نشریات روز جاری در ایالت مهاراشترا ترور دیپلمات رژیم صهیونیستی را حرکتی نافرجام از سوی دشمنان ایران برای ایجاد تنش بین روابط دیپلماسی تهران و هند خواندند. نشریه مهاراشترا استار در این باره نوشت: شباهت بین نحوه ترورهای اخیر دانشمندان هستهای ایران و دیپلمات رژیم صهیونیستی نشان دهنده سناریوی جدید از سوی دولتهای غرب و گروهکهای تروریستی از جمله گروهک ""منافقین"" برای ایجاد تنش بین روابط سیاسی ایران و کشورهای همسایه است. در ماه اخیر نیز مشابه این ادعای واهی از سوی یکی از دیپلماتهای کشورهای عربی همسایه در آمریکا بیان شده بود. در سیاست بین الملل واژه ضد تبلیغ برای کسی نا آشنا نیست. در این روش که بیشتر از سوی دولتهای غربی و کاخ سفید صورت میگیرد، سرویسهای جاسوسی با ایجاد یک حرکت نمایشی اقدام به ساختن یک حریف خیالی میکنند تا بتوانند از کانال تبلیغات رسانهای عمل کنند و با ایجاد تنش وارد فاز ضد تبلیغ علیه کشور دیگر شوند. از این رو به روشنی میتوان پی برد که در ترور دیپلمات رژیم صهیونیستی آثار آشکاری از دستهای گروهک منافقین و کشورهای غربی به چشم میخورد که این امر نمیتواند به روابط حسنه ایران و هند لطمه وارد کند.
نتیجه گیری :
ظاهرا این نمی خان دست از سر مردم ایران بردان. دیگه تا کی من دیگه نمی دونم چی بگم.....
نظر |
پس از آنکه دول منطقه ای و فرامنطقه ای در تصویب قطعنامه غربی – عربی ضد سوریه خود با شکست مواجه شدند، انتظار می رفت که روند دشمنی ها علیه سوریه و دخالت های روز افزون با اندکی تاخیر پیگیری شود حال آنکه این جبهه علی رغم مخالفت های استراتژیک روسیه بازی جدیدی را در دو جبهه دیپلماتیک و نظامی آغاز کرده است. این جبهه که از بازیگران فرامنطقه ای مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه و بازیگران منطقه ای مانند عربستان، قطر، امارات و ترکیه تشکیل شده و می کوشد تا در بعد دیپلماتیک روندهای ضد سوری را تعمیق بخشد و در بعد نظامی نیز ا آشکارا از حمایت تسلیحاتی مخالفین دولت سوریه سخن به میان آورد.
حمایت های آشکار تسلیحاتی از معارضین
اگر تا چند ماه گذشته جبهه ضد سوری بر مردمی بودن اعتراضات و خواسته های دموکراسی خواهانه تاکید می کردند و دولت اسد را به خشونت ورزی متهم می کردند و در مقابل منتقدین، بیشتر تحرکات را به گروه های مسلحانه و وابسته منتسب می کردند، اینک دول این جبهه صراحتا اقدامات نظامی و کمک های تسلیحاتی و اقدامات پیرامون این روند را عیان ساخته اند. این اقدامات که هدف اصلی اش مواجه سازی دولت سوریه با خلا امنیتی است، می کوشد تا روند خواسته های مردمی از اصلاحات را به فاز مسلحانه و تغییر ساختار سوق دهد.
البته بر اساس اعلام منابع رسمی و غیر رسمی این اقدامات از ابتدای نا آرامی ها در سوریه آغاز شد ولی دول حامی این اقدامات تلاش می کردند تا این فاز محرمانه باقی بماند. اما با توجه به تغییرات اخیر و مشخص شدن شکل بندی های اخیر جبهه ضد سوری این اقدامات را عیان کرده و بر حمایت تسلیحاتی از مخالفان اسد اصرار ورزیده است.
در این میان دولتهای عربستان، قطر و امارات و ترکیه در بعد منطقه ای نقش پیش قراولان را ایفا کرده و در بعد فرامنطقه این آمریکا است که می کوشد تا فاز تسلیحاتی را پیش ببرد. در تازه ترین این اقدامات دو تن از نمایندگان آمریکا خواستار تداوم این روند شده اند. در این زمینه پایگاه الیوم السابع گزارش داده است که رابرت کیسی، سناتور دموکرات و مارکو روبیو، سناتور جمهوریخواه طرح غیرالزامآوری را تقدیم سنای این کشور کردند که در آن از دولت آمریکا میخواهد تا از آنچه که «انتقال دموکراسی در سوریه» نامیدهاند، حمایت کند و در این راستا به مخالفان سوریه از لحاظ مادی و مشاوره نظامی کمک کند. جان مککین، سناتور آمریکایی نیز پیشتر از دولت آمریکا خواسته بود تا مساله مسلح کردن مخالفان سوریه را مورد بررسی قرار دهد و اعلام کرده بود: هماکنون وقت آن رسیده که ما تمامی گزینهها از جمله مسلح کردن مخالفان را در سوریه در دستور کار خود قرار دهیم.
اینک با توجه به مشخص شدن شکل بندی های منطقه ای و همچنین روند روز افزون دخالت های غربی می توان انتظار داشت که سوریه می رود تا به یک نقطه ثقل منطقه ای در مناسبات بین المللی تبدیل شود. چه آنکه روسها به طور جد و تمام قد وارد این منازعه شده اند و حتی در این زمینه هشدار های جدی را به همتایان غربی خود داده اند که در تازه ترین آن می توان به اظهارات سرگی ریاباکوف، معاون وزیر خارجه روسیه، اشاره کرد. وی به نمایندگی از کشورش تهدید کرده که در صورت تداوم دخالت های غرب در امور داخلی سوریه، کشورش ابزارهای سخت تری در این بحران مورد استفاده قرار می دهد. به گفته وی همکاران غربی ما اگر این نکته را درک نکنند آن وقت روسیه ابزارهای سخت تری را برای آنکه آنها را به مسیر واقعی برگرداند مورد استفاده قرار می دهد.
به نظر می رسد با شکست تاریخی ای که خط سازش و ضد مقاومت در ماجراهای سوریه تا به حال کسب کرده است ، اقدامات کور و ویرانگر با هدف زهر چشم گرفتن از دولت سوریه در دستور کار قرار گیرد که می توان انفجار حلب را نمونه ای بر این امر به شمار آورد. به هر روی اما به نظر می رسد در نهایت دولت اسد با به اجرا نهادن اصلاحات واقعی بر این مشکلات صعب فائق آید. مشکلاتی که فقط سوریه را تحت تاثیر قرار نمی داد و باعث شد تا روسیه تمام قد وارد میدان شود...
شان استون که حالا خود را در منظومه بندگی، علی میخواهد، نماینده همان اشراقیهای غرب جغرافیایی است که جوی مولیان فطرت خویش را گرفته و آمده تا به بخارای جمهوری اسلام رسیده است.
فرهنگ لغت را که ببینی "شرق" و "غرب" را احتمالاً اینگونه معنی کرده که یک معنای جغرافیایی و یک معنای سیاسی دارد. معنی جغرافیایی شرق و غرب البته معلوم است؛ و معنی سیاسیاش که طی سالهای جنگ سرد، غرب عبارت بود از اردوگاه کشورهای لیبرال سرمایهداری و شرق عبارت بود از بلوک کشورهای سوسیالیستی… و این تمام ماجرا نیست.
معنی شرق و غرب را البته که در نگاهی دیگر باید درک کرد. در این نگاه دیگر شرق و غرب، نه فقط دو واژه که دو ساحت وجودی متفاوت است. از این منظر، غربی یا شرقی بودن، مستلزم زندگی در مغرب یا مشرق جغرافیایی نیست؛ که شرق و غرب، مکانت آدمی است و نه مکان او. چه بسا ساکنان مشرق جغرافیایی، که روح غربی در کالبدشان جاری است و چه بسا ساکنان مغرب که در آرزوی اشراقی الهی میسوزند و آب میشوند، تا شاید از میان جوی مولیان فطرت خویش به بخارای شرق الهی راه یابند.
در این نگاه، شرق، مطلع ظهور حقمداری است. عالمِ سرسپردگی به ساحت وحی و "وطن" خدامحوران و دینداران است. غرب اما عالم تاریکِ بینیازدانستن خود از باطن توحیدی عالم است و در مغرب وجودی آدم، خورشید خدامحوری غروب میکند.
دو. شرق و غرب و آدمهایاش
در شرق یا همان عالم دینی، همه مراتب زندگی در نسبتی منظم و منسجم با حقیقت عالم به سرمیبرند. تمامی امور از عادیترین مسائل روزمره تا عالیترین شئون مناسبات اجتماعی، در پیوند با سرشت مقدس عالم معنا مییابند و بدون این ارتباط، رنگ میبازند و هیچ میشوند. اما در عالم غرب عکس این قضیه برقرار است. ذات عالم غرب، قائم به انکار همین رابطه است. در عالم غرب همه چیز رنگ تعیّن دارد. هر چه که محسوس است حقیقت است و اساساً غیب، یا انکار میشود و یا در سازماندهی زندگی انسانی نادیده گرفته میشود. البته نه اینکه در عالم دینی، محسوسات و نعمات عالم نفی شود، بلکه تمامی اینها، شعاعی از حقیقتی غیرمادی و وسیلهای برای رسیدن به او هستند. به همین دلیل است که اهالی عالم دینی، بامعناترین لذتها را از نعمتها میبرند.
هر عالم البته رنگ و بویی دارد که اهلش آن را میشناسند. آنکه در عالم دینی سیر میکند، سیر در "بندگی حق" دارد و این بندگی او را بر تخت فرمانروایی عالم مینشاند و از آنجاکه بندگی، مسیر رسیدن به جانشینی خداوند در زمین است، عالم و آدم به فرمان خدا در خدمت بندگان او هستند. بندگان نیز از تمام اختیاراتشان برای پیشرفت در بندگی و نزدیکیِ هرچه بیشتر به او بهره میگیرند. این عالم لحظه به لحظه نو میشود. چرا که حقیقت عالم، منشأ بیپایان جلوههای قدسی است. عالم دینی، خلیفهالله تربیت میکند.
اما آنکه در عالم غرب سیر میکند از عبودیت رویگردان است. عالم غرب، مثل انسان مدرن به بار میآورد. موجودی که سیر در انانیت دارد. خود را خدای عالم میداند و تمام عالم و آدم را در خدمت خود (آن هم خودِ ناسوتیاش) میخواهد، بدون اینکه خویشتن را متصل به حقیقتی غیرمادی بداند؛ که اساساً برای او غیرماده وجود ندارد. غربی همواره برای خود حقّ هر کاری را محفوظ میداند. او حتی سراغ دین هم که میآید، میخواهد آن را در ذیل نفسانیت خود از حقیقت قدسیاش خالی ساخته و به امری روزمره و عرفی تبدیل کند. و ثمره این همه، وضعیتی است که امروز گریبان اهل غرب را گرفته است. "از خود بیگانگی" ثمرهی رویگردانی از عالم غیب بوده، "بیوطنی" و زندگی کولیوار، تمام رهاورد عالم غرب است.
سه. جبههها شفافتر میشود
پسرِ "الیور استون" مسلمان شد. "شان استون" که حالا خود را در منظومه بندگی، "علی" میخواهد، نماینده همان اشراقیهای غرب جغرافیایی است که جوی مولیان فطرت خویش را گرفته و آمده تا به بخارای "جمهوری اسلام" رسیده است. حالا هی بنشینیم و ناله سر دهیم که چرا آن دخترک ایرانیِ به فرنگ رفته، فلان شده و بهمان…
خیلی ساده است این داستان. چه فرقی میکند کی در کجا باشد؟ غربی، غربی است حتی اگر در ایران زندگی کند و شرقی، شرقی است حتی اگر در قلب شهر شیطان باشد.
زمان دارد به آخر خود نزدیک میشود و تاریخ دارد به فرجام مقدّرش میرسد. جبهه حق و باطل در حال شفافشدن است و اصلاً نباید از این بابت نگران بود. فقط باید مراقب خود و جامعهیمان باشیم چنان که "و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر".
چهار. زمان بیداری امّت اسلام است امروز.
آنکه در وطن خود نیست "مسافر" است و مسافری که به سوی وطن خویش حرکت میکند "مهاجر". مسافر تا مهاجر نشود وطن را در نمییابد و مهاجر یا خودش بهتنهایی قصد وطن میکند یا با هموطنان دیگرش (که آنان هم دور از وطن افتادهاند) آهنگ هجرت میکند. و چقدر سهل میشود گردنههای راه، وقتی همراهانی چنین باشند.
آنکه شرقی است وطن خویش را به خوبی میشناسد. میهن او اسلام است و تو خوب میدانی که جغرافیا و مرز هم نمیشناسد. میهن او شرق و غرب جغرافیایی عالم است اگر مکانت وجودیاش توحیدی شود. اهل اسلام در سرتاسر عالم، یکدیگر را خوب میشناسند و خوب مییابند و همراه میشوند و آهنگ وطن میکنند. و این است رستاخیز جهانی عبادالله. آرمانشهرِ عباد، جامعهای است که در آن "لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون". راستی زیبا نیست "مهاجرت جمعیِ" مردمانی در هیئت "انقلاب اسلامی" به سوی وطن اصلیشان؟
چهارمین اثر وى آیات شیطانى اعتراضاتى را در کشورهاى اسلامى برانگیخت. این کتاب رمانى است در 547 صفحه که انتشارات معتبرى چون موسسه پنگوئن، در سلسله کتابهاى وایکینگ در سال 1988 میلادى به چاپ رسانده است و دستگاه هاى جایزه پراکنى غرب سریعأ براى این خوش خدمتى، این اثر جدید را نامزد دریافت جایزه کردند.محتواى این کتاب در نه فصل تنظیم شده و عناوین فصلها نشان مى دهد که اسلام و تاریخ اسلام به عنوان زمینه اصلى نگارش رمان برگزیده شده است...
سلمان رشدى و کتاب آیات شیطانى سـلمـان رشـدى، نـویـسـنـده هـنـدى الاصـل، بـه سـال 1326 ه ش، در خـانـواده اى مـسـلمـان در بـمـبـئى مـتـولد شـد. بـا تـشـکـیـل پـاکـسـتـان، او هـمـراه خـانـواده خـود بـه کـراچـى رفـت و در سـیـزده سـالگـى جـهـت تحصیل به انگلستان اعزام شد و مدتى با نوشتن مقالات تبلیغى در انگلستان به تامین مخارج زندگى پرداخت و سپس شناسنامه انگلیسى گرفته و تبعه آنجا شد. رشدى در مصاحبه با مجله اشپیگل در 21 اردیبهشت 1371 (11 ماه مه 1992) درباره خانواده اش مى گوید: (خـانـواده مـن بـه اسـلام گـرایـش داشـتـنـد، ولى در خـانـه مـا از دیـن خـبـرى نـبـود. فـقـط سـالى یـک بـار مـرا بـراى عـبـادت به مسجد مى بردند، مـثـل مـراسـم سـال نـو در نـزد مـسیحیان. من یک دایه مسیحى داشتم که با او درخت کریسمس را تزئین مى کردم و سرور مى خواندم. بمبئى یک شهر چند مـذهبى است. اکثر دوستان من غیر مسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشیدن مشروبات الکلى تبعیت نمى کرد. خوشبختانه مى توانم بگویم که پدر و مادر من مسلمانان بدى بودند.) رشدى در طول زندگى خود در انگلستان به! دینى و بى اعتقادى مطلق مى رسد و در نهایت، منکر و جود خدا مى شود و این عقیده را رسما در مصاحبه با مجله اشترن در 7 آبان 1371 (29 اکتبر 1992) تحت عنوان (من قهرمان نیستم ) بیان مى کند. او در پاسخ به سوال خبرنگار مجله، آیا به خداى یگانه و فرستاده اش حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) ایمان دارد؟ گفت:(این عمل در یک دوران شک و دودلى انجام گرفت. من خواستم با یک اشاره دراماتیک به مسلمانان نشان بدهم که هرگز دشمن شما نبوده ام. اما در این مـورد مـن داشتم خودم را فریب مى دادم. از همین رو، دوباره به صدا در آمده، گفتم، نه، من ایمان نیاورده ام، من یک فرد مذهبى نیستم. اگر کسى از من سئوال کند که آیا خدا وجود دارد، خواهم گفت، نه ). نـویـسـنـده اى بـا ایـن طـرز تـفـکـر و عـقـایـد، کتابى تحت عنوان (آیات شیطانى ) مى نویسد و آن را (اثرى، حاوى ضدیت و شک بنیادى مى نامد " 1 " ) و در آن به مقام مقدس حضرت ختمى مرتبت (صلى الله علیه و آله و سلم ) و به مقدسات مسلمین اهانت مى کند. چهارمین اثر وى آیات شیطانى اعتراضاتى را در کشورهاى اسلامى برانگیخت. این کتاب رمانى است در 547 صفحه که انتشارات معتبرى چون موسسه پنگوئن، در سلسله کتابهاى وایکینگ در سال 1988 میلادى به چاپ رسانده است و دستگاه هاى جایزه پراکنى غرب سریعأ براى این خوش خدمتى، این اثر جدید را نامزد دریافت جایزه کردند.