سرعت تعلیق میشد. گویی تعهدی داده بودند که هیچ تأسیساتی به طور کامل فعالیت نکند.
به طور کلی از اکتبر 2003 تا نوامبر 2004 کل کارخانههای اصفهان، اراک و نطنز در چارچوب پروژه اعتمادسازی تعلیق شد، تا فوریه 2006 که پرونده ایران به شورای امنیت گزارش شد.
اتفاق فنی کلیدی در دولت آقای احمدی نژاد رخ داد که ورود از فاز پایلوت به فاز صنعتی در کارخانه نطنز بود و بدین ترتیب ما قادر به غنیسازی در ابعاد نیمهصنعتی و صنعتی شدیم و توانستیم مواد غنیشده را در سطح انبوه تولید کنیم. این موضوعی بود که جایگاه ایران را در بحث هستهای تثبیت کرد. تا قبل از آن هرچه بود، پایلوت بود. اما کشوری را در جهان به عنوان دارنده فناوری غنیسازی میشناسند که بتواند با حجم انبوه مواد هستهای تولید کند و این گامی بود که در دولت آقای احمدی نژاد برداشته شد. آخرین اتفاق مهم نیز خودکفایی در تولید «کیک زرد» در معدن گچین بندرعباس است. این خودکفایی پاشنه آشیل ایران را رفع کرد؛ چراکه غرب فکر میکرد چنانچه کیک زرد وارداتی ایران از چین تمام شود، فعالیت هستهای ایران متوقف میشود.
نتیجهای که میتوانم بگیرم، این است: 70 درصد مسیر در دولت اصولگرا طی شده است و در واقع در این دولت است که ایران «هستهای» میشود.
* اتهام پنهانکاری به ایران در انجام فعالیتهای هستهای، بهطور مشخص چه زمانی مطرح شد؟
بهطور مشخص توسط جریان اپوزیسیون مجلس ششم مطرح شد و از آنجا به دیپلماسی آمریکا و ادبیات آژانس وارد شد. تهمتی را که غرب به هیچ وجه قادر به وارد کردن آن به نظام نبود (چون مستندی نداشت) اپوزیسیون داخلی به نظام زد. این تهمت تاریخی، نشاندهنده اوج لاقیدی آنها نسبت به منافع ملی و همچنین بیاطلاعی از مسایل حقوقی مابین ایران و آژانس است. اگر واقعاً دلسوز نظام بودند، کمی مطالعه میکردند و بعد حرف میزدند. متأسفانه این رویهای است که هنوز ادامه دارد و تصور میکنند هرکس یک مدرک فیزیک داشت، کارشناس پرونده هستهای است!
* رویکرد دولت آقای خاتمی درباره فعالیتهای هستهای ایران چگونه بود؟
دولت آقای خاتمی بنا را بر اعتمادسازی گذاشت، استراتژی لازم جهت مدیریت پرونده هستهای را بر مفهوم اعتمادسازی بنا کرد. تحلیلشان هم این بود که مشکل غرب با ایران، عدم اعتماد است و اگر حدی از اعتماد برقرار شود، غرب مشکلی با ایران نخواهد داشت.
لحاظ این نکته مهم است که دولت اصلاحات تلویحاً متهم بودن ایران را در بحث هستهای پذیرفته بود و معتقد بود که غرب دلایل موجهی برای عدم اعتماد به ایران دارد و ایران باید از جایگاه یک متهم، پاسخگو باشد. در نتیجه اگر مشکلات مربوط به بیاعتمادی غرب حل بشود، غنیسازی ایران را میپذیرد. آنها معتقد بودند ایجاد کردن حدی از اعتماد میان ایران و غرب که منجر به پذیرش غنیسازی شود، امکانپذیر است.
بدین ترتیب دولت وارد فرآیند سخاوتمندانه و طولانیمدت اعتمادسازی با غرب شد، در نتیجه انبوهی از اقدامات اعتمادساز از جانب ایران انجام شد و حجم قابل توجهی از امتیازات بدون دلیل مشخص به غرب داده شد.
اما مهم این است که علیرغم 2.5سال تلاش ایران، حداقلی از اعتماد هم میان دو طرف ایجاد نشد، چرا که غربیها اصلاً دنبال اعتماد کردن نبودند و به هر بهانهای فقط میخواستند غنیسازی در ایران متوقف شود.
اقدامات اعتمادساز ایران عبارتند از:
1- تعلیق کامل فعالیتهای هستهای طی چند مرحله؛
2- پذیرفته شدن پروتکل الحاقی از سوی ایران که منجر به ارایه حجم انبوهی از اطلاعات طبقهبندی شده کشور شد؛ بهطوریکه در اکتبر 2003، ایران 1033 صفحه مطلب به آژانس ارایه داد، ارایه این میزان اطلاعات در طول همکاری کشورها با آژانس بینظیر است. برخی از آن اسناد منشأ وارد آمدن اتهاماتی به ایران شد که برخی از آنها هنوز هم در جریان است.
3-انجام اقدامات اعتمادساز فراتر از مقررات بینالمللی - دسترسیهای شفافساز (transparency access) – که طی آن غرب به سرّیترین تأسیسات ما دسترسی پیدا کرد. با این حال در نتیجه این اقدامات که بسیار سخاوتمندانه هم بود در بسته اوت 2005، غربیها دوباره همان حرفهای کهنه را درباره تعلیق تکرار کردند، خواستار تعلیق 10ساله بهازای پیوستن ایران به WTO و . . . شدند. این درخواستها طوری بود که روزنامههای آمریکایی همان موقع گفتند: «توهینآمیز است».
خلاصه کنم. استراتژی اعتمادسازی موفق نبود، به این دلیل که طرف غربی را به این نتیجه رسانده بود که رفتار ایران تابعی از شدت فشارها و تهدیدهاست و در نتیجه آنها احساس میکردند اگر فشار را روی ایران حفظ کنند به هر نتیجهای که بخواهند، میتوانند برسند.
* بهطور خاص در بحث هستهای ایران فکر میکنید اشکالات اصلی وارد به تیم آقای روحانی چه بود؟
این تیم اولاً اعتقادی به ظرفیت هستهای ایران نداشت؛ ثانیاً معتقد بود که ما قادر به شکست دادن آمریکا و بیرون کشیدن حق خود از حلقوم آمریکا نیستیم، از اینرو باید هرچه غربیها از حقوق ما پذیرفتند، به آن قانع باشیم و دنبال بیشتر از آن نرویم.
آن گروه نگاهشان به دست غربیها بود و اگر طرف غربی از اعطای حق امتناع میکرد، تیم ایران هم آن را منتفی میدانست. علت هم این بود که، این دوستان اساساً در ذهن خودشان هژمونی آمریکا را به عنوان یک اقتدار غیر قابل چالش که باید با آن کنار آمد، پذیرفته بودند.
بعدها هم به صراحت در کنفرانس سیاست خارجی توسعهگرا که از طرف مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت برگزار شده بود، اعلام کردند که تلاش برای مقاومت در مقابل آمریکا کار عبثی است. حتی جایی گفتند: «ایران حتی به لحاظ نظامی هم قادر به خودکفایی نیست و بنابراین باید سودای خودکفایی نظامی را از سرمان بیرون کنیم و تأمین امنیت خودمان را با عضو شدن در سازمانهایی مثل ناتو به دست آمریکا بسپاریم».
فیالواقع باور آنها این بود که جز این راه دیگری وجود ندارد و اتفاقات سال 84 به بعد، اشتباه بودن این باور را به صراحت آشکار کرد.
* پس از روی کار آمدن دولت اصولگرا و تغییر تیم هستهای ایران چه روندی طی شد؟
آنچه از سال 84 به بعد رخ داد، ناشی از تغییر راهبرد بسیار بسیار کلیدی در مدیریت پرونده هستهای ایران بود. راهبرد دولت قبل بر این پیشفرض مبتنی بود که باید با غرب در راستای اعتمادسازی تعامل کنیم، ما بیشتر به این مورد نیاز داریم و لازم است که بخشی از ظرفیتها را تعطیل کنیم؛ چنانچه بسته 5 اوت 2005 میلادی غرب، عوامانه بودن فکر دولتمردان ما را نشان داد؛ بدین ترتیب مشخص شد که غرب اصلاً قصد پذیرش فعالیت هستهای ایران را ندارد و فقط خواستار تعطیلی آن هستند و از منظر آنها، حتماً باید غنیسازی درون فرآیند اعتمادسازی حذف شود. بعدها در مذاکرات پاریس که راجع به تضمینات عینی صلحآمیز بودن فعالیت هستهای ایران بحث شد، طرف غربی به صراحت گفت: «هیچ تضمین عینی جز توقف غنیسازی را نمیتواند بپذیرد». راهبردی که در دولت آقای خاتمی در پیش گرفته شد، ما را در موقعیتی قرار میداد که برای پذیرش فناوری هستهایمان توسط غرب، چارهای جز توقف غنیسازی نداشته باشیم. ولی دولت فعلی برای غرب جا انداخت که رفتار ایران تابع شدت فشارها نیست.
وقتی دشمن بفهمد که با فشار رفتارتان تغییر میکند، فشارها را بیشتر میکند تا نتیجه بگیرد. در دولت اصولگرا تصمیم گرفته شد این محاسبه تغییر کند و رفتارها تابع فشار نباشد و به غرب نشان داده شود که فشارها ایران را سرسختتر میکند و رفتن پرونده به شورای امنیت، آنقدرها که بعضی تصور میکردند، خطرناک نیست و توان ایران در برابر فشار شدیدتر، بیشتر از حد تصور آنهاست.
من نام این استراتژی ایران را «استراتژی پلکانی گامهای متقابل» میگذارم، در نتیجه آن ایران تلاش کرد به غرب بفهماند که بهازای هر قدم خصمانه واکنش نشان میدهد و شدت قدمها متناسب است با شدت قدمهایی که طرف غربی برمیدارد. ایران در عمل نشان داد که قادر به انجام این مسئله هستیم.
این فرآیند گامهای متقابل را میتوان اینگونه توصیف کرد:
بعد از صدور قطعنامه 1696: نصب 164 ماشین سانتریفیوژ در نطنز کامل شد؛
بعد از صدور قطعنامه 1737: نصب 3000 سانتریفیوژ در نطنز،
بعد از صدور قطعنامه 1747: فعالیتهای هستهای ایران از فاز صنعتی عبور کرد؛
بعد از صدور قطعنامه 1803: از نسل 2 و 3 سانتریفیوژها به جای نسل 1، استفاده شد؛
بعد از صدور قطعنامه 1835: ایران در حوزههای جدیدی مانند لیزر به خودکفایی رسید.
بدین ترتیب، غربیها متوجه شدند که راهبرد یکمسیره فشار جوابگو نیست و قطعنامهها ایران را بهجای اینکه مجبور به تعلیق کند، سرسختتر کرده است. غرب تصمیم گرفت از راهبرد دومسیره فشار-مذاکره استفاده کند و اوایل سال 2007 اعلام کرد که بدون تعلیق غنیسازی حاضر است با ایران مذاکره کند و این نشاندهنده نوعی اعتراف به این مسئله بود که فشارها روی اراده ایران، اثری نداشته است.
* استراتژی تحریم به چه دلیل از سوی غرب اتخاذ شد و در فرآیند تداوم خود دچار چه فراز و نشیبهایی شد؟
موضوع تحریم از این قرار است که طرف غربی تصور میکند، بعد از حوادث پس از انتخابات سال 88، میتواند با استفاده از اعمال تحریم، دو هدف را پیگیری کند:
1- وارد کردن فشار اقتصادی به مردم ایران، در نتیجه آن تصور غربیها این است که نارضایتی ایجاد میشود و مردم مطالبه توقف فشارها را میکنند و در نتیجه میان ملت و دولت، رویارویی رخ داده و ایران از درون مهار میشود.
2- کندکردن برنامه هستهای ایران: غربیها تصور میکنند بر اثر تحریمهای صورت گرفته، ایران خودش به این نتیجه برسد که باید سرعت برنامه هستهای را کاهش دهد. آمریکاییها معتقد بودند چنانچه تحریمها طولانی شود، ایران به این نتیجه میرسد.
پس از حوادث بعد از انتخابات، آمریکاییها در پیگیری این دو هدف جدیتر شدند؛ چون تصور میکردند توان مقاومت نظام کاهش پیدا کرده است. ضمن اینکه تحلیل طرف آمریکایی این بود که تحریم به جریان فتنه کمک می کند و توان بسیج اجتماعی آنها را بالا میبرد.
* آیا این طراحیها نتیجه داد؟
مطلقاً به نتیجه نرسید. چون همهاش اشتباه محاسباتی بود. برای کندکردن برنامه هستهای لازم است که مسایل اقتصادی نقش جدی در محاسبات استراتژیک ایران داشته باشد. اگر تصمیمات هستهای ایران ناشی از برنامههای اقتصادی نباشد، تشدید فشار به ایران، تغییری در برنامههای آن نمیدهد.
طرف غربی هنوز درک نکرده است که برای ایران، هیچ چماقی بالاتر از ترک غنیسازی نیست؛ چراکه این مسئله، اکنون به مطالبه ملی تبدیل شده است و هیچ هویجی هم بالاتر از در اختیار داشتن غنیسازی نیست. وقتی غرب این را نفهمد، نمی تواند هیچ راهبرد دومسیره درستی طراحی کند و البته نفهمیده است.
از لحاظ راهبردی در ایران، ذهنیت تصمیمگیرندهها از فشارهای اقتصادی تأثیر نمیپذیرد، تحریمها نیز فشار اقتصادی قابل توجهی به ایران وارد نکردهاند؛ چراکه تحریم در شرایطی مؤثر است که انحصار تولید در دست جای خاصی باشد، ولی در ایران اینطور نیست. در جهان هم بازارهای بسیار بزرگ و متنوع وضعیتی را بهوجود آورده است که تولید کالا و خدمات در انحصار بلوک خاصی قرار ندارد و جریان عظیم مبادله سرمایه که مبادله اقتصادی را شکل میدهد، از آمریکا دستور نمیگیرد، صرفاً به منطق سود و زیان توجه میکند و بر اساس منطق سود، معامله را انجام میدهد. مهمترین دلیلی که در شرایط کنونی دنیا، تحریم را بیمعنا میکند، جهانی شدن اقتصاد است و بدین ترتیب اعمال تحریم موفق در هیچ حوزهای و علیه هیچ کشوری فایده ندارد. آمریکا متوجه شده است که تحریم اعمال شدنی نیست و اگر اعمال شود، اجرایی نیست و چنانچه اجراشود، اثری ندارد.
نکته بعد، چیزی است که من به آن میگویم «پارادوکس اجماع-تأثیر.» این پارادوکس اعمال تحریمها را بیمعنا کرده است. اگر قرار باشد، تحریم اثر داشته باشد، ایجاد اجماع جهان برای آن غیرممکن است؛ چراکه تحریمهای قدرتمند با منافع حیاتی برخی از کشورها مواجه میشود، مگر اینکه آمریکا بخواهد ضرر و زیان آن کشورها را جبران کند که اصلاً نمیتواند و اگر قرار باشد اجماعی روی این مسئله باشد، آنوقت امکان اعمال تحریمهای مؤثر وجود ندارد و تحریمها روی حوزههای مربوط به اشاعه متوقف میماند.
* استراتژی کنونی غرب برای مواجهه با ایران چیست؟
استراتژی طرف آمریکایی، تحریم را با گزینههای دیگر تلفیق کنند؛ سبدی از گزینههایی مانند تحریم، تهدید به درگیری نظامی (ایجاد یک تهدید معتبر نظامی)، حمایت از فتنه، عملیات اطلاعاتی تروریستی و . . . را در نظر گرفته است و امیدوار است که این تلفیق مؤثر باشد. اما مذاکرات ژنو 3 نشان داد که آمریکا قادر به تلفیق مناسب گزینهها نبوده و در این مذاکرات طرف آمریکایی مجبور شد، دستور کار پیشنهادی ایران برای بعد را بپذیرد و از تأکید بر مذاکرات شکلی کوتاه بیاید. آمریکا متوجه شد که اتخاذ گزینههای متعدد بهجای تعدیل مواضع ایران،منجر به سرسختتر شدن مواضع آن شدهاست.
* در انتها اگر مطلب ناگفتهای باقی مانده، بفرمایید.
اتفاق راهبردی در حال رخدادن است و غرب به این نتیجه میرسد که در ایران، غنیسازی، غیرقابل برگشت بوده و غرب چارهای جز پذیرفتن ایران هستهای ندارد. آمریکاییها 7 سال مقاومت کردند که به این نقطه نرسند، همهی ابزارهای خود را فعال کردند که به اینجا نرسند، که مجبور به پذیرش غنیسازی از سوی ایران شوند.
اخیراً به نظر میرسد، آمریکاییها متقاعد شدند که امکانات لازم و کافی برای توقف غنیسازی ایران را ندارند و بهتر است روی همکاری با آژانس سرمایهگذاری کنند و اعلام کنند که ما در این مورد مشکلی نداریم و این مسئله از اولین دستاوردهای نشست ژنو3 است.
نظر |