وقایعی که بعد از شهادت امام حسین ـ علیهالسلام ـ از کربلا تا مدینه برای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آنست که بتوان بطور مختصر بیان نمود. همچنین بیشتر وقایع را ثبت نکردهاند و یا اگر ثبت شده به تاریخ دقیق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته است .
سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمهها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمههای حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهلبیت پاک با آن بیشرمان بر سر جامهای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او میربودند.[1] برای خواندن ادامه مطلب لطفا کلیک فرمایید...
نظر |
برخلاف آنچه که بعضی تصور میکنند، معنای تقوا این نیست که از خدا بترسیم تا خدا ما را نزند! مگر خداوند از همان آغاز بنا دارد که ما بزند تا از او بترسیم.ترس شیعیان از خداوند به خاطر این است که از شدت محبتی که دارند، میترسند و مراقب هستند که نکند تقصیری از آنها سر بزند و خداوند از آنها ناراحت شود.
آن بُعدی از اعمال ما که به خداوند میرسد؛ تقوای آن است
* مرور آیات قرآن به ما نشان میدهد که موضوع تقوا چقدر برای پروردگار عالم اهمیت دارد؛ تا حدی که ایمان با تمام ارزشی که دارد، گاهی اوقات مقدمهای برای تقوا میباشد. وقتی قرآن را مطالعه میکنیم، میبینیم که قبل یا بعد از بسیاری از اوامر الهی، از تقوا سخن به میان آمده است و این یعنی اینکه تقوا مقدمه یا نتیج? این اوامر و نواهی است. همچنین میفهمیم که هر نوع خوب بودن، غیر از خوب بودنِ از روی تقوا، در نزد خداوند بیارزش است و این یعنی اساساً بیارزش است. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»(مائده/27) یعنی فضیلتی که انسان بدون تقوا بخواهد آن را کسب کند، اصلاً فضیلت محسوب نمیشود، نه اینکه فضیلت باشد و خداوند آن را قبول نکند.
* خداوند میفرماید: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُم؛(بدانید که) هرگز گوشت و خون این قربانیها نزد خدا (به درجه قبول) نمىرسد لیکن تقواى شماست که به (پیشگاه قبول) او خواهد رسید» (حج/37) در آن زمان بر اساس خرافات، وقتی برای خداوند قربانی میکردند، خون آن را به خان? کعبه میزدند. اما خداوند در این آیه میفرماید: آنچه که از قربانی شما به من میرسد، گوشت و خون قربانی نیست، بلکه تقوای شماست که به من میرسد. یعنی آن بُعدی از اعمال ما که به خداوند میرسد؛ تقوای آن است. این معنا را میتوان به اعمال دیگر انسان نیز بسط داد؛ مثلاً اگر ما صدقه میدهیم، پول آن به خدا نمیرسد بلکه آن چیزی که از این عمل ما به خدا میرسد،تقوای ماست. (مشروط به اینکه عمل ما از روی تقوا باشد)
تقوا یعنی مراقبت برای حفظ رابط? شیرین ما با خدا
* فرآیند ارتباط با خداوند (که از آن به تقوا تعبیر میکنیم)، دارای سه جزء است و باید هر س? این اجزاء با هم رعایت شوند و هر یک از آنها اگر نباشد، تقوا حاصل نخواهد شد.
1. بنا را بر این بگذاریم که ارتباط خود با خدا را حفظ کنیم. بعضیها بنا دارندکه موفق باشند، از زندگی بیشترین لذت را ببرند، از دیگران بهتر باشند و... اما بنا ندارند که ارتباط خود را با خدا حفظ کنند و خداوند را هم در کنار دیگر امور،در یک گوشه از زندگی خودشان نگه میدارند. اینها همان کسانی هستند که خداوند در موردشان میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ»(حج/11)
2. با مراقبت دائمی برای «حفظ این ارتباط»، تلاش کنیم و فرامین مولای خود را اطاعت کنیم.
3. نگاه ما در این مراقبت دائمی، هر لحظه باید به این باشد که آیا خدا از من راضی است یا نه؟ و اینکه آیا من توانستهام این مراقبت را درست انجام دهم یا نه؟
ترسیدن از خداوند معنای خوبی برای تقوا نیست
* برخلاف آنچه که بعضی تصور میکنند، معنای تقوا این نیست که از خدا بترسیم تا خدا ما را نزند! مگر خداوند از همان آغاز بنا دارد که ما بزند تا از او بترسیم! امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «وَ هُمْ فِی ذَلِکَ خَائِفُونَ أَنْ لَا یُقْبَلَ مِنْهُمْ وَ لَیْسَ وَ اللَّهِ خَوْفُهُمْ خَوْفَ شَکٍّ فِیمَا هُمْ فِیهِ مِنْ إِصَابَةِ الدِّینِ وَ لَکِنَّهُمْ خَافُوا أَنْ یَکُونُوا مُقَصِّرِینَ فِی مَحَبَّتِنَا وَ طَاعَتِنَا»(کافی/ج8/ص128) ترس شیعیان از خداوند به خاطر این است که از شدت محبتی که دارند، میترسند و مراقب هستند که نکند تقصیری از آنها سر بزند و خداوند از آنها ناراحت شود. در قرآن کریم هم خداوند میفرماید: «وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَه؛ و آنان که میدهند آنچه میدهند، در حالى که دلهایشان نگران و لرزان است»(مؤمنون/60)
* آنچه که به حیات انسان به عنوان یک عبد، رونق میدهد و او را به خواستههای عمیق و اصیل خود میرساند، ارتباط او با مولای خود (خداوند) است و مهمترین جایگاهی که ارتباط عبد و مولا حفظ میشود، امر مولا و اطاعت عبد از اوست. وقتی یک عبد، از فرامین مولای خود تبعیت کند، هم این رابطه حفظ میشود و هم عاطف? بسیار شدیدی در عبد نسبت به مولا به وجود خواهد آمد. ما باید با شنیدن امر خداوند به تقوا، سرشار از عاطفه و محبت شویم. زیرا وقتی خداوند به ما میفرماید «اتقوا الله» یا «فایای فَاتَّقُون» سخن پروردگار مانند سخن پدر دلسوز و مهرانی است که به کودک خردسالش میگوید: «دست مرا بگیر تا آسیبی به تو نرسد» در این لحظه، حتماً محبت و عاطفهای در دل فرزند ایجاد میشود.
* البته رعایت تقوا و مراقبت دائمی برای حفظ رابطه با خداوند، کار دشواری است اما اگر اردوگاهی باشد که در آن ولیالله به نمایندگی از خداوند در آن حضور داشته باشد، میتوان در کنار او به خوبی برای حفظ این رابطه تلاش کرد. با صفاترین اردوگاهی که تا کنون شکل گرفته است اردوگاه کربلاست که یاران باوفای اباعبدالله(ع) در کنار او زیباترین و شیرینترین رابطه با خداوند را تجربه کردند. البته یک اردوگاه زیبای دیگر نیز انشاءالله در آینده شکل خواهد گرفت و آن اردوگاه مهدیفاطمه(عج) است...
آن حضرت(ع) با قیام خویش نشان داد که اسلام تنها ظواهر آن نیست، بلکه حقیقت اسلام همان ولایت است که در همه ابعاد از جمله عمل اجتماعی و سیاسی به شکل حکومت امام(ع) و اولوالامر تجلی و ظهور می یابد. اگر اهل اسلام همه احکام را به جا آورند ولی به اصل آن یعنی ولایت و امامت بی توجه باشند، هیچ از اسلام را انجام نداده اند.
شاید گویاترین و رساترین سخن درباره شخصیت امام حسین(ع) سخن پیامبر(ص) است که می فرماید: حسین منی و انا من حسین؛ حسین از من و من از حسینم؛ (کشف الغمه، ج 2، ص 6) چنانکه کامل ترین سخن درباره مقام و ماموریت آن حضرت(ع) ازسوی خداوند نیز سخن پیامبر(ص) است که می فرماید در عرش خداوند نوشته شده است: ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه ؛ حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. (ارشاد، شیخ مفید، قم: موسسه آل البیت الاحیاء التراث، ج 2، ص 801)
در بیان شخصیت آن حضرت (ص) می بایست به همین مقدار بسنده کرد که هر آنچه خداوند در قرآن در وصف پیامبر(ص) گفته است در حقیقت در توصیف انوار امامان معصوم (ع) نیز می باشد که جان و نفس پیامبر(ص) به فرموده خداوند در آیه 16 سوره آل عمران می باشند؛ اما درباره ماموریت آن امامان(ع) باید گفت که حدوث اسلام به پیامبر(ص) و بقای آن به امامان معصوم(ع) است؛ ولی در این میان نقش امام حسین(ع) بسیار برجسته تر است؛زیرا ایشان ذبیح الهی است تا با ثارالله و قیام خونین الهی خود بقای اسلام را تضمین کند. از این رو گفته شده «الاسلام، محمدی الحدوث و حسینی البقاء؛ یعنی اسلام با پیامبر حادث شد و باامام حسین(ع) بقا یافت.»
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آیات و روایات بر آن است تا گوشه ای از شخصیت آن حضرت(ع) و ماموریت هایش را تبیین نماید.
یکی از راهکارهایی که انسان برای مقابله با فشار روانی دارد صبر و استقامت است؛ البته صبر باید با درایت و تدبیر باشد و انسان باید برای رهایی از مشکلات و دردهای خود راه چاره پیدا کند. بیتابی کردن نه تنها دردی را دوا نمیکند، بلکه درد را دو برابر میسازد.
اضطراب ادامه مطلب...
عصر امروز عصر اضطراب است؛ انسان امروز مضطرب است و نمیداند باید به کدامین سو پناه ببرد؟ آیا مأوایی دارد؟ آیا دارویی هست که او را سلامتی ببخشد؟ و یا مرهمی هست که زخم هایش را مداوا کند؟ دنیای امروز دنیای استرس و فشار روانی است؛ اما دین مبین اسلام راهکارهایی برای مقابله با فشار و نگرانی به انسان ارائه کرده است تا بشر بتواند در برابر دشواریها و فشارها ایستادگی کند و به زندگی خویش ادامه دهد.
صبر کردن و بیتاب نبودن:یکی از راهکارهایی که انسان برای مقابله با فشار روانی دارد صبر و استقامت است؛ البته صبر باید با درایت و تدبیر باشد و انسان باید برای رهایی از مشکلات و دردهای خود راه چاره پیدا کند. بیتابی کردن نه تنها دردی را دوا نمیکند، بلکه درد را دو برابر میسازد.
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: «مصیبت یکی است و اگر بیتابی کنی، دو تا میشود.» (غرر الحکم ج562،4)
علاوه بر آن بیتابی کردن باعث از دست رفتن آسودگی و آرامش انسان میشود و کسی که مرتب اعتراض دارد و لب به شکایت میگشاید، هرگز روی آرامش نخواهد دید.
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: «از ناراحتی اندک بیتاب نشوید که شما را در ناخوشایندی بزرگتر گرفتار میسازد.» (عیون الحکم و والمواعظ ص523)
صبر کردن آنقدر ارزشمند و مؤثر است که حضرت علی میفرمایند: کسی بر گرفتاری صبر کند، گویا گرفتار نشده است
حضرت علی علیه السلام در نصیحتی به فرزندش محمد حنفیه، میفرمایند: «اندوههای وارده را به وسیله تلاش بر صبر کردن وعده بده، که صبر کردن خلق و خوی خوبی است و آن را بر آنچه از احوال دنیا و اندوههای آن به تو میرسد تحمل ساز.» (من لایحضره الفقیه، ج4ص386)
و یا در حدیثی دیگر از امام علی علیه السلام منقول است که فرمودند: «کسی که زره صبر بپوشد، حوادث روزگار بر او راحت میشود.» (عزرالحکم، ج6295)
صبر کردن آنقدر ارزشمند و مؤثر است که حضرت علی علیه السلام میفرمایند: «کسی که بر گرفتاری صبر کند، گویا گرفتار نشده است.» (عزر الحکم، ج6294)
جوانان باید با دقّت هر چه بیشتر مراقب «مدعیان دروغین عشق» باشند؛ مدعیانى که سرمایهاى جز دروغ و فریب و خدعه ندارند و چه بسا قلب مملوّ از عشق سوزانشان را در آنِ واحد در چندین جا گرو گذاشتهاند! و با هزار تزویر و نیرنگ همه جا خود را عاشقى صادق و یکه شناس! قلمداد نمودهاند.
درباره عشق، عظمت و شکوه و یا جنون و بیمارى آن سخن بسیار گفتهاند، و شاید کمتر کلمهاى باشد که این همه تعبیرات مختلف و متناقض درباره آن شده باشد.
بعضى از نویسندگان بزرگ گاهى آن را به قدرى بالا برده اند که گفتهاند:
«عشق، افسر زندگى و سعادت جاودانى است».
(گوته آلمانى)
و یا به گفته «هزیه» عشق معمار عالم است.
«توماس مان» از اثر معجزه آساى عشق سخن گفته و معتقد است که: «عشق روح را تواناتر و انسان را زنده دل نگه مىدارد».
عدّهاى از فلاسفه بزرگ شرق، پا را از این هم فراتر نهاده و عقیده دارند: «هر حرکت و جنبشى در جهان است ناشى، از یک نوع (عشق) مىباشد، حتى حرکات افلاک و کرات عالم بالا»!
و البتّه اگر این کلمه را به معناى وسیع خود - یعنى هر نوع کشش و جاذبه فوق العاده - تفسیر کنیم باید گفتار آنها را تأیید کرد، چه جاذبهاى از جاذبه عمومى نیرومندتر و بنابراین چه عشقى از آن آتشینتر؟!
در برابر این همه تعبیرات و تفسیرهاى جالب، عدهاى دیگر از نویسندگان و فلاسفه، زننده ترین حملات و اتهامات را نثار «عشق» کرده و آن را تا سرحدّ یک بیمارى نفرت انگیز تحقیر نمودهاند.
یکى از نویسندگان معروف شرق میگوید: «عشق مانند سل و سرطان و نقرس، بیمارى مزمنى است که آدم عاقل باید از آن فرار کند»!
بعضى دیگر همچون «کوپرنیک» دانشمند معروف فلکى که خواسته است در تحقیر خود، جانب عشق را کمى نگه دارد، گفته است: «عشق را اگر یک نوع جنون ندانیم لا اقلّ عصارهاى از مغزهاى ناتوان است»!
این تفسیرهاى فوقالعاده ضد و نقیض را آن هم درباره کلمهاى که از متداول ترین کلمات در ادبیات و شعر و حتى سخنان روزمره است، نباید حمل بر تناقض در قضاوت در مورد یک واقعیت معین دانست بلکه این اختلاف، در واقع، از اختلاف در زوایه دید قضاوت کنندگان سرچشمه مىگیرد.
یعنى هر یک از این نویسندگان و دانشمندان در واقع یکى از چهرههای عشق را که شاید در زندگى خود بیشتر با آن مواجه بوده است مورد بحث قرار داده، در این صورت باید اعتراف کرد که:
اگر منظور از عشق یک کشش و جاذبه نیرومند و خارق العاده میان دو انسان، یا به طور کلى دو موجود (اعم از انسان، حیوان، گیاه و موجود بى جان) در مسیر یک هدف عالى بوده باشد چه از آن بالاتر تصوّر مىشود؟!
زیرا قدرت خلاقیت آن به قدرى عجیب است که مىتواند هر مانعى را تحت الشعاع خود قرار دهد و به سرعت همه موانع را در مسیر تکامل پشت سر بگذارد.
تمام تحسین هایى که از عشق شده به خاطر همین خلاقیت و نیروى عظیم و بى نظیر آن است، چنان که مىدانیم بسیارى از عالى ترین شاهکارهاى ادبى معمارى، و هنرى به معناى واقعى در سایه چنین جاذبهاى به وجود آمده است.
امّا اگر منظور از عشق، جاذبه و کشش نیرومندى باشد که دو انسان را به گناه، آلودگى، و سقوط در لجنزار عصیان و فحشا بکشاند هر چه در مذمت آن گفته شود کم است؛ زیرا لکههای ننگ آن، چنان پررنگ و ثابت است که به این آسانى پاک شدنى نیست.
و اگر منظور، آن جاذبه دیوانه کنندهاى باشد که عقل را به کلى ویران کرده، از کار مىاندازد، و انسان بر اثر آن دست به هر کار جنون آمیزى مىزند، هر چه درباره تحقیر آن نیز گفته شود بجاست.
خلاصه عشق از دریچههای دید مختلف، چهرههای فوق العاده گوناگون دارد. بنابراین هم ستایشها و هم تحقیرهاى آن هر دو بجاست.
در زیر لفافه شاعرانه «عشق»
موضوعى که در این جا توجّه به آن براى همه جوانان پاکدل نهایت ضرورت را دارد این است که امروز در زیر لفافه زیبا و شاعرانه «عشق» چه جنایتها و تبهکارىها که نمىشود، و چه آلودگىها که به نام عشق مقدّس انجام نمىگردد.
هر آلوده دامن هوسباز و شهوترانى، خود را در لباس عاشق صادق که به اصطلاح «گواهش دل چاک چاک اوست» و در دستش «جز این سند پاره پاره نیست»! جا مىزند.
هر فریبکار دو روى دیو صفت که نظرى جز اشباع شهوات سرکش حیوانى خود ندارد، با استفاده از شاخ و برگها و توصیفهای شاعرانه همین «کلمه» به مقاصد شوم شیطانى خویش جامه عمل مىپوشاند و به همین دلیل پس از آن که به اهداف کثیف خورشید، ماسک از چهره واقعى او برداشته مىشود، آنچه را گفته بود همه و همه را فراموش مىکند، درست مانند ظرف بزرگ آبى که وقتی یک مرتبه آن را وارونه کنند، قطرهاى از آن عواطف پاک و عشقهای آتشین و سوزان باقى نمىماند، و اثرى از آن قلب لبریز از محبّت، و چشمهای بیمار از بیمارى عشق، و هزاران ادعاى دیگر دیده نمىشود.
آن گاه معشوق فریب خورده و پشیمان مىماند با یک دنیا اندوه و حسرت و غم!
جوانان باید با دقّت هر چه بیشتر مراقب این «مدعیان دروغین عشق» باشند؛ مدعیانى که سرمایهاى جز دروغ و فریب و خدعه ندارند و چه بسا قلب مملوّ از عشق سوزانشان را در آنِ واحد در چندین جا گرو گذاشتهاند! و با هزار تزویر و نیرنگ همه جا خود را عاشقى صادق و یکه شناس! قلمداد نمودهاند.
باید توجّه داشته باشند که از این قماش افراد در محیط امروز، بسیار زیادند، همینها هستند که گاه وقاحت را به جایى مىرسانند که مثلا نامه واحد مملوّ از دروغها را کپی کرده، در آن واحد براى چند دختر مىفرستند و در همه جا لباس «عشق مقدّس» بر تن کرده تمام قامت خود را در آن فرو بردهاند، ولى در زیر این نام هزار گونه جنایت مرتکب مىشوند.
نه تنها دختران جوان بلکه پسران نیز باید مراقب این دامهای گوناگون که به نام «عشق پاک» بر سر راه آنها نهاده مىشود باشند؛ دام هایى که پس از افتادن در آن اغلب رهایى وجود ندارد، و کفاره یک لحظه غفلت، خوش بینى بیجا، و تسلیم الفاظ ریاکارانه توخالى شدن را گاهى در یک عمر هم نمىتوان پرداخت کرد.
بخصوص کسانى که از نظر «محبّت» کمبود دارند و در «محرومیت» به سر برده اند، خیلى زود تسلیم این اظهار عشقها و محبّتها مىشوند، و همین محرومیتها سبب مىشود که زود فریب بخورند و به دام افتند، اینها باید بیش از دیگران مراقب باشند.
حضرت آیتا... مکارم شیرازی